به گزارش خبرنگار حوزه دانشگاهی گروه علمی پزشكی باشگاه خبرنگاران جوان، بابک فرزاد، نابغه کامپیوتر ایرانی، همدوره مرحوم مریم میرزاخانی و مرحوم رضا صادقی و نخستین مدال آور ایران در المپیاد جهانی کامپیوتر بود که روز گذشته پس از یک سال و نیم جدال با سرطان در نهایت از پا در آمد و به دیار باقی شتافت.
وی دانش آموخته راهنمایی و دبیرستان شهید اژه ای اصفهان و از مدال آوران اولین دوره المپیاد کامپیوتر کشور در سال ١٣٧٣بود.
دوره کارشناسی مهندسی کامپیوتر را در دانشگاه صنعتی شریف گذارنده بود و از دانشکده تورنتو کانادا موفق به اخذ دکتری شد؛ فرزاد پست دکتری خود را نیز در دانشگاه مک گیل گذراند و استاد دانشگاه بروک کانادا شد.
بابک فرزاد چند روز قبل از اینکه از دنیا برود پیامی توئیتری منتشر کرده و در این پیام نوشته بود:
«دوستان عزیزم خداحافظ، شما را آن سو می بینم.»
کیوان جباری از دوستان بابک فرزاد در دبیرستان استعدادهای درخشان اصفهان خبر مرگ دوست خود را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد و نوشت:
«بابک فرزاد ؛ دوست باهوش دوران راهنمایی و دبیرستان ؛ و از بچه های موفق ایرانی، امروز از دنیا رفت .
دوست بیست و پنج ساله، مدرسه راهنمایی و دبیرستان شهید اژه ای اصفهان و عضو تیم المپیاد کامپیوتر ایران، پس از یک سال و نیم مبارزه با سرطان، امروز به دیگر دوستان نابغه دوران نوجوانی ( مرحوم رضا صادقی و مریم میرزا خانی) پیوست.
به خانواده عزیزش و به پدر و مادر محترمش جناب دکتر فرزاد و خانم دکتر هاشمی فرد که هر دو پزشکان محله ما در اصفهان بودند و هستند، تسلیت می گویم».
رئیس مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان و دانش پژوهان جوان به مناسبت درگذشت بابک فرزاد پیام تسلیتی را صادر کرد.
در پیام فاطمه مهاجرانی آمده است:
«با نهایت تالم و تاثر، این واقعه جانکاه را به حضور خانواده داغدیده این عزیز تسلیت عرض میکنم و ضمن ابراز همدلی و همدردی خود با همکاران برای بازماندگان این مصیبت از خداوند مهربان شکیبایی و صبر جمیل خواستارم، بی شک او از آنهایی بود که نشان داد آدمی با مرگ نمی میرد چون صاحبان قلم و اندیشه صاحبان تکثیر و رویش هستند.»
یکی دیگر از دوستان بابک فرزاد با انتشار خبر مرگ بابک فرزاد پیامی منتشر کرد و نوشت:
«سال اول دبیرستان بودیم، معلم زبان آمد، توی کلاس و گفت: بعضیها را وقتی میبینم انگار در چشمان نوشته شده است، اینها آیندهی بزرگی دارند، مثل همین بابک.
بابک سال بالایی ما بود. همان سالها (۷۲ و ۷۳) مدال طلای ملی کامپیوتر آورد. واقعیت آن بود که اولین دورههای المپیاد کامپیوتر نخستین الگوها را ساخته بود. مهدی فولادگر طلایی شده بود، او اولین طلای جهانی ایران بود. سال قبلش روزی که در مرحلهی نهایی ملی که در اصفهان برگزار شده بود و فولادگر طلا برد، در مراسم اختتامیه که در آموزشگاه مهاجر برگزار میشد، سالن از تشویق روی هوا رفت. فولادگر اصفهانی بود و اصفهان میزبان. آن روز کسی باور نمیکرد یکسال بعد فولادگر طلای جهان را ببرد.
به مرور طلاییها شدند معلمهای کارسوقها، کارسوق کامپیوتر که بود هر کدام برایمان یک موضوع جدید را میگفتند.
مریم میرزاخانی، بابک فرزاد، امین صابری، رویا بهشتی، محمد مهدیان، روزبه پورنادر اولین نسل از الگوهای ما شده بودند، آنها دیگر سال بالاییها نبودند، آنها برگههای المپیاد مرحله ملی را تصحیح میکردند و آموزش میدادند، آنها الگوهای همنسلهای خود شده بودند، الگوهایی بودند که به ما این باور را میدادند که جهانیشدن و در جهان برنده شدن آنقدرها هم دور نیست.
آن روزها در سمپادهای کشور تب المپیاد بود، تبی که بعدترها جایش را به کنکور داد! آن گروه نخست بودند که فضای آن روزها را ساختند، خودشان برای ما الگو شدند.
حالا ما یکی یکی این الگوها را از دست میدهیم. ما با شادیهای آنها شاد میشدیم و با ناراحتیشان ناراحت. شاید هیچوقت آنها نفهمیدند که چقدر برای ما الگو بودند؛ هیچوقت نفهمیدند که چقدر ما دنبالشان میکردیم.
زمستان ۷۶ که اتوبوس در دره سقوط کرد، برای ما مهمترین خبر آن بود، ما به هیچ یک از تیترها و خبرها کاری نداشتیم. آرمان بهرامیان که در آن اتوبوس فوت شد، برایمان غم داشت. سالها از کنار مدرسهای که به نام او نامگذاری شده بود، بغض میکردم. آن روز دنبال اسامی بازماندگان میگشتیم، هنوز هم وقتی ایمان افتخاری را میبینم، دوست دارم بگویم خدا را شکر که ماندی پیش ما.
انگار بخشی از نسل ما عضو یک باشگاه مخفی شده بودند، به قول میلان کوندرا، باشگاهی با الگوهای خودمان با دوستان خودمان، آنها خیلی زود از ایران رفتند. بابک فرزاد هم زود رفت به کانادا و آمریکا، حدود دو سال پیش سرطانش آشکار شد و پس از سرطان بود که ارتباطاتش را گویا کم کرده بو، وقتی مریم میرزاخانی رفت، خواستم مطلبی بنویسم، کیوان جباری عزیز گفت خواهر بابک از همه خواسته است، که کسی چیزی درباره سرطان بابک ننویسند.
دو سه هفته پیش بود که پیام توییتری بابک را دیدم و بغض کردم و دلیلش را تنها شاید همان اعضاء آن باشگاه میدانند. بابک نوشته بود، دیدار در آن سو!»
امروز خبر فوت بابک را در صفحه اینستاگرام کیوان جباری خواندم و لحظهای دنیا ایستاد.
احمد موحدیان عطار از فارغ التحصیلان دبیرستان شهید اژهای اصفهان در زمان انتشار این پست نوشت:
«یه تعدادی بودیم که نمیدونم چرا و به چه دلیل توی مدرسه یه سری واسمون شدن الگو، واسمون شدن اسطوره. همه چیز از یه سری کارسوق شروع شد که چند شبانه روز میموندیم مدرسه و روی مسایل چالشی فکر میکردیم. همه چیز از اینجا شروع شد که یه تعدادی از سال بالایی ها به کوچکترها یاد میدادند که میشه روزها و روزها با یه مسئله سخت کلنجار رفت و در نهایت از حلش لذت برد. همه چیز از اونجا شروع شد که ما بخش بزرگی از لذتهای سن و سال نوجوونی رو دادیم و یه سری لذت های خاص دیگه رو تجربه کردیم.
بابک فرزاد عزیز یکی از پیشروهای المپیاد کامپیوتر بود که تو مسابقات کشوری مدال طلا و در رقابتهای جهانی مدال برنز رو کسب کرد-هم دوره مریم میرزاخانی. قطعا توی اون حرکت و اشتیاقی که تو نسل ما برای المپیادهای علمی ایجاد شد تاثیر بزرگی داشت. ما نسلی بودیم که همه کودکیمون توی جنگ لعنتی گذشته بود، همه دنیا غیر از ایران دشمن و متخاصم بهمون معرفی شده بود و رقابت های بین المللی واسمون به شدت حیثیتی بود.
من یادمه با سن پایینمم زمانی که تیمهای المپیادی برمیگشتند اصفهان، سعی میکردم حتما تو مراسم پیشوازشون شرکت کنم و به شدت احساس غرور ملی بهم دست میداد از این همراهی و به اندازه وسع خودم هم بخش مهمی از زندگیم رو کاملا به این مسیر اختصاص دادم.
داستان مدارس سمپاد و المپیادهای علمی در دوره ما لازمه به تفصیل در موردش بحث بشه، من فعلا نه ازش دفاع میکنم نه ردش میکنم.
صبح توی فیسبوک دیدم بابک فرزاد پیام خداحافظی گذاشته، بعد از یک دوره طولانی مبارزه با سرطان. چیزی که از صبح تا الان درگیرم کرده کاملا، جدا از همه صحبتهای بالا، لازمه بگم که من برای دوستان هم نسل و هم منش مثل ایشون احترام بسیار زیادی قایلم، چون جسارت مبارزه کردن را تا حد خوبی به ماها یاد دادن و به نظر من ارزش کاری که این دوستان کردن واقعا ستودنیه.
انتهای پیام/
خدا رحمتشون کنه.
چقدرررررررر احساس ترور بیولوژکی توسط سرویس های جاسوسی غرب می کنم همانطور که اون خانم ریاضیدان مارو؛ ترور بیولوژیکی کردن.
اگر در ایران امکانات بهشون بدن دلیلی ندارن برن اونور ؛ اما تو ایران بی سوادها بهترین امکانات رو در سرتاسر ایران دارن مخصوصا...
وطن فروشی به هر عنوان زشت است! و شاید جوانمرگ شدنشان تقصاص پشت کردن به ایران است
حتی سرطان خون.
سرطان سینه و موارد دیگه ..
یه مورد هم به چشم دیدم.اما نه با شیمی درمانی...خدا بیامرزه پدر این طب رو..نمایندگیها شون در اکثر استانها هست
باز هم یک نابغه دیگه فوت شد
تسلیت واژه ی کوچکیست در برابر غم از دست دادن بزرگان
روحش شاد و یادش گرامی باد
اسطوره ای که در سکوت و غربت به دیار معبودش شتافت