به گزارش خبرنگار
حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ ضربالمثلها بخش با ارزشی از زبان را شکل میدهند که نشاندهنده اعتقادات و ارزشهای یک جامعه و فرهنگ هستند. استفاده بجا از ضربالمثلها باعث زیبایی کلام و درک بهتر پیام از سوی شنونده میشود.
در باشگاه ضربالمثل امروز به اختصار داستانی کوتاه از ضربالمثل «استخوان لای زخم گذاشتن» را نقل میکنیم. ضربالمثلی که بیشتر در مواقعی به کار میرود که فردی مدام بخواهد از کاری ایراد و یا جلوی پیشرفت کار و بهبود امور را بگیرد.
آنچه به اختصار در این گزارش میآید برگرفته از کتاب ضربالمثلها نوشته مصطفی رحماندوست است.
*******************
آوردهاند که ...
روزی در شهری قصابی بود که هنگام کار با ساطور دستش را برید. مردم او را نزد حکیم شهر بردند. حکیم بر زخمش دوا گذاشت و هنگام بستن آن متوجه تکه استخوانی شد که لای زخم جا مانده، به طمع کسب پول بیشتر، استخوان را برنداشت و زخم را همانطور بست.
حکیم رو کرد به قصاب و گفت: زخمت عمیق است، باید یک روز درمیان نزد من آیی، تا زخمت را ببندم.
از آن روز به بعد قصاب هر روز نزد حکیم میرفت، برای او مقداری گوشت میبرد و پول میداد و امید داشت تا هرچه زودتر زخمش بهبود یابد. اما خب تا وقتی که آن استخوان در زخم پابرجا بود این بهبود حاصل نمیشد.
تا اینکه یک روز بیماری خارج از شهر به تور حکیم افتاد. بار و بنه بست و عازم حومه شهر شد و به پسر سفارش کرد که قصاب بیمار هر روزه من است، وقتی آمد گوشت و پول را از او میگیری و زخم را باز می کنی و میبندی.
پسر خاطر پدر را جمع کرد و سلام و صلوات را بدرقه راهش.
آن روز هم قصاب مثل همیشه به سراغ حکیمباشی آمد و گوشت و پول هم آورد. پسر حکیم که فوت و فن کار را خوب بلد بود، زخم را ضد عفونی کرد و در هنگام بستن دید که استخوانی لای زخم اوست. آن را با احتیاط بیرون آورد و زخم را بست و رو به قصاب کرد و گفت فکر می کنم که زخمت به زودی بهبود یابد و دیگر لازم نباشد نزد حکیم آیی.
مسافرت حکیم تمام شد و برگشت. به خانه آمد و دید که مثل شبهای قبل خبری از گوشت بر سفره نیست. علت را جویا شد. همسرش گفت: شما نبودید گوشت بیاورید. پسرمان هم وقت نکرده سری به قصابی بزند.
حکیم رو کرد به پسرش و با تعجب گفت: مگر قصاب برای بستن زخمش نمیآید؟
پسرش ماجرا را شرح داد و از شاهکارش با آب و تاب تعریف کرد. حکیم آهی کشید و گفت: تکه استخوان را از لای زخمش درآوردی؟! از قدیم گفته بودند نکرده کار، نبر به کار.
حکیم گفت: من هم آن استخوان را دیده بودم، خودم آن را بر نداشتم. خواستم تا قصاب هر روز نزدم بیاید و برایمان گوشت بیاورد. حالا دیگر کار از کار گذشته. از فردا باید نزد قصاب برویم و پول گوشتهای این مدت را با او حساب کنیم.
از آن روز به بعد درباره کسی که جلو پیشرفت کارها را میگیرد یا دائم اشکالتراشی میکند، میگویند «استخوان لای زخم میگذارد». ضربالمثل «چوب لای چرخ کسی گذاشتن» هم به همین موضوع اشاره دارد.
گزارش از: مریم محمدی
انتهای پیام/