فيلم (از كرخه تا راين) را اگر چند بار نديده باشيد مطمئنم حداقل يك بار تماشايش كرده ايد.

باشگاه خبرنگاران- فيلم (از كرخه تا راين) را اگر چند بار نديده باشيد مطمئنم حداقل يك بار تماشايش كرده ايد، سعي دارم از عبارت (بهترين) در مورد آثار هنري استفاده نكنم خصوصاً وقتي در باره گونه پر تعدادي مثل ملودرام سخن در ميان است اما (يكي از بهترين ها) را با جرأت مي توان در مورد اين اثر گفت.

وقتي بحث از خيلي خوب بودن يك ملودرام در ميان است كم كم از وصف خوب بودن ساختار فني بيرون آمده ايم و قدم به وادي تحليل آن ايده هايي گذاشته ايم كه انگيزه ساخت كار بوده اند مثلاً توجه به مسئله خانواده در مقابل جوي كه خيانت را به بهانه بررسي كردن ترويج مي كند، ايده و انگيزه ساخت (حوض نقاشي) مي شود و تلاش براي بيان اين ايده حوض نقاشي را هزاران سال نوري از ملودرام هايي كه صرفاً براي سرگرمي مخاطب ساخته شده اند بالاتر مي برد چرا كه آن ملودرام هاي سرگرم كننده صرف، فقط از قواعد كليشه اي ژانر و از دو دو تا چهارتاهاي جواب داده و مطمئن پيروي مي كنند اما اگر در ذهن خالق اثر هنري يك ايده وجود داشته باشد، انگيزه ابلاغ آن ايده باعث جستجوگري ذهن هنرمند براي يافتن قالب هاي بياني مناسب مي شود و اينچنين رو ساخت و سطح تكنيكي اثر هم مترقي تر شده و دايره ملودرام گسترش مي يابد البته اين قاعده مخصوص به ژانر ملودرام نيست و به تمام ژانرهاي پيش قراردادي باز مي گردد، اما صحبت ما در اين نگارش در باره (از  كرخه تا راين) است.

شهيد مرتضي آويني يادداشتي براي (از كرخه تا راين) حاتمي كيا نوشته كه با عنوان (همين طور بمان...) در يكي از ويژه نامه هاي جشنواره اي ققنوس، در جريان فجر گذشته باز نشر يافت آويني در آن يادداشت به درد آشنايي حاتمي كيا با بچه هاي جنگ اشاره مي كند و مي گويد "يادم هست كه حيرت شهادت (يكه تاز) تا آن گاه كه راز خون را كشف نكردي در تو فرو نشست."
از كرخه تا راين چه مي گويد و از كدام درد ما را به بكاء مي اندازد؟ هسته مركزي ايده اين فيلم چيزي است كه به مناسب اين ايام هم بي ارتباط نيست (ارتحال حضرت امام (ره) و همين بهانه نگارش يادداشتي در باره از كرخه تا راين پس از بيست و يك سال شد.
ديالوگي در فيلم هست كه فقط معدودي از افراد متوجه ظرافت واقع گرايانه آن مي شوند يعني آن ها كه با مجروحان شيميايي جنگ برخوردي كاملاً نزديك داشته اند، سعيد (علي دهكردي) در آلمان مي شنود كه مشكل او عارضه شيميايي است و از شنيدن اين حرف تعجب مي كند و مي گويد: (شيميايي؟ من كه يه بار شيميايي شدم و بعد خوب شدم!) كساني كه آن روزها را از نزديك ديده اند، مي دانند مجروحان شيميايي در ابتدا نمي دانستند كه آثار اين بمب فقط آن جراحات اوليه نيست كه بعضاً حتي با درمان هاي سرپايي حل و فصل مي شد بلكه اين ماده يك سري تأثيرات مزمن بعدي هم دارد كه بسيار دردناك تر و كشنده تر است، بمب شيميايي بياني سمبليك است از تمام چيزهايي كه آن نسل  حماسه ساز پس از اتمام صحنه كارزار با آن روبرو مي شوند، يعني چيزهايي كه فكر نمي كردند يك روز پديد بيايد، اين تم در "آژانس شيشه اي" واضح تر به چشم مي آيد و يا به عبارتي حاج كاظم آژانس به همان شرايطي واكنش مي دهد كه سعيد از "كرخه تا راين"، كم كم فهميد در حال دچار شدن به آن است، علم و فناوري باعث مي شود سعيد بتواند چشمانش را دوباره باز كند اما آنچه كه اكنون مي بيند براي او خيلي غريبه است، سعيد صاحب چشم مي شود براي پايان دوره اي كه متعلق به او و امثال او بود گريه كند، سعيد چشم باز مي كند تا براي امام گريه كند و براي دوره اي كه ديگر در حال پايان يافتن است، شهيد آويني در يادداشتي كه براي اين فيلم نوشته در اين باره اين طور مي گويد: (عقل اعتراض مي كند كه هر واقعيت تلخي را كه نمي توان گفت و دل پاسخ مي گويد، هر واقعيتي را كه نمي توان به جرم تلخ بودن پنهان كرد) و در چند جمله بعد چنين اضافه مي كند كه "تلخ است اما ذليلاً نه نيست" لابد با ساب ژانر (ملودرام شكست) آشنا هستيد در آن زير گونه داستاني، قهرمان در نهايت شكست مي خورد اما شكستي قهرمانانه، تفاوت اين زيرگونه با ژانر تراژدي در اين است كه عامل فروپاشي قهرمان در تراژدي گناه دروني اوست (هامارتيا) و سرانجام غم انگيز داستان، تلافي همان گناه است كه بر سر قهرمان مي آيد اما در ملودرام شكست دقيقاً عكس اين قضيه وجود دارد و دليل رفتن قهرمان به سوي مرگ يك انتخاب آرمانگرايانه است با همين حساب ها ماجراي عاشورا را اگر به عنوان قصه مورد بررسي قرار دهيم با يك ملودرام شكست طرف هستيم و (از كرخه تا راين) هم به نوعي ملودرام شكست محسوب مي شود منتها صحنه هاي درگيري آن در مواجهه با يك يا چند آنتاگونياي بيروني و كليشه اي نيست بلكه قهرمان با زمانه در حال تغيير دچار چالش مي شود و قهرمانانه و همچنان پا بر جا بر آرمان هايش جان مي سپارد. سعيد از روي تخت دست لرزانش را به سمت تلويزيون مي برد كه در آن امام هم روي تخت بيماري نشسته، اين صحنه حاوي اوج تأثيرگذاري است.

دست سعيد در آن صحنه هم دست بيعت است، هم دست وداع، هم دستي كه تبرك مي جويد، هم دستي كه مي خواهد پرده شيشه اي فاصله ها را بزدايد، شهادت سعيد جانانه ترين واكنش او به خبر فوت امام بود و همچنين وداع با عصري كه ديگر "در آن هيچ كسي نيست كه در بيشه عشق، قهرمانان را بيدار كند" و به عبارتي عروج مرداني است كه مي خواستند زمين را آسمان كنند اما نشد و حالا فهميده اند كه بايد رفت./ي2

يادداشت از ميلاد جليل زاده .

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
Iran (Islamic Republic of)
حمزه
۱۵:۵۹ ۰۹ مهر ۱۳۹۲
درود بر حاتمی کیا ، سازنده ی آژانس شیشه ای و از کرخه تا راین .
آخرین اخبار