پدرش در سرابه به امور شرعى و فقهى مردم میپرداخت اما مادر و فرزند در زواره نزد بستگان بودند تا آنكه حادثهاى موجب شد كه پدر فرزندش را كه شش بهار را گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش ميرعبدالباقى ببرد و محله فضل آباد اين شهر را به عنوان محل سكونت خويش برگزيند.
اين در حالى بود كه ميرعبدالباقى قبلا از زواره به قمشه مهاجرت كرده و در اين شهر به فعاليتهاى علمى و تبليغى مشغول بود.
سيدعبدالباقى بيشترين نقش را در تعليم سيدحسن ايفا نمود و او را در مسير علم و تقوا هدايت كرد و به هنگام مرگ در وصيتنامهاى سيدحسن را که چهارده سال داشت ،به ادامه تحصيل علوم دينى تشويق و سفارش کرد.
وى در سال 1298ق . به منظور ادامه تحصيل علوم دينى رهسپار اصفهان گرديد و به مدت 13 سال در حوزه علميه اين شهر محضر بيش از سى استاد را درك كرد.
ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبيات عرب و منطق و بيان را نزد اساتيدى چون ميرزا عبدالعلى هرندى آموخت .
در محضر آخوند ملامحمد كاشى كتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانين و فصول را در علم اصول تحصيل نمود.
مدرس دانش حكمت و عرفان و فلسفه را نزد حكيم نامدار ميرزا جهانگيرخان قشقايى آموخت و در طول اين مدت در حضور آيات عظام سيدمحمد باقر درچه اى و شيخ مرتضى ريزى و ديگر اساتيد در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسيد و در اصول آنچنان مهارتى يافت كه توانست تقريرات مرحوم ريزى را كه حاوى ده هزار سطر بود، بنگارد.
وى پس از اتمام تحصيلات در اصفهان در شعبان 1311 ق . وارد نجف اشرف شد و پس از زيارت بارگاه مقدس نخستين فروغ امامت و تشرف به حضور آيه الله ميرزاى شيرازى در مدرسه منسوب به صدر سكونت اختيار نمود و باعارف نامدار حاج آقا شيخ حسينعلى اصفهانى هم حجره گرديد و در اين شهر از جلسه درس آيات عظام سيدمحمد فشاركى و شريعت اصفهانى بهره برد و با سيد ابوالحسن اصفهانى ، سيدمحمد صادق طباطبائى و شيخ عبدالكريم حائرى ، سيد هبه الدين شهرستانى و سيدمصطفى كاشانى ارتباط داشت و مباحثه هاى دروس خارج را با آيه الله حاج سيد ابوالحسن و آيه الله حاج سيدعلى كازرونى انجام مى داد.
مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته به كار مى پرداخت و درآمد آن را در پنج روز ديگر صرف زندگى خود مىکرد.
وی پس از هفت سال اقامت در نجف و تاييد مقام اجتهاد او از سوى علماى اين شهر به سال 1318ق . (در چهل سالگى ) از راه ناصريه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختيارى راهى اصفهان گرديد.
صبحها در مدرسه جده كوچك (مدرسه شهيد مدرس ) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه تدریس میکرد و در روزهاى پنجشنبه طلاب را با چشمه هاى زلال حكمت نهج البلاغه آشنا مىنمود.
تسلط وى به هنگام تدريس در حدى بود كه از اين زمان به مدرس مشهور شد و همراه با تدريس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم به ستيز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت كرد.
زمانى پس از شكست كامل قواى دولت در درگيرى با نيروهاى مردمى ، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولايتى سپرده شد.
سید حسن در ايام تدريس به وضع طلاب و مدارس علميه و موقوفات آنها رسيدگى مىكرد و متوليان را تحت فشار قرار مى داد تا درآمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند.
تسليم ناپذيرى او در مقابل كارهاى خلاف و امور غيرمنطقى بر گروهى سودجو و فرصت طلب ناگوار آمد و تصميم به ترور او گرفتند اما با شجاعت مدرس و رفتار شگفت انگيز او اين ترور نافرجام ماند و افراد مذكور در اجراى نقش مكارانه خود ناكام ماندند.
آيت الله شهيد سيدحسن مدرس در سنين جوانى به مقام رفيع اجتهاد رسيد و از لحاظ علمى و فقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شايسته تقليد بود و هر چند حاضر به چاپ رساله عمليه خود نشد، در فقه و اصول و ساير علوم دينى آثارى مفصل و عميق از خود به يادگار نهاد و آيه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تاءليفات فقهى او را ستوده و افزوده است كه : از مدرس اجازه نقل حديث داشته است.
آيت الله حاج سيد محمد رضا بهاءالدينى در مصاحبه اى اظهار داشته است مرحوم مدرس يك رجل علمى و دينى و سياسى بود و اين گونه فردى مهم تر از رجل علمى و دينى است زيرا اين مظهر ولايت است كه اگر ولايت و سياست مسلمين نباشد ديگر فروع اسلامى تحقق كامل نمى يابد.
تدریس کار اصلی و سیاست کار دوم است
سید حسن مدرس با ورود به تهران در اولين فرصت درس خود را در ايوان زير ساعت در مدرسه سپهسالار (شهيد مطهرى كنونى ) آغاز نمود و تاكيد كرد كه كار اصلى من تدريس است و سياست كار دوم من است .
وى در 27 تيرماه 1304 ش . كه عهده دار توليت اين مدرسه گشت براى اينكه طلاب علوم دينى از اوقات خود استفاده بيشترى نموده ، و با جديت افزونترى به كار درس و مباحثه بپردازند براى اولين بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره اين مدرسه ، نظام نامه اى تدوين كرد و امور تحصيلى طلاب را مورد رسيدگى قرار داد و براى احيا و آبادانى روستاها و مغازه هاى موقوفه مدرسه زحمات زيادى را تحمل كرد.
عصرهاى پنجشنبه اغلب در گرماى شديد تابستان به روستاهاى اطراف ورامين رفته و خود قناتهاى روستاهاى اين منطقه را مورد بازديد قرار مى داد و گاه به داخل چاهها مى رفت و در تعمير آنها همكارى مى كرد و از اينكه با چرخ از چاه گل بكشد هيچ ابايى نداشت .
در اين مدرسه شخصيتهايى چون آيت الله حاج ميرزاابوالحسن شعرانى ، آيت الله سيدمرتضى پسنديده (برادر بزرگتر حضرت امام )، شيخ محمدعلى لواسانى و ... تربيت شدند.
مدرس اولين كسى بود كه تدريس نهج البلاغه را در حوزه هاى علميه رسمى كرد و نخستين مجتهدى بود كه اين كتاب را جزو متون درسى طلاب قرار داد.
شخصيتى چون حاج ميرزا آقاعلى شيرازى ـ استاد شهيد مطهرى ـ و آيه الله العظمى بروجردى نهج البلاغه را نزد شهيد مدرس آموختند.
از كارهاى مهم و درخور توجه اين فقيه فرزانه تدوين تفسيرى جامع براى قرآن بود كه علاوه بر جمع آورى تفاسير خطى و چاپى عده اى از دانشمندان را براى نيل بدين مقصود به همكارى دعوت نمود و در صورتى كه اين طرح تفصيلى جامع به اجرا در مى آمد روشى بسيار عالى و سبكى تازه و عميق بود.
مدرس مدتها فلسفه تدريس مى كرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف براى عده اى از ماءموران قلعهاى كه در آن به سر مى برد مثنوى را تفسير مى كرد.
در اصل دوم متمم قانون اساسى ايران پيش بينى شده بود كه قوانين مصوبه مجلس شوراى ملى بايد زير نظر هياتى از علما و مجتهدان طراز اول باشد.
به موجب اين اصل در هر بار بايد حداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر قوانين مجلس ناظر باشند و مفاد آن از نظر شرعى به تاييد و امضاى آنها برسد.
در دوره دوم مجلس از سوى فقها و مراجع تقليد شهيد مدرس به عنوان مجتهد طراز اول برگزيده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان ديگر به مجلس رفته ، بر قوانين مصوب آن نظارت داشته باشد.
شهيد مدرس پس از 194 جلسه كه از مجلس دوم گذشت در تاريخ 28 ذيحجه 1328 ق در مجلس حضور يافت ولى از جلسه دويستم به ايراد نطق پرداخت .
وقتى كه مدرس قدم به ساحت مجلس گذاشت بعضى فكر مى كردند او يك روحانى معمولى است و باور نمى كردند كه اين سيد لاغر اندام با عصاى چوبى و لباس كرباس بزودى تمام امور را به دست گرفته ، در بحث و استدلال كسى حريفش نمى شود.
موقعيت حساس ايران و بى كفايتى زمامداران و نفوذ كامل بيگانگان شرايطى را بر ايران تحميل ساخت كه با استقامت و پايدارى شهيد مدرس برخى از اين شرايط تحميلى خنثى گرديد.
يكى از اين موارد اولتيماتوم ننگين دولت روس به هم دستى دولت انگليس بود ذيحجه 1329 كه طى آن خواهان اخراج مستر شوستر (كه مشغول رسيدگى به امور مالى ايران بود) گرديد.
شهيد محمد خيابانى و شهيد مدرس به مخالفت با اين اولتيماتوم پرداختند و بر اثر اين مخالفت و نيز تظاهرات مردم به تبعيت از روحانيون ، در مجلس موفق نشد براى جواب دادن به دولت روس تصميمى اتخاذ كند.
در گير و دار جنگ خانمانسوز جهانى اول كه هنوز از عمر مجلس سوم يك سال نگذشته بود نخست وزير وقت و مستوفى الممالك به طور رسمى ايران را در اين جنگ به عنوان دولت بيطرف اعلام كرد.
ولى روس و انگليس بيطرفى ايران را ناديده انگاشته ، مركز حكومت ايران از سوى بيگانگان مورد تهاجم قرار گرفت به همين سبب گروهى از نمايندگان به منظور مخالفت با اين حركت و ضديت با قواى متجاوز، مهاجرت را آغاز كردند كه در حقيقت يك قيام عمومى و همه جانبه بود كه رفته رفته افرادى از همه طبقات بدان پيوستند و شخصيتهاى سرشناسى چون مدرس ، حاج سيدنورالدين عراقى و حاج آقا نورالله اصفهانى در بين آنها ديده مى شدند.
تشکیل كميته دفاع ملى
در شهر قم مهاجران كميته دفاع ملى تشكيل دادند كه در مصاف با روسها ناگزير به عقب نشينى شده ، بسوى غرب كشور رفتند و در اين نواحى دولت موقتى تشكيل دادند كه وزارت عدليه و اوقاف آن را شهيد مدرس عهده دار بود.
در اين برنامه گروهى به تحريكات انگليس و روس قصد ترور مدرس و رئيس دولت يعنى نظام السلطنه مافى را داشتند كه توطئه آنان كشف و خنثى گرديد.
شهيد مدرس به همراه عده ديگرى از رجال نامى عازم قلمرو عثمانى شد و در نهايت ساده زيستى به محض ورود به استانبول در مدرسه ايرانيان اين شهر به تدريس علوم دينى پرداخت ولى پس از مدتى سلطان محمد پنجم پادشاه عثمانى از وىدعوت كرد كه براى ملاقات ومذاكره در قصر او حضور يابد.
مدرس در اين ملاقات با استقامت و شجاعت و اعتماد به نفس شگفت انگيزى سخن گفت و از دولت عثمانى خواست تا از الحاق قسمتى از خاك آذربايجان به كشورش جلوگيرى به عمل آورد.(18) وى در ملاقات با ديگر شخصيتهاى اين كشور از وحدت مسلمين و زمينه هاى اقتدار مسلمانان و پيشرفت اسلام سخن گفت .
نمونه ديگرى از تجلى شجاعت و شهامت مدرس مخالفت آن فقيه بزرگوار با قرارداد استعمارى وثوق الدوله است.
يادآورى مى شود كه وثوق الدوله قراردادى را كه هفت ماده و يك ضميمه داشت به صورتى كاملا محرمانه با انگلستان منعقد نمود ،نامبرده در زمان انعقاد اين نامه ننگين (سال 1298 ش . بود) نخست وزيرى را داشت .
مدرس در خصوص خطرهاى اين قرارداد اظهار داشت روح اين قرارداد استقلال مالى و نظامى ايران را از بين مى برد. از تلگراف سرپرسى كاكس انگليسى به سرلرد كروزن بر مى آيد كه مدرس از مهم ترين عوامل ضديت با اين قرارداد بوده است .
بدين نحو او با رهبرى مبارزات مجلس بزرگترين قدرت استعمارى زمان خود يعنى انگلستان را به زانو درآورد ولى با نهايت تواضع چنين افتخارى را به ملت ايران نسبت داد.
حيله گران انگليس كه قدرت مبارزه و نفوذ روحانيت متعهد را به طور عينى مشاهده كردند تصميم گرفتند به منظور كاستن از فروغ اين اقتدار معنوى و استمرار سلطه خويش بر ايران ، نظامى را به وجود آورند تا ستيز با روحانيت و باورهاى دينى را اساس كار خود قرار دهد.
فردى كه براى اجراى مطامع و اين حيله جديد استعمار انتخاب گرديد سيد ضياءالدين طباطبائى مدير روزنامه رعد بود كه به انگلستان تمايل داشت و در صدد آن گرديد تا با كودتاى ننگين سوم اسفند 1299 روح قرارداد وثوق الدوله را در كالبد ديگر بدمد.
در همان زمان مدرس با هوش ذاتى و فراستى كه داشت فهميد كه حركت وى ساخته و پرداخته انگلستان است و پس از چهل سال كه اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار يافت پيش بينى خود را به اثبات رسانيد.
شخص ديگرى كه در انجام اين كودتا نقش مهمى بر عهده داشت رضاخان بود كه بعدها به رضاخان پهلوى معروف شد.
خارى در چشم خودباختگان
در نيمه شب سوم اسفند 1299 نيروهاى قزاق به سركردگى اين خائن خائف وارد تهران شده ، با همدستى و توافق قبلى شهربانى به دستگيرى مبارزان و افراد آزادى خواه پرداخت و بلافاصله حكومت نظامى اعلام شد، مدرس كه چون خارى در چشم اين خودباختگان بود، در همان لحظات اول دستگير و روانه زندان گرديد.
موقعى كه او را از خانه به تبعيدگاه قزوين مى بردند به درخت زردآلويى كه در باغچه خانه اش بود اشاره كرد و به فرزندش گفت نگران من نباشيد، با شكفتن اين شكوفه ها باز مى گردم ، پيش بينى او درست از آب درآمد و دوران زندانى مدرس در كابينه سياه سيدضياء 93 روز طول كشيد كه اين مدت پايان عمر كوتاه اين كابينه بود.
يكى از حوادث اسفبار كه با دوران مجلس چهارم مصادف بود طغيان رضاخان در مقام وزارت جنگ است ،وى سعى داشت امور نظميه ، بودجه و قواى نظامى را تحت اختيار خود قرار دهد.
شهيد مدرس بدون آنكه از تشكيلات عنكبوتى رضاخان هراسى به دل راه دهد با قدرت معنوى فوق العاده اى مبارزه با اين چهره منفور را آغاز كرد و در جلسه 148 دوره چهارم مجلس كه مصادف با 12 مهر 1301 بود نطقى عليه رضاخان بيان كرد و اظهار داشت : در وضع كنونى امنيت مملكت در دست كسى است كه اغلب ما از دست او راضى نيستيم و بايد بدون ترس و پرده بگويم كه ما قدرت داريم او را عزل كرده بر كنارش كنيم !
رضاخان براى فريب مردم و عملى ساختن برنامه هاى استعمار آرزوى موهوم جمهورى خواهى را در انديشه مخدوش خود پرورانيد و با دست عوامل بيگانه آبيارى نمود.
اين حركت بظاهر مردمى و در باطن ضد استقلال و هويت فرهنگى ايران بنا به تصميم انگلستان جهت تمركز قدرت در شخص رضاخان طرح شده بود. مدرس زودتر از همه خطر اين آشوب را حس كرد و در صدد چاره برخاست .
تدين كه از طرفداران جدى رضاخان بود سعى كرد به هنگام سخنرانى مدرس در مخالفت با جمهورى نمايندگان طرفدار خود را از جلسه خارج كند كه موفق نشد ولى در خارج جلسه و هنگام تنفس ، شخصى به نام حسين بهرامى معروف به احياء السلطنه پس از مشاجره اى لفظى به تحريك تدين بر گونه مدرس سيلى محكمى نواخت !
صداى اين سيلى كه به گونه مجتهدى آگاه برخورده بود چون تندر در تهران پيچيد و مانند كبريتى كه به انبار باروت برسد انفجارى در شهر به وجود آورد و در واقع سيلى عظيم از مردم مسلمان را به سوى مجلس راه انداخت . طرفداران رضاخان با درماندگى رضاخان را از راهى مخفيانه از مجلس بيرون بردند و شهيد مدرس با آرامش كامل به ميان مردم آمد و از بيدارى و آگاهى آنان تشكر كرد.
قهر رضاخان
فريادهاى رعدآساى مردم همچنان استمرار داشت و رضاخان كه اين حركت را شكستى مفتضحانه براى خود ديد در روز 18 فروردين 1302 ش . به حالت قهر به بومهن (واقع در 40 كيلومترى تهران ) رفت . بعد از رفتن وى مزدوران رضاخان مجلس را تهديد كردند كه بايد سردار سپه را برگردانند و شايعه كردند در غير اين صورت كودتا مى شود.
ولى شهيد مدرس به نمايندگان دلدارى داد و گفت : نترسيد كه او نمى تواند كودتا كند! ولى اكثر نمايندگان سخن مدرس را قبول نكرده ، گروهى را برگزيدند تا سردار سپه را برگردانند و هياءتى دوازده نفرى به سرپرستى مصدق السلطنه ماءمور اجراى اين كار شدند.
پس از بازگرداندن رضاخان با حيله اى كه گروهى از نمايندگان تدارك ديده بودند شهيد مدرس را به بهانه آنكه رضاخان مى خواهد از در دوستى درآيد در منزل قوام السلطنه معطل كردند و در غياب او مجلس با 92 راءى به سردار سپه اظهار تمايل كرد.
نطق معروف سیدحسن مدرس
سید حسن مدرس: اگر یک کسی از سر حد ایران، بدون اجازهی دولت ایران، پایش را بگذارد در ایران و ما قدرت داشته باشیم، او را با تیر میزنیم و هیچ نمیبینیم که کلاه پوستی سرش است یا عمامه یا شاپو. بعد که گلوله خورد، دست میکنم ببینم ختنه شده است یا نه. اگر ختنه شده است بر او نماز میکنم و او را دفن مینماییم و الا که هیچ، پس هیچ فرقی نمیکند. دیانت ما عین سیاست ماست، سیاست ما عین دیانت ماست. ما با همه دوستایم مادامی که با ما دوست باشند و متعرض ما نباشند. همان قِسم که به ما دستورالعمل داده شده است، رفتار میکنیم.
در مجلس پنجم و در حالى كه مسلمانان مبارز در توقيف و تبعيد بودند و از هر سو فشارهاى زيادى به مدرس و يارانش وارد مى آمد مدرس تنها راه چاره را مطرح كردن مساءله استيضاح دانست و در هفتم مرداد 1303 با مقدمه اى ماهرانه و به دور از خشونت و جدل جنايات رضاشاه را افشا كرد و متن استيضاح را كه به امضاى وى و تنى چند از ياورانش رسيده بود قرائت نمود.
فرياد حق طلبى مدرس
ولى به دليل جنجال و هياهويى كه طرفداران رضاخان و گروهى اراذل و اوباش به راه انداختند استيضاح مطرح نشد و به وقت مناسب ترى موكول گرديد. در دوره ششم مجلس مدرس رياست سنى مجلس را عهده دار بود.
در اين مقطع مدرس و طرفدارانش تحت فشار بيشترى بودند و آن سيد وارسته كمتر به مجلس مى رفت و بيشتر مشغول تدريس بود و وقتى مخالفان و معاندان مشاهده كردند كه فرياد حق طلبى مدرس خاموش نخواهد شد تصميم به ترور او گرفتند كه اين حركت آنان نافرجام ماند و تيرهاى شليك شده بازو و كتف مدرس را مجروح كرد و مدرس پس از 64 روز سلامتى خود را بازيافت و در 11 دى ماه 1305 در مجلس حاضر شد.
با فرارسيدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى در سال 1307 رضاخان تصميم گرفت به هر نحو ممكن از ورود مدرس و يارانش به مجلس جلوگيرى كند و به همين دليل انتخاباتى كاملا فرمايشى برگزار كرد. به نحوى كه حتى يك راى به نام مدرس از صندوقها بيرون نيامد به همين علت مدرس در مجلس درس خود گفت : (اگر) 20 هزار نفر از مردمى كه در دوره گذشته به من راى دادند همگى مرده باشند يا راى نداده باشند پس آن يك راى را كه خودم به خودم دادم چه شده است !
سرتيپ درگاهى رئيس شهربانى تهران كه عداوتى خاص با مدرس داشت در پى فرصتى مى گشت تا عقرب صفت زهر خود را فرو ريزد.
به همين منظور در شب دوشنبه شانزدهم مهرماه 1307 به همراه چند پاسبان مسلح به منزل مدرس رفته ، پس از مضروب و مجروح كردن اهل خانه و زير كتك گرفتن شهيد مدرس وى را سر برهنه و بدون عبا دستگير كردند و به قلعه خواف تبعيد نمودند.
آن شهيد والامقام دوران تبعيد را على رغم اوضاع مشقت بار با روحى شاداب و قيافه اى ملكوتى سپرى كرد. آن فقيه فرزانه پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف به دنبال اجراى نقشه رضاشاه روانه كاشمر گرديد و در حوالى غروب 27 رمضان 1356 ق . مطابق با دهم آذر 1316 ش .
شهادت مدرس
سه جنايتكار و خبيث به نامهاى جهانسوزى ، خلج و مستوفيان نزد مدرس آمده و چاى سمى را به اجبار به او دادند و چون ديدند از اثر سم خبرى نيست عمامه سيد را در حين نماز از سرش برداشته ، برگردنش انداختند و آن فقيه بزرگوار را به شهادت رساندند.
مشهد اين فقيه فرزانه در شهر كاشمر زيارتگاه عاشقان معرفت و شيفتگان حقيقت مى باشد.
مدرّس و قبول رشوه از انگلیسیها
دکتر محمدحسین مدرّس می گوید: در کنار آقا بودم که دو نفر آمدند که یکی فرنگی بود. پس از لحظه ای مردی که مترجم بود گفت: ایشان سفیر انگلیسند.
چکی تقدیم می دارند برای این که به هر نوع صلاح بدانید مصرف نمایید. آقا گفتند: چک، چیست؟ مترجم گفت: چک براتی است که بانک می گیرد و مبلغی که در آن قید شده می پردازد.
مدرّس خندید و گفت: به ایشان بگویید من پول و چک قبول ندارم. اگر کسی خواست به من پول دهد، باید آن را تبدیل به طلا کند و بارِ شتر نموده ظهر روز جمعه هنگام نماز به مدرسه سپهسالار بیاورد و آن جا اعلام کند این محموله را مثلاً انگلستان یا هر جای دیگر برای مدرّس فرستاده تا من قبول کنم. بعد از ترجمه این سخنان، مرد فرنگی چیزی گفت.
مترجم رو به آقا کرد و گفت: ایشان می گویند: شما می خواهید در دنیا حیثیت سیاسی ما را نابود کنید، مدرّس با خنده گفت از نابودی چیزی که ندارید نترسید!
آثار برجسته شهید مدرس
از آثار قلمى مدرس میتوان به تعليقه بر كفايه الاصول آخوند خراسانى، رسائل الفقهيه،رساله اى در ترتب (در علم اصول فقه ) ، رساله اى در شرط متاءخر (در اصول )،رساله اى در عقود و ايقاعات،كتاب حجيه الظن (در اصول ) حاشيه بر كتاب النكاح مرحوم آيه الله شيخ محمد رضا نجفى مسجدشاهى ،دوره تقريرات اصول ميرزاى شيرازى،كتابى در باب استصحاب ،شرح روان بر نهج البلاغه ،اصول تشكيلات عدليه اشاره نمود.
گزارش از ندافاضلی
انتهای پیام/ف