تنها مرگ بود که توانست آن دو را پس از ۷۰ سال زندگی مشترک از یکدیگر جدا کند؛ آنهم تنها به فاصله ۱۵ ساعت از یکدیگر. داستان عشق هلن و کنت فلاملی، یک زوج آمریکایی، این روزها نقل رسانهها شده است.
بچهها فیلمهایشان را تبدیل به شخصیتهایی کردهاند بسیار باهوش و خوش بیان با ظاهری دوست داشتنی که اگر چه قهرمان فیلم محسوب نمیشوند، اما تاثیر مهمی بر نحوه پیشرفت درام میگذارند.
«میثم» 32ساله، وقتی با جعل عنوان «بسیجی» اقدام به اخاذی میکرد شاید این تصور را نداشت که یکی از همین «افاغنه» با شکایت از او، زمینهای فراهم کند تا شماری از شاهدان در دادگاه علیه او و اعمال خلافش شهادت دهند.
این داستان واقعی دو دوست با سرنوشت متفاوت است این که در روزگاری دوستانی صمیمی بودند برایشان حوادثی پیش آمد و برای همیشه از هم جدا شدند و نتوانستند از حال خودشان به یکدیگر خبر دهند. سالهای سال گذشت. خاطرههای قدیمی رنگ باختند آلبومهای عکس با گرد و غبار گذشت زمان و پیری پوشانده شد و مدتهای بسیار زیادی گذشت و دیگر کسی از این دو دوست حرفی نزد تا اینکه در لحظهای که شاید خود سرنوشت هم فکرش را نمیکرد، این دو دوست به شکلی باورنکردنی به هم نزدیک شدند. شاید باور آن برای شما که خوانندهی این ماجرای واقعی هستید دشوار باشد اما روزگار کار خودش را بلد است و به این کار ندارد که ما باور کنیم یا نه.
این داستان واقعی دو دوست با سرنوشت متفاوت است این که در روزگاری دوستانی صمیمی بودند برایشان حوادثی پیش آمد و برای همیشه از هم جدا شدند و نتوانستند از حال خودشان به یکدیگر خبر دهند. سالهای سال گذشت. خاطرههای قدیمی رنگ باختند آلبومهای عکس با گرد و غبار گذشت زمان و پیری پوشانده شد و مدتهای بسیار زیادی گذشت و دیگر کسی از این دو دوست حرفی نزد تا اینکه در لحظهای که شاید خود سرنوشت هم فکرش را نمیکرد، این دو دوست به شکلی باورنکردنی به هم نزدیک شدند. شاید باور آن برای شما که خوانندهی این ماجرای واقعی هستید دشوار باشد اما روزگار کار خودش را بلد است و به این کار ندارد که ما باور کنیم یا نه.
"مریلا زارعی" تولد 40 سالگی اش را بدون حضورزنده یاد خسرو شکیبایی جشن می گیرد، گرچه این جشن تولد در فیلم سینمایی "دست های خالی "برای او در کنار خسرو شکیبایی صورت گرفت
این داستان واقعی دو دوست با سرنوشت متفاوت است این که در روزگاری دوستانی صمیمی بودند برایشان حوادثی پیش آمد و برای همیشه از هم جدا شدند و نتوانستند از حال خودشان به یکدیگر خبر دهند. سالهای سال گذشت. خاطرههای قدیمی رنگ باختند آلبومهای عکس با گرد و غبار گذشت زمان و پیری پوشانده شد و مدتهای بسیار زیادی گذشت و دیگر کسی از این دو دوست حرفی نزد تا اینکه در لحظهای که شاید خود سرنوشت هم فکرش را نمیکرد، این دو دوست به شکلی باورنکردنی به هم نزدیک شدند. شاید باور آن برای شما که خوانندهی این ماجرای واقعی هستید دشوار باشد اما روزگار کار خودش را بلد است و به این کار ندارد که ما باور کنیم یا نه.