"مثل این که اولین بارش بود پا به منطقه عملیاتی میگذاشت. از آن آدمهایی بود که فکر میکرد مأمور شده است که انسانهای گناهکار، به خصوص عراقیهای فریب خورده را به راه راست هدایت کرده، کلید بهشت را دستشان بدهد....".
نام کربلا که برده شد، بغض کهنه اسرا ترکید، گویی دجله از چشمها جوشید، صدای گریه اسرا بلند شد، بلند بلند زدم زیر گریه، از آن همه آزار، تشنگی، بیمهری، نیشزبان و تحقیر به ستوه آمده بودم....
در وصیتنامه «محمدحسین ذوالفقاری» کوچکترین رزمنده دفاع مقدس آمده است: ای دشمن! بدان که ملت ما همیشه بیدار و پیروز خواهد بود؛ به من نگاه کن و ببین که چگونه آزادانه به جنگ با کفار میروم و جانم را در راه اسلام و قرآن و خدا فدا میکنم.
سکانس ورزشی فیلم اخراجیها2 هر چند صحنهای قابل دفاع در این اثر نیست اما یادآور خیلی از خاطرات ورزشی در زمان اسارت بود. رزمندگانی که به قول حاجآقای اخراجیها اینبار در آزمونی سختتر باید آزموده میشدند و آن هم اسارت بود.
این عاشقانه مختصر و کوتاه، توسط یک دختر ناشنوا به نگارش درآمده، که در زمان نگارش آن، در مجتمع آموزشی ناشنوایان پاسداران (بوستان نهم) مشغول تحصیل بوده است.