در این گزارش به دیدگاه‌ها و تحلیل‌های پژوهشگران دانشگاه‌های آکسفورد، کلیولند، کمبریج و سوربن درباره چرایی و چگونگی به قدرت رسیدن پهلوی اول و سقوط او به بهانه سالمرگ رضاشاه را بررسی میکنیم.

چهارم مردادماه سال ۱۳۲۳، کمتر از سه سال بعد از حمله متفقین به ایران، بالاخره مرگ به سراغ رضاشاه که حالا به صورت تبعید در ژوهانسبورگ روزگار می‌گذراند، رفت. او در حالی با مرگ روبه‌رو شد که برخلاف چند سال قبل، به شدت نحیف و بیمار بود و پرونده‌ای از سوءسابقه، کشتار و آزار هموطنانش را در رزومه کاری خود داشت. شاید در آن لحظات آخر و پیش از این‌که حمله قلبی باعث مرگش شود، رضاشاه به یاد روز‌هایی افتاده‌بود که رژیم دیکتاتوری‌اش در ایران، هر صدایی را در گلو خفه می‌کرد و از آن توسعه ظاهری که پُزش را می‌داد، به تعبیر محمدعلی همایون کاتوزیان، در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران»، تنها دربار و طبقات بالادستی حکومت وی متنعّم شده‌بودند؛ کسانی که نتوانستند مانع سقوط حکومت پراختناق وی شوند. با وجود آن‌که طی سال‌های اخیر و در راستای پروژه تطهیر پهلوی‌ها، برخی از معاندین، به دنبال ترویج و تکثیر نسخه‌های بدلی تاریخ برای مخدوش کردن شواهد غیرقابل انکار آن هستند و می‌خواهند رضاشاه را در قالب چیزی که نیست، جلوه دهند، پژوهشگران در اقصی‌نقاط دنیا، در پی سال‌ها تحقیق و پژوهش، به این باور رسیده‌اند که دوران حکومت او، یکی از سخت‌ترین و پراختناق‌ترین ادوار تاریخ ایران بوده‌است.

تحفه انگلیسی‌ها برای مردم ایران

مقاومت مجلس شورای ملی در برابر قرارداد ۱۹۱۹ م که ایران را به صورت مستعمره‌ای برای بریتانیا درمی‌آورد از یک‌سو و از سوی دیگر، سقوط رژیم امپراتوری در روسیه و استقرار حکومت کمونیستی در آن که این کشور را، هر چند موقتاً، از میدان فعالیت‌های استعماری در ایران خارج می‌کرد، انگلیسی‌ها را به فکر ایجاد تغییراتی برای اعمال کنترل کامل بر کشور ما انداخت. ریچارد. دبلیو. کاتم، عضو ارشد سازمان سیا و نماینده این سازمان در ایران، طی دهه ۱۹۵۰ م که بعد‌ها استاد علوم سیاسی دانشگاه کلیولند (کِیس وِسترن رِزِرو) در آمریکا شد، در مقاله‌ای با عنوان «حقوق بشر در ایران تحت سلطه شاه» که در شماره ۱۲ مجله «حقوق بین‌الملل» این دانشگاه، در سال ۱۹۸۰ م به چاپ رسید، به این موضوع اشاره می‌کند و می‌نویسد: «در سال ۱۹۲۰ امپراتوری روسیه که حالا به اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شده‌بود، ضعیف‌تر از آن به نظر می‌رسید که بتواند در ایران نقشی ایفا کند. انگلیسی‌ها برای بهره‌برداری از این غیبت موقت، کوشیدند کنترل ایران را در قالب یک قرارداد انگلیسی – ایرانی به دست گیرند؛ اما عوامل داخلی که هنوز در میان آن‌ها رویکرد‌های انقلابی وجود داشت، مانع از این اقدام شدند. در این برهه، بریتانیا کودتایی را سازمان‌دهی و هدایت کرد که قصد داشت با به قدرت رساندن افراد مورد اعتماد انگلیس، کنترل کامل قدرت را در ایران به دست آورد. از طریق همین کودتا بود که رضاخان صعود خود را برای رسیدن به قدرت آغاز کرد.»

تحلیل انگلیسی‌ها از شخصیت رضاخان

انگلیسی‌ها درباره رضاخان اطلاعات کاملی داشتند و می‌دانستند که او می‌تواند امنیت مدنظر آن‌ها را در ایران پیاده و منافع بریتانیا را در این منطقه بسیار مهم و نفت‌خیز حفظ کند. این اطلاعات، البته به انگلیسی‌ها قدرت تحلیل شخصیت رضاخان را هم می‌داد. میشل. پی. زیرینسکی در مقاله‌ای با عنوان «قدرت امپراتوری و دیکتاتوری: بریتانیا و ظهور رضاشاه» که در شماره ۱۲ «مجله مطالعات بین‌المللی خاورمیانه» دانشگاه کمبریج به چاپ رسیده‌است، به گزارش‌های محرمانه دیپلمات‌ها و مأموران انگلیسی در ایران، طی این دوره، اشاره می‌کند و می‌نویسد: «سر پرسی لورین (وزیرمختار انگلیس در ایران ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۶) در ژانویه سال ۱۹۲۲ م، درباره شخصیت رضاخان نوشت: او شخصیتی مشکوک، مرموز و در همان حال، نادان دارد. به نظر می‌رسد که وی از درک واقعیت موقعیت‌هایی که در آن قرار دارد، عاجز باشد. هارولد نیکولسون، دیپلمات انگلیسی و متولد تهران، چهار سال بعد، در سپتامبر سال ۱۹۲۶ درباره رضاشاه نوشت: من از این موضوع واهمه دارم که ما هیچ برنامه‌ای برای آرام کردن و مهار این دیوانه تشنه به خون مردمش انجام نداده‌باشیم. این مسئله می‌تواند تبعات وحشتناکی برای همه داشته‌باشد.» با این حال، بریتانیا تا زمانی که رضاشاه به عنوان نوکری مطیع در خدمت منافع انگلیسی‌ها قرار داشت، هیچ واکنشی به رفتار‌های جنون‌آمیز او، از خود نشان نداد. ریچارد کاتم می‌نویسد: «رضاشاه برنامه‌ها و خواسته‌هایش را بدون اندک توجهی به حقوق شهروندان ایرانی دنبال می‌کرد. او ثباتی را که انگلیس به دنبال آن بود، با همین روش برقرار ساخت. نکته جالب توجه این‌جاست که این آزار‌ها و ستم‌های پرشمار که رضاشاه بر مردم بی‌پناه و محروم کشورش روا می‌داشت، هیچ‌وقت حس ترحّم انگلیسی‌ها را برنینگیخت؛ اما همین که آن‌ها به علاقه وی به آلمان مظنون و برای اجرای نقشه خود، در راستای کمک به شوروی، نیازمند ورود به خاک ایران شدند، ناگهان دریافتند که رضاشاه یک ظالم و ستمگر خونریز است و باید هرچه زودتر از صفحه گیتی محو شود! این بود که آن‌ها بی‌درنگ در سال ۱۹۴۱ به ایران تاختند و خیلی ساده، سرسپرده خود را از کار برکنار کردند.»

آن‌چه رضاشاه را در ایران منفور کرد

تسلط رضاخان بر ایران، چندان ساده و بدون مقاومت اتفاق نیفتاد. حتی در ارتش که گمان می‌رفت دربست طرفدار او باشد، مخالفان سرسختی وجود داشتند که در برخی اتفاقات، نظیر جریان جمهوری‌خواهی رضاخان، در برابر او ایستادند. استفانی کرونین، محقق و استاد تاریخ در دانشگاه آکسفورد، در مقاله‌ای با عنوان «مخالفت با رضاشاه در ارتش ایران» که در مجله مطالعات خاورمیانه، پاییز سال ۱۹۹۴ به چاپ رسید، شواهدی از این مخالفت‌ها را با استناد به گزارش‌های سفارت انگلیس در تهران بررسی کرده‌است. هم او، سه سال بعد و در کتاب «ارتش و ایجاد حکومت پهلوی در ایران» (چاپ لندن/نیویورک - ۱۹۹۷) به تفصیل درباره تغییر و تبدیل‌هایی که با شروع دیکتاتوری رضاشاه در ایران به وجود آمد، صحبت می‌کند و می‌نویسد: «رژیمی که در رأس آن رضاشاه، به عنوان یک فرد کم‌سواد قرار داشت، به طور فزاینده‌ای اقتدارگرا بود و در نهایت به یک دیکتاتوری تمام‌عیار تبدیل شد. وحشی‌گری او، که حتی قتل بسیاری از حامیانش را هم به دنبال داشت و جنون رضاشاه برای تصاحب زمین که از طریق آن به بزرگ‌ترین زمین‌دار ایران مبدل شده‌بود، رژیم او را به صورتی گسترده و فزاینده، در میان مردم ایران منفور کرد. [احتمالاً او به همین دلیل]بعد از شروع جنگ جهانی دوم، نتوانست استقلال کشور را حفظ کند. در ۲۵ اوت سال ۱۹۴۱، ارتش انگلیس و شوروی به ایران حمله کردند و در ۱۶ سپتامبر همان سال، رضاشاه مجبور شد از سلطنت کناره‌گیری کند.»

بازی با عواطف و اعتقادات ملی و مذهبی

رضاشاه، پیش از آن‌که از ایران برود، به ثروتمندترین فرد در کشور تبدیل شده بود؛ در حالی که بیست سال قبل، وقتی عنوان سردار سپهی گرفت، آه نداشت که با ناله سودا کند. او تا سال ۱۳۲۰ و هنگام تبعیدش، تقریباً تمام آن‌چه را که مردم به آن دلبستگی داشتند، لگدمال کرده‌بود. شعائر دینی، به عنوان نقطه اوج علاقه جامعه، توسط او نادیده انگاشته شد؛ در حالی که طی ماه‌های نخست سلطنت، می‌کوشید به شکلی مزوّرانه خود را شخصی اهل دیانت معرفی کند. فرانسیس عاملی، استاد دانشکده حقوق دانشگاه سوربن در فرانسه، ضمن مقاله‌ای با عنوان «نقش قوه قضاییه در اجرای قوانین غرب در ایران عصر پهلوی»، به این رویکرد رضاشاه اشاره می‌کند و می‌نویسد: «رضاخان در روز‌های نخست رسیدن به قدرت، نشان داد که چطور می‌تواند با عواطف مذهبی مردم بازی کند، اما اساساً نسبت به دین بی‌تفاوت و با علما مخالف بود. به همین دلیل است که تأثیر تمدن غرب بر نهاد‌های ایران دوره اسلامی، در هیچ‌کجا به اندازه تغییرات قضایی رضاشاه قابل مشاهده نیست.»
کشف حجاب، تعطیلی عزاداری ماه محرم و هر نوع برنامه‌ای که با امور دینی ایرانیان مرتبط باشد و در نهایت، غارت گسترده موقوفات و حتی فروش آن‌ها برای بر هم زدن نظام اقتصادی مبتنی بر دین، رفتاری بود که مردم ایران را از رضاشاه به شدت متنفر کرد. از سوی دیگر، در حوزه فعالیت‌های اقتصادی نیز، بخش مهمی از بودجه کشور، در اختیار ارتش قرار گرفت تا بتواند موانع یا مخالفان سلطنت رضاشاه را از میان بردارد. محمدعلی همایون کاتوزیان، درصد تعلق گرفته به فعالیت‌های نظامی در بودجه دوره پهلوی اول را، بالغ بر ۳۸ درصد می‌داند؛ اما معتقد است که بخش مهمی از بودجه نظامی، از طریق ردیف‌هایی هزینه می‌شد که واقعی نبودند. با این حال، وجود این ارتش هم نتوانست دردی را از رضاشاه دوا کند؛ همان‌طور که ریچارد کاتم گفته‌است، انگلیسی‌ها خیلی راحت تحفه‌ای را که آورده‌بودند، بُردند.

منبع : روزنامه خراسان

برچسب ها: پهلوی ، رضا شاه
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۵۲ ۰۴ مرداد ۱۴۰۱
مرگ بر انگلیس خبیث