باشگاه خبرنگاران جوان کرمان - امروز کسی به باشگاه خبرنگاران جوان کرمان آمد که ۳۲ سال شب ها و روزهای زیادی در کنار مردی بوده است که اسطوره جهان شد. او راننده مسافری بود که وجودش مملوء از عشق به حضرت زهرا (س) بود.
نصرالله جهانشاهی متولد سال ۱۳۳۵ در روستای رابر کرمان، حالا بعد از این همه سال دست ودلش به رانندگی نمیرود؛ چون بهترین مسافرش ۲ سال به جهان ابدی سفر کرده؛ اما نصرالله، همچنان منتظر تماس حاج قاسم است.
او همچون فرمانده اش بی ریا در جمع خبرنگاران باشگاه خبرنگاران حضور یافت و از روزهایی گفت که با سردار دل ها مسیرهای دلدادگی را می پیمود.
من از کودکی به دلیل نزدیکی روستایمان به روستای حاج قاسم او را میشناختم.
من از اوایل سال ۱۳۶۶؛ یعنی از زمان جبهه تا ۵ روز قبل از شهادت حاج قاسم، راننده او و پا در رکابش بودم. جالب است بدانید زمان جنگ بعضی مواقع ماه ها ماموریتهای سری با هم میرفتیم که کسی از ما خبر نداشت.
من قبل از اینکه حاج قاسم به سوریه برود، با او تماس گرفتم و گفتم مادرم مریض است و باید پیش او باشم و حاجی گفت: برو و من هم برگشتم به مادرتان سر میزنم.
من ۵ روز قبل از شهادتش او را دیدیم و یکسری از کارهای روزانه را انجام دادیم. من آدم خوبی نیستم؛ ولی حاجی من را امین خودش کرده بود و مقداری از کارهای خانواده اش را در نبود خود به من میسپرد.
صبح زود که به من خبر شهادت حاجی را دادند، دنیا روی سرم خراب شد. هنوز بعد از ۲ سال باور ندارم و منتظرم سردار زنگ بزند و به من بگوید، آماده شو باید جایی برویم.
من حاج قاسم را خیلی دوست دارم و این دوست داشتن باعث شد هیچ وقت از او جدا نشوم؛ البته بعضی وقتها به خاطر اشتباهات یا سهل انگاری که داشتم حاجی ناراحت میشد و یکی دو باری اخراجم کرد؛ ولی صبح روز بعد دوباره زودتر میرفتم و منتظرش بودم.
من روزها و شبهای زیادی زندگی حاج قاسم را از نزدیک دیدم و هیچ وقت نجواهای شبانه اش را فراموش نمیکنم. در نماز شب هایش چنان گریه میکرد، انگار یک بچه ۲ ساله است.
در جنگ ماشینهای متفاوتی وجود داشت؛ البته یک پیکان داشتیم و بعد از جنگ هم سالهای سال خودرو ما بود و این قدر آثار گلوله روی آن زیاد است که به موزه جنگ اهدا شد. بعد از آن ماشین سمند بود. حاجی اهل ماشین خارجی و مدل بالا نبود، حقیقتا حاجی مرد ساده زیستی بود.
جاج قاسم سالهای سال در خانه سازمانی بود و با اینکه فرمانده لشکر بود، بدون محافظ با پیکان رفت و آمد می کرد. واقعا این آدم اسطوره بود.
شهید سلیمانی اسطوره مقاومت، شجاع و انسان با تدبیری بود. او پایههای مقاومت را به خوبی در جهان اسلام پایه گذاری کرد که هیچ وقت این پایهها آسیب نمیبیند.
شهید سلیمانی عاشق مردم ایران بود و خودش را از مردم جدا نمیدانست و با هیچ حزب و گروهی دشمنی نداشت. او حتی زمانی که جوانان را بیرون می دید، میگفت: همه، چه آن ها که با حجابند و چه آن ها که بی حجابند، فرزندان ما هستند و غریبه نیستند و این عشق به همه در تشییع او مشخص بود و همه آمده بودند.
من خدمتتان بگویم این سردار بزرگ این قدر با درایت بود که هر جا دخالت میکرد بی نقصترین و بهترین کار انجام می شد و خدا خیلی به او لطف داشت. در برهههایی از زمان با اینکه حاج قاسم فرمانده بود؛ اما حقوق من شاید از او بیشتر بود و به طور کلی خودش را درگیر حاشیه نمیکرد.
حاجی خیلی میدانست و خیلی جاها از حقوقش برای دیگران هزینه میکرد؛ البته تا مردم نبینند نمیتوانند باور کنند؛ ولی حاج قاسم خیلی ساده زندگی میکرد.
تعهد را از حاجی یاد گرفتم او کاری را که میپذیرفت به نحو احسنت انجام میداد. ولایت پذیر و یک مسلمان واقعی بود.
حاجی برای حفظ حریم ایران بسیار تلاش کرد، هیچ جای دنیا، چنین فرماندهی وجود ندارد. او تمام عمرش را برای آرامش و امنیت مردم کشور تلاش کرد.
مردم کرمان، شاید باورتان نشود حاج قاسم شما را خیلی دوست داشت و هر جا میرفت با افتخار میگفت: کرمانی هستم و به خاطر همین برای همیشه آمد، پیش شما ماند.
سردار سلیمانی ۵ فرزند، ۲ پسر و سه دختر دارد و در قیامت شهادت میدهم وقتی دختران حاج قاسم ازدواج کردند، به آن ها جهیزیه ساده داد وهیج کس باور نمی کرد اینها جهیزیه دختران یک فرمانده بزرگ باشد.
گفت و گو از مرضیه کریمی افشار
انتهای پیام/ م