به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ امامعلی فاضلی در روستای گورچین قلعه از توابع بخش انزل آذربایجان غربی به دنیا آمد، پدرش کشاورز بود. امامعلی دوره آموزش ابتدایی را در زادگاه خود گذراند و سپس مجبور شد برای ادامه تحصیل به شهرستان سلماس عزیمت کند اما بیبضاعتی خانواده امکان تحصیل از سال سوم راهنمایی به بعد را از او سلب کرد.
به منظور کمک به معاش خانواده پرجمعیت وارد بازار کار شد، بافت مذهبی خانواده موجب گردید در محیطی مذهبی پرورش یابد و در نمازهای جماعت و امور دینی شرکت مستمر داشته باشد. با شروع مبارزات مردم علیه رژیم پهلوی در سال 1357 شهید با وجود اینکه بیش از 15 سال نداشت در اولین راهپیمایی شهرستان سلماس شرکت کرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی که شعف و خرسندی بیش از حد او را به همراه داشت، تصمیم به ادامه تحصیل گرفت و برادر کوچکترش، اسماعیل را نیز با خود برای تحصیل به سلماس برد، در همین سالها به مطالعه کتب مذهبی و دینی از جمله قرآن و نهجالبلاغه روی آورد.
در پاییز سال 1359 یک دوره آموزش نظامی را گذراند و از این پس بیشتر مواقع استراحت خود را در اردوگاه آموزش نظامی به نگهبانی میپرداخت. در پانزدهم آذرماه 1363 جانعلی فاضلی برادر امامعلی و اولین فرزند خانواده فاضلی و عضو سپاه پاسداران به شهادت رسید، امامعلی جنازه برادر را به دوش گرفت و به ارومیه انتقال داد.
شهادت جانعلی، دلتنگی پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده را به همراه داشت و در این موقع تنها دلجوییهای امامعلی بود که به آنها صبر و بردباری میبخشید، او اکثر اوقات خود را با دو دختر برادر میگذراند تا جای خالی پدر را احساس نکنند و از تک تک افراد خانواده میخواست به دختران برادر شهیدش بیشتر محبت و مهربانی کنند. از دختران و همسر برادرش عذر میخواست که نتوانسته است به ایشان خدمت کند.
هنوز از شهادت برادر بزرگتر دو سال و چند ماه نگذشته بود که اسماعیل برادر کوچکتر، دانش آموز سال سوم دبیرستان در 13 بهمن 1365 به شهادت رسید، این حادثه بیش از پیش به نقش امامعلی در دلداری از پدر و مادر افزود. امامعلی به منظور تداوم راه برادران شهیدش تقاضای عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را کرد و در سال 1367 عضو رسمی سپاه شد.
شهید فرماندهی عملیات پاکسازی پاوه و محورهای سرو، سومای برادوست، زیوه، شمال سلماس، اشنویه، نقده، پیرانشهر، سردشت، مهاباد و بوکان را بر عهده داشت و با نیروهای تحت امر تا سرحدات بانه، تمرچین در عراق پیش رفت. امامعلی با دختر دایی خود، خانم عالیه ایمانزاده ازدواج کرد که ثمره نه سال زندگی مشترکشان سه دختر است. زمانی که برای سرکشی خانواده و دیدار پدر و مادر به مرخصی میآمد ابتدا از خانوادههای شهدا دیدن میکرد و از همه بیشتر به دختران برادر شهیدش ابراز محبت میکرد. با اینکه فرماندهان نظامی سعی کردند به خاطر شهادت دو برادرش او را از حضور در جبهه و مناطق جنگی منصرف کنند و به مناطق امن برگردانند اما نمی پذیرفت و اصرار داشت که حضورش در جبهه واجبتر از هر جای دیگر است. لذا ابتدا به عضویت گردان حضرت رسول (ص) درآمد و همواره در عملیاتها حضور داشت. سپس جانشینی فرمانده گردان امام حسین (ع) را پذیرفت .
یکی از همرزمان وی که مدت هفت سال در دوران جنگ تحمیلی در کنار او بود درباره رشادت و وظیفه شناسی امامعلی میگوید: «قرار بود برای انجام مأموریت به منطقه سیلوانا عازم شویم. شب را در پادگان زیوه گذراندیم. تمام شب در فکر مأموریتی که در پیش داشتیم، بودم. امامعلی به من نگاه کرد و پرسید: «چه مسئلهای ذهن تو را این چنین مشغول کرده است؟» گفتم مأموریت برون مرزی در خاک عراق را دارم که به زودی عازم خواهم شد. به محض شنیدن این موضوع گفت: «من هم در این مأموریت شرکت میکنم» گفتم غیرممکن است فکر نمیکنم مسیولین رده بالا موافقت کنند. سعی کردم به بهانههای مختلف او را از شرکت در این مأموریت منصرف نمایم، اما موفق نشدم. سرانجام گفتم شما که دو برادرت شهید شدهاند، روا نیست که در اینگونه عملیاتها حضور داشته باشی، بهتر است در شهر انجام وظیفه کنی. پاسخی که به من داد باعث شرم من شد. گفت: «من با خدای خویش عهد بستهام تا زمانی که حاکمیت مطلق جمهوری اسلامی در کردستان برقرار نشده است، هیچگاه احساس آرامش نکنم. وجدانم به من اجازه نمیدهد در شهر خدمت کنم.»
همچنین زمانی که همسرش از او خواست در کنار خانواده بماند و به مشکلات آنها رسیدگی کند، در جواب گفت: «اگر من و امثال من از این مرزها دفاع نکنیم پس چه کسی دفاع خواهد کرد » امامعلی در برابر مشکلات بسیار صبور بود.
فرازی ار وصیت نامه شهید فاضلی
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
استغفرالله ربی و اتوب الیه الهی و ربی العفو ، العفو ، العفو
ما خانواده شهدا آنقدر شهید میدهیم تا جمهوری اسلامی را به تمام جهان صادر نموده و اسلام را در دنیا برقرار سازیم.
با حمد و ثنای خداوند متعال و با آرزوی پیروزی رزمندگان اسلام و با درود به روح امام راحل و درود بیکران به ارواح طیبه شهداء و با آرزوی سلامتی رهبر عظیم الشأن .
خدایا چگونه وصیتنامه بنویسم در حالی که سراپا غرق گناهم و در کوله بارم چیزی نیست به جز گناه، اما چون بر هر فرد مسلمان واجب است که قبل از مردن وصیت بکند این بنده گناهکار و حقیر نیز چند کلمهای برای خانواده و دوستان و برادران عزیزم معروض میدارم. اول اینکه از تمام کسانی که این نوشته را میخوانند عاجزانه التماس دعا دارم و می خواهم که برای بخشش گناهانم و برای رسیدن به معبودم برایم از ته دل دعا کنند تا در جوار رحمت خداوند متعال قرار بگیرم و از خداوند میخواهم که مرا در جهاد اکبر (مبارزه با نفس) پیروز و موفق گرداند و از لطف بیکران خداوند متعال سپاسگزارم که این بنده ناتوان را توفیق عنایت فرمود که به عنوان یک رزمنده در دانشگاه اخلاقی و انسانی تحصیل نمایم و به آرزوی خود برسم. من اطاعت از ولایت فقیه را بدون چون و چرا پذیرفتهام و عمل مینمایم و در هر کجا و هر جایی حتی در خانهام اگر کسی چشم و گوش بد به اسلام و رهبر داشته باشد با او تا آخرین نفس مبارزه خواهم کرد.
« یا ایها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم و اشکروالله ان کنتم ایاه تعبدون »
«ای کسانی که ایمان آوردهاید از آنچه پاک و حلال است بر شما ارزانی داشته ایم، بخورید و اگر پرستنده خدا هستید تنها شکر گزار او باشید»
پس خداوند متعال فقط از ما مسلمانان شکرگزاری میخواهد و ما اگر شکر این نعمتهای بزرگ مانند وجود مبارک رهبر را ندانیم به عذاب شدیدی دچار خواهیم شد. پس برادران عزیز و دوستان و آشنایان و امت حزب الله از دستورات و رهبری ایشان سرپیچی نکنید و هر کسی جلوتر از ایشان حرکت بکند گمراه است و هرکس پشت سر ایشان حرکت بکند به راه راست رفته است. و اگر کسی خیلی عقب بماند و پشت سر ایشان حرکت نکند گمراه خواهد شد. شما از این افراد زیاد دیده اید من نمی خواهم نام ببرم. به شیطنتهای منافقان کوردل گوش ندهید که در جهت تضعیف انقلاب تلاش میکنند و یک عده هستند نمیدانم ندانسته میگویند یا خیر به هر حال مثلاً میگویند که چرا شهید دادی و همیشه به جبهه رفتی. بگذار آنکه چها پسر دارد برود و یا امثال این مسائل، من سریعاً به این طور افراد می گویم مثل آنها هستید (گمراه شدهها) و منافق هم هستید. جبهه دانشگاهی است که پایهگذار آن سالار شهیدان امام حسین (ع) و مدرس آن امام خمینی (ره) و شاگردان آن رزمندگان جان برکف و دروس آن اخلاق، شجاعت، شهامت و استقامت می باشد و هر فردی که توانایی آن را داشته باشد واجب است در این دانشگاه تحصیل نماید وگرنه مورد غضب خداوند قرار خواهد گرفت.
به طوری که امام فرمودند: بسیجیان ملائکههای روی زمین هستند برادران واقعاً همین طور است. منافقان باید کور شوند کربلا ان شاءالله به دست رزمندگان آزاد میشود. از برادران تقاضا دارم هر چقدر میتوانند مجالس شهدا را پرشکوهتر و پرعظمتتر و تشکیل بدهند تا منافقان کور شوند و نتوانند در جامعه اسلامی نفوذ بکنند. خدایا آرزوی من این است که در بستر خواب نمیرم و در راه تو پاره پاره شوم. پدرم، مادرم که نتوانستم از زحمات شما قدردانی بکنم. مقام شما در محضر خدا بزرگ است. در راه خدا صبر و استقامت بکنید. من میدانم مشکل است ولی دستور خداوند متعال که تو و مرا آفریده همین است باید عمل شود.
از شما تقاضا دارم برای من گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید برای امام حسین (ع) گریه کنید. چون که اگر مرا بکشند و در آتش بسوزانند و خاکم را به باد بدهند خانواده را که به اسیری نبرده اند. پس همیشه برای امام حسین (ع) گریه کنید. از تک تک خانوادهام خواهش میکنم به دختران برادر شهیدم هر چه بیشتر محبت و مهربانی بکنند تا آنها احساس تنهایی ننمایند و از خانواده برادر شهیدم تقاضا دارم مرا ببخشند که نتوانستم به آنها خدمت بکنم و آخر میخواهم دخترانم چنان تربیت شوند که ادامه دهنده راه من باشند و از خانوادهام میخواهم که همیشه گوش به فرمان رهبر باشند. بارالهی من که لیاقت دعا به درگاه تو را ندارم و لکن ناامید هم نیستم، پس خدایا ما را چنانمان کن که خودت دوست داری. خدایا به عظمت و جلالت قسم میدهم ما را یک چشم به هم زدن به خودمان وامگذار تا آنی از یاد تو غافل نباشیم. خدایا دشمنان اسلام و مسلمین را کور و ذلیل بفرما.
انتهای پیام/