به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران به نقل از ایسنا،در جریان حمله سال 2003 آمریکا به عراق بعد از چند ماه اولیه مشخص شد این جنگ آن گونه که برنامهریزانش در نظر گرفته بودند پیش نمیرود. شکست در پیدا کردن سلاحهای کشتار جمعی در مقایسه با فاجعه آشتی شکست خورده، فروپاشی دولت و بیکفایتی قوه مجریه در عراق چندان بزرگ نبود. اما چه میشد اگر ما پیش از اینکه به عراق حمله میکردیم میتوانستیم بازی را "ذخیره" (Save) کنیم؟ در آن صورت گزینههای راهبردی آمریکا امروز چگونه به نظر میرسید؟»
رابرت فارلی، استاد دانشکده دیپلماسی و تجارت بینالملل پاترسون در دانشگاه کنتاکی آمریکا که در زمینه دکترین نظامی امنیت ملی و امور دریایی فعالیت داشته در مقالهای در پایگاه نشنال اینترست مینویسد:
«اگر ما پیش از حمله به عراق بازی را ذخیره میکردیم چه میشد و گزینههای راهبردی آمریکا در آن صورت امروز چگونه به نظر میرسید؟
خاورمیانهدر سال 2003 ما از سیاست مهار دوگانه به عنوان مشکلی که نیازمند راه حل است صحبت کردیم. چگونه آمریکا میتوانست یک جفت کشور دشمن با یکدیگر در مجاورت یکدیگر را مدیریت کند؟ امروزه افرادی که بین ما عاقلتر هستند دریافتهاند سیاست مهار دوگانه تا حد زیادی خودش راه حل مشکلش است. دشمنی حکومت صدام و جمهوری اسلامی ایران به این معنی بود که هیچیک از آنها نمیتوانستند نفوذ زیادی در خلیج فارس به دست آورند. پس از جنگ عراق سیاست مهار دوگانه تبدیل به سیاست مدیریت مشکلات شد چرا که عراق دیگر به عنوان یک بازیگر راهبردی وجود نداشت و نفوذ ایران در عراق، سوریه و لبنان افزایش یافت. با وجود آنکه آمریکا دیگر لازم نبود نگران صدام باشد اما مجبور شد نه فقط توجه سیاسی و نظامی خود را صرف حفظ دولت متزلزل بغداد کند بلکه صرف مقابله با قدرت ایران در منطقه کند. تاثیر جنگ عراق بر بهار عربی نیز با مدیریت دشوارتری همراه بود. سازمان دهندگان جنگ عراق امیدوار بودند روی کار آمدن یک دولت دموکراتیک در عراق بتواند واکنشهای ضد استبدادی در منطقه را تشویق کند هرچند که آنها امیدوار بودند مشتریان آمریکا شامل مصر، عربستان و کشورهای عرب خلیج فارس از این موضوع در امان بمانند. در سال 2011 اتفاقاتی در این راستا رخ داد اما تنها پس از اینکه اکثر کشورهای منطقه به این نتیجه رسیدند که حمله آمریکا به عراق یک شکست فاجعه بار بوده، به وقوع پیوست. همچنین در حقیقت ثمرات بهار عربی را در بهترین حالت میتوان محدود دانست. تونس نمایانگر واضحترین مورد موفقیتآمیز بود در حالی که لیبی دستخوش آشوب شد و نیروهای استبدادگر بار دیگر در مصر روی کار آمدند و سوریه نیز دچار چرخه بی پایان خشونت و بی رحمی شد. از طرف دیگر در عراق به نظر میرسد میراث حمله سال 2003 ناتوانی در واگذاری وظایف به دولت جدید عراق بوده باشد. آمریکا همچنان به عنوان نیروی هوایی عراق عمل میکند و به سختی تلاش دارد نیروهای نظامی معتبری در عراق آموزش دهد. آیا مهار دوگانه در بلندمدت قابل مدیریت بود؟ آمریکا از سال 2003 تاکنون سرمایههای جانی و مالی بسیار بیشتری به نسبت فاصله بین 1991 و 2003 صرف کرد بنابراین از دیدگاه مالی و نظامی پاسخ این سوال مثبت است. همچنین در حالی که سیاست مهار دوگانه حکومت صدام را در قدرت نگه میداشت در عین حال موجب میشد بدترین موارد جنگ داخلی که در عراق در 12 سال گذشته پابرجا بودهاند، وجود نداشته باشد.
روسیه و چینآیا روسیه و چین از حمله آمریکا به عراق برای پیشبرد منافعشان بهرهبرداری کردند؟ برای پیدا کردن پاسخ این سوال در ابتدا باید پاسخ داد که چطور رفتار روسیه یا چین در صورتی که آمریکا از باتلاق عراق اجتناب میکرد تغییر مییافت؟ پاسخ این سوال احتمالا این است: نه چندان زیاد. مطمئنا جنگ عراق باعث صرف توجه آمریکا و قابلیتهای این کشور شد. با این حال احتمال مداخله نظامی آمریکا در کمپینی با حضور روسیه و یا چین کم بود. تنها جنگ قابل توجهی از این دست که آمریکا نقشی در آن ایفا کرد مربوط به جنگ سال 2008 منطقه اوستیای جنوبی در گرجستان میشود. اگرچه گرجستانیها ناامیدانه به دنبال مداخله آمریکا بودند اما دولت جورج دبلیو بوش عاقلانه پشتیانی خود را تنها به حرف زدن بسنده کرد. ظهور چین و افزایش جنگ طلبی روسیه تا حد زیادی مدیون فاکتورهای ژئوپولتیکی است تا فاکتورهای مربوط به جنگ عراق. ما ممکن است بین افزایش قیمت نفت پس از حمله به عراق و قدرت دولت روسیه ارتباطی را پیدا کنیم (چین از افزایش قیمت نفت بهره مند نبود با این حال افزایش قیمت نفت پس از سال 2003 علاوه بر اینکه مدیون تصمیم حمله به عراق بود به همان میزان مدیون پیشرفت اقتصاد چین و هند بود.) روسیه و چین از حمله آمریکا به عراق مزیتهایی را در زمینه قدرت نرم به دست آوردند. مسکو مرتبا انتقادات آمریکا به اقداماتش در اوکراین را با ارجاع دادن به حمله سال 2003 به عراق پاسخ میدهد هرچند که در کنار آن به جنگ کوزوو در سال 1999 و مداخله در لیبی در سال 2011 نیز اشاره میکند. از طرف دیگر پکن ادعاهای آمریکا در زمینه مدیریت دریایی در دریای چین جنوبی را زیر سوال میبرد که تا حدی برگرفته از ناخرسندی در ارتباط با حمله به عراق است اما تاثیر بلندمدت این قدرت نرم نامطمئن است.
افغانستانحمله آمریکا به عراق به دو طریق بر افغانستان تاثیر گذاشت. از یک طرف این حمله منابع دولت آمریکا را در زمانی که طالبان آشکارا از شکستی ویرانگر رنج میبرد از افغانستان منحرف کرد. در درجه دوم این اقدام مشروعیت جنگ افغانستان را زیر سوال برد چرا که این عملیات را صرفا به عنوان یکی از چندین حمله بالقوه علیه کشورهای مسلمان نشان داد تا اینکه آن را یک تلاش صرفا لازم برای از بین بردن یک حکومت وحشتناک نشان دهد. این ادعای بزرگی است که بگوییم صرف توجه بیشتر به افغانستان در وسط دهه گذشته منجر به نابودی کامل طالبان و پایان جنگ در این کشور میشد. ریشههای زنده ماندن طالبان پیچیدهتر و دشوارتر از آن هستند تا اینکه بخواهیم با یک صرف ساده منابع آن را برطرف کنیم. همچنین به سختی میتوان استدلال کرد افزایش توجه به افغانستان باعث میشد که امنیت این کشور تا حدی بیشتر شود. به طور خاص تعهد قدرتمند آمریکا به افغانستان (که با جنگ عراق غیرممکن شد) میتوانست تا حدی جلوی موذیگری پاکستان در منطقه را بگیرد.
جنبه داخلیبزرگترین تاثیرات جنگ عراق و پایدارترین محدویتهای آن را میتوان در پاسخ به اینکه این جنگ چطور بر قابلیت نظامی آمریکا تاثیر گذاشت و نگرش آمریکاییها را به استفاده از زور تغییر داد، پیدا کرد. جنگ عراق بی تردید باعث کندتر شدن توسعه و پژوهش سیستمهای تسلیحاتی پیشرفته در وزارت دفاع آمریکا شد. بدون جنگ عراق ارتش آمریکا میتوانست از ناوگان بزرگتری از جنگندههای اف-22 برخوردار باشد همچنین نیروی دریایی آمریکا نیز بدون جنگ عراق میتوانست انتظار تعداد بیشتری ناوشکن کلاس "زوموالت" داشته باشد. از طرف دیگر سیستمهای معروف به سیستمهای رزم آینده نیز در نیروی زمینی آمریکا دچار مرگ نمیشد. وزارت دفاع آمریکا علاوه بر این پلتفرمهای خاص همچنین میتوانست از دهه 2000 استفاده کند تا تحقیقات در زمینه طیفی از تکنولوژیهای اخلال گر را که آن را بسیار جلوتر از روسیه و چین در مقایسه با جایگاه امروزش قرار میداد به پیش ببرد. دونالد رامسفلد، وزیر دفاع سابق آمریکا در زمان جنگ عراق دست کم پیش از آنکه جنگ عراق طرح پیگیری چنین تکنولوژیهایی را از مسیر خارج کند، پیگیری این تکنولوژیها را اولویت خود قرار داد. با این حال تکنولوژیهای موجود چندان بر تصمیمگیری راهبردی مسلط نیستند. تعداد جنگندههای بیشتر اف- 22 و یا ناوشکنهای زوموالت میتوانست آزادی عمل آمریکا را تقویت کند اما تغییر چندانی در گرایشهای قدرت نسبی در شرق آسیا نمیدادند. به طور مشابه سیستمهای رزم آینده به آمریکا گزینههای سیاسی چندانی برای مقاومت در مقابل دستاندازی روسیه به اوکراین نمیتوانستند بدهند. از طرف دیگر این کاملا اشتباه است که باور داشته باشیم پول و توجهی که صرف عراق شد بدون هیچ مشکلی در صورتی که دولت بوش تصمیم به جنگ عراق نمیگرفت به بخش پژوهش و توسعه منتقل شوند.
نیازهای جنگ عراق و همچنین جنگ افغانستان بی تردید تا حدی توسعه تکنولوژیک را به حاشیه راند. جنگ عراق مشکلات چشمگیر دیدگاه نیروی هوایی آمریکا و نیروی زمینی این کشور نسبت به آینده جنگ را فاش ساخت و منجر به نوآوریهای تکنولوژیک و دکترینی شد که قابلیتهای جنگی آمریکا را بهبود بخشیدهاند. تغییر بزرگتر در داخل آمریکا در اثر جنگ عراق مربوط به نگرش مردم به جنگ میشود. در 15 سال پس از جنگ سرد به نسبت دوران پس از جنگ ویتنام مردم آمریکا در قبال استفاده از زور تحمل بیشتری کردند اما جنگ عراق این وضعیت را تا حد چشمگیری تغییر داد. امروزه تعداد بسیار کمی از کاندیداهای جدی ریاست جمهوری حتی از گزینه جنگ زمینی محدود علیه گروه تروریستی داعش حمایت میکنند. باراک اوباما به این دلیل در انتخابات درون حزبی دموکراتها در سال 2008 پیروز شد که با جنگ سال 2003 علیه عراق مخالفت کرد و از طرف دیگر صرف نظر از جنگ پهپادی آمریکا دولت اوباما به نسبت دولتهای قبلی به وضوح حامی سیاست مبتنی بر مداخله کمتر است. این ترجیح دولت اوباما در راستای آرای عمومی و نخبگان درباره استفاده از زور است. آیا این اکراه باعث محدود شدن گزینههای راهبردی آمریکا میشود؟ آمریکا به فرانسه، انگلیس و شورشیان لیبی کمک کرد تا در سال 2011 حکومت قذافی را سرنگون کنند با اینکه در استفاده از زور اکراه داشت. همچنین آمریکا همچنان به اجرای جنگ با پهپاد و نیروی ویژه علیه القاعده در خاورمیانه ادامه میدهد. با این حال اکراه در استفاده از زور مطمئنا در واکنش دولت اوباما به جنگ سوریه نقش ایفا کرد.
قدرتهای بزرگ معمولا اشتباهات پرهزینه میکنند. سرمایه جانی و مالی بی پایانی که آمریکا صرف ویتنام کرد تاثیر چندانی بر مسیر جنگ سرد نداشت چرا که اقتصاد شوروی و جامعه شوروی نیز زیر سرمایهگذاریهای مربوط به خودش فروپاشید. در دوران امپریالیستی فرانسه، انگلیس و روسیه مرتبا اشتباهات راهبردی وحشتناکی مرتکب شدند که در آن زمان فاجعه بار به نظر میرسیدند اما تاثیر چندانی بر دورنمای کلی راهبردی نداشتند. هزینههای ادامه دار حمله به عراق به شکل کشته شدن هزاران آمریکایی و همچنین صدها هزار عراقی بروز پیدا کرد. کمبودهای تکنولوژیکی که با این جنگ ایجاد شدند با گذشت زمان برطرف خواهند شد و این جنگ باعث نشد آمریکا فرصتهای تکنولوژیکی حیاتی را از دست بدهد بلکه تنها آنها را به تاخیر انداخت. بزرگترین تغییر را باید در زمینه اکراه سنتی مردم آمریکا نسبت به مداخله نظامی خارجی دید؛ اکراهی که پس از سقوط شوروی کمرنگ شد اما بار دیگر تبدیل به یک فاکتور مهم در اتخاذ سیاست خارجی آمریکا شده است. اگر این اکراه باعث محدود شدن انعطاف راهبردی آمریکا برای گرفتن تصمیمهای تراژیک شود بنابراین این جنگ عراق جنبه مثبت هم داشته است!»
انتهای پیام/