مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
گوشش را گرفته بود و پيادهاش ميكرد: «بچه اين دفعه چهارمه كه پيادهات ميكنم. گفتم نميشه. برو» گريه ميكرد، التماس ميكرد ولي فايده نداشت. يواشكي رفته بود. از پنجره، از سقف، هر دفعه هم پيدايش كرده بودند. خلاصه نگذاشتند سوار قطار بشود.
توي ايستگاه قم مأمور قطار صدايي شنيده بود، از زير قطار خم شده بود. ديده بود پسر نوجواني به ميلههاي قطار آويزان است. با لباسهاي پاره و دست و پاي روغني و خوني. ديگر دلشان نيامد برش گردانند.
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید