شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،
در ميان بني اسرائيل عابدي بود. وي را گفتند: «فلان جا درختي است و قومي آن را مي پرستند.» عابد خشمگين شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابليس به صورت پيري ظاهر الصلاح، بر مسير او مجسم شد، و گفت: «اي عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت: «نه، بريدن درخت اولويت دارد.» مشاجره بالا گرفت و درگير شدند. عابد بر ابليس غالب آمد و وي را بر زمين کوفت و بر سينه اش نشست. ابليس در اين ميان گفت: «دست بدار تا سخني بگويم، تو که پيامبر نيستي و خدا بر اين کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دينار زير بالش تو نهم؛ با يکي معاش کن و ديگري را انفاق نما و اين بهتر و صواب تر از کندن آن درخت است.» عابد با خود گفت: «راست مي گويد، يکي از آن به صدقه دهم و آن ديگر هم به معاش صرف کنم.» و برگشت. بامداد ديگر روز، دو دينار ديد و بر گرفت.
روز دوم دو دينار ديد و برگرفت. روز سوم هيچ نبود. خشمگين شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابليس پيش آمد و گفت: «کجا؟» عابد گفت: «تا آن درخت برکنم» گفت: «دروغ است، به خدا هرگز نتواني کند.» در جنگ آمدند. ابليس عابد را بيفکند چون گنجشکي در دست! عابد گفت: «دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پيروز آمدم و اينک، در چنگ تو حقير شدم؟» ابليس گفت: «آن وقت تو براي خدا خشمگين بودي و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار براي خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولي اين بار براي دنيا و دينار خشمگين شدي، پس مغلوب من گشتي.»
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار