به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران به نقل از تهران پرس؛ناصر کاملي در سال ۱۳۳۲ در خانوادهاي متوسط و مذهبي در شهر ري متولد شد. تحصيلات مقدماتي را تا مرحله سيکل در شهر تهران گذراند و به دنبال آن به خدمت سربازي اعزام گرديد. پس از پايان خدمت سربازي ضمن اشتغال به کار، در کلاس شبانه به تحصيلات خود ادامه داد. دوران آخر دبيرستان او مصادف بود با اوج گيري انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني، ناصر با شرکت فعال در تظاهرات و راهپيماييها، در روز ۲۱ بهمن اسلحه به دست گرفت و تا پايان راه، اسلحه خود را بر زمين نگذاشت.
کردستان نخستين صحنه ابتلا و آزمايش الهي او بود، اما او به همين که در نظرش اندک بود بسنده نکرد و از آنجا به جبهههاي جنگ سپاهيان اسلام عليه بعثيون کافر عراق شتافت و در پي شرکت در نبردهاي جبهههاي غرب از جمله عمليات بازي دراز و مسلم بن عقيل، مدتي نيز بار مسئوليت ستاد سپاه پاسداران سومار را بر عهده گرفت. نقطه نقطه جبهههاي غرب و جنوب، شاهدان ايثارها و فداکاريها و حماسه هاي او در کنار ديگر برادران رزمندهاش هستند. آنچنان به هدف خويش ايمان داشت که حتي زخمهاي جانکاه سپاه کفر که بارها جانش را تا سر حد شهادت آزرد، نتوانست او را از راه خداييش باز دارد. از جمله در عمليات مسلم بن عقيل از دست راست، در عمليات والفجر مقدماتي از ناحيه صورت و فک و در عمليات والفجر ۴ از ناحيه دست چپ مجروح گرديد اما از اين همه چه باک که در راه خدا رنج بردن شرط بندگي است و ناصر نيز درمان همه دردهاي زندگياش را در راز و نياز با معبود خويش و نمازها و نالههاي شبانه جستجو ميکرد. آري او با وجود داشتن همسر و يک دختر دو ساله، زندگي و تمام هستي خويش را در راه مقدس امام خويش که همان راه خداست، نهاد. او در اين پنج سال تاريخ مبارزه و جهاد خود، از فداکاريها، مبارزات، سختيها، جراحات، مسئوليتهاي فرماندهي و ... هيچ مطلبي -حتي به خانواده خود- نگفت و اين مختصر مطالب نگاشته شده، بعد از شهادت وي از طرق مختلف کسب گرديده است.
آري، آخرين پيکار ناصر به عنوان جانشين فرماندة گردان حمزه از لشکر محمد رسول الله (ص) در نبرد خيبر دروازة ورود او به بارگاه خداوندي بود. در همين صحنه بود که در سپيده دم روز پنجشنبه چهارم اسفند ماه سال ۱۳۶۲ در منطقة طلائيه، لحظاتي بعد از خواندن نماز صبح، به شهادت رسید .از شهید دو يادگار به نامهای سميه و همچنين سمانه (که بعد از شهادت پدرش به دنيا آمد)، به یادگار مانده است.
پيكر مطهر شهيد ناصر پس از يازده سال دوري و هجران به آغوش مشتاقان بازگشت و در تاريخ ۱/۸/۷۳ در قطعة ۲۹ بهشت زهرا بخاك سپرده شد.
از سمت راست:محسن کاظمینی-جواد نوروزبیگی-شهید ناصر کاملی-شهید سعید لواف ساعاتی قبل ازشهادت
گوشهاي از فعاليتها و خصوصيات اخلاقي شهيد ناصر كاملي:
ناصر در دوران طاغوت شديداً مخالف رژيم شاه بود و در اين زمينه فعاليتهاي مبارزاتي نيز داشت که به خاطر مخفي بودن آنها ناشناخته ماند. فقط به يکي دو مورد ميتوان اشاره کرد از جمله در دوران سربازي که در پايگاه دزفول خدمت ميکرد، قرار بود طي انفجاري يک يا دو جنگنده را منفجر نمايد که به عللي نامشخص، طرح وي عملي نگرديد و يا هنگامي که براي مرخصي به تهران آمده بود و متوجه شده بود که يک چمدان پر از کتابهاي سياسي وي توسط پدرش ـ به خاطر ترس از حمله رژيم به خانه و لو رفتن وي ـ به آتش کشيده شده است، شديداً ناراحت شد ولي به خاطر احترام به خانواده به روي خود نياورد.
شهيد والامقام که اسوة تحول معنوي بود، با ثابت قدمي و استواري وصف ناشدني، مراحل مختلف تکوين ايام حيات خود را سپري ميکرد و به حق از شاگردان مخلص و قوي انقلاب اسلامي و رهبري فقيد آن، حضرت امام قدس سرهالشريف بودد و چنان ايوبوار طي طريق مينمود که انسان با مشاهدة اعمال وي، سرتاسر وجودش در تلاطم و غبطه غوطه ور ميشد.
روحيه جاذبه ايشان در بين اطرافيان و نزديکان، يکي از ويژگيهاي بارز آن شهيد بود؛ به طور مثال يکي از اقوام همسر شهيد (آقاي مزرعتي) که ظاهراً فقط دو بار با ناصر برخورد داشته، چنان تحت تأثير اخلاق و معنويات او قرار گرفته بود که بعد از شهادت ناصر، هر بار نامي و يادي از شهيد ميشد، به شدت منقلب شده و شديداً ميگريست.
ناصر هميشه با وضو بود، نماز اول وقت را ترک نميکرد و اغلب نماز را با جماعت ميخواند. نماز جمعه ايشان هيچ وقت ترک نشد و خانواده و دوستان را به اين امر سفارش ميکرد، همان طوري که در وصيت نامة خود نيز به اين موضوع اشاره کرده است. شرکت در دعاي کميل و دعاي توسل نيز از اموري بود که هيچ گاه ترک نميکرد. روزهاي دوشنبه و پنجشنبه را معمولاً روزه بود. عشق فراواني به زيارت عاشورا داشت. راز و نياز، تهجد و شب زندهداري و خلوت با حضرت دوست جزء اعمال ترک ناشدني ايشان بود که تحت هيچ شرايطي ــ حتي در وضعيت سخت مجروحيت بر روي تخت بيمارستان ــ از وي فوت نشد.
شايد بتوان گفت علت العلل اصلي موفقيت ناصر، اخلاص اعلاي ايشان بود. او در جبهه به سختي مسئوليت ميپذيرفت و از مسئوليتهايي که وي در اين مدت داشت ــ از جمله فرماندهي گروهان در چند نوبت، معاونت و جانشيني فرماندهي گردان حمزه و مسئوليت ستاد سپاه سومار ــ بعد از شهادتش مطلع گشتيم. در اين خصوص، خوب است به سخنراني شهيد سيد محمدرضا دستوازه قائم مقام لشگر محمد رسول الله (ص) در مراسم يادبود شهيد ناصر اشاره شود. شهيد دستواره در مورد تواضع و خلوص ناصر اظهاراتي بدين مضمون داشت: «در پيشنهادهاي توأم با اصرار به شهيد ناصر مبني بر پذيرش مسئوليتهاي بالا همچون فرماندهي ستاد لشگر ۲۷، وي کمتر علاقه نشان داده و به هيچ وجه ما موفق به جلب رضايت ايشان نشديم. ناصر ميگفت علاقه دارد با بسيجي ها در ردة گردان باقي بماند. شهيد کاملي سزاوار بالاتر از فرماندهي لشگر بودند ولي آخرالامر نپذيرفته و بسيجي گونه شهادت را درک کردند.»
او براي فرار از ريا، حتي مجروح و بستري شدن خود در بيمارستان را از خانواده اش پنهان ميکرد. ناصر هيچ وقت با صداي بلند حرف نميزد و هميشه خوش رو بود و لبخند به لب داشت. محبت، صميميت و مهرباني خاصي به دوستان و آشنايان داشت و نسبت به خانواده خود بهخصوص مادرشان احترام ويژهاي قائل بود. او در کارهاي خود بسيار جدي بود و نظم خاصي بر کارهاي وي حاکم بود و برنامههاي خود را برطبق ساعات تنظيمي انجام ميداد. از ديگر ويژگيهاي شهيد مي توان به برخورد بيآلايش و با تواضع و همچنين ساده زيستي وي اشاره نمود. در ضمن او علاقه شديدي به مطالعه کتب و نشريات داشت و در هر فراغتي به مطالعه کتاب ميپرداخت. مدتي از برنامة روزانة خود را نيز براي تفكر در نظر ميگرفت. ناصر به صله ارحام خيلي مقيد بود و در هر فرصت کوتاهي، به اتفاق خانواده به ديدن اقوام دور و نزديک ميرفت. وي فردي کاملاً قانع و صرفه جو بود و شديداً از اسراف دوري ميکرد و ديگران را نيز از آن نهي مينمود. ناصر در کمک به مستمندان، آسيب ديدگان، سيل زدگان و زلزله زدگان سر از پا نميشناخت و ايثارگرانه هر چه در بساط داشت، به آنها اهدا ميکرد.
سخنرانی سردارشهید رضا دستواره در مراسم شهید ناصر کاملی
وصيتنامه سردار شهيد ناصر کاملي
اين چندمين وصيت نامه است که در طي مدتي که در جبهه بودهام نوشته، به اين اميد که ديگر باز نخواهم گشت و اگر خداوند عنايتي کند به جمع شهدا اضافه گردم.
ايران اسلامي در حساسترين لحظه ها در نبرد خويش با استکبار جهاني است. به خداوند قسم که در زندگي خويش اعمالي که بتوانم به آن تکيه کنم ندارم، شرمنده هستم آمدم به جبهه که پاک شوم، تا با نثار خون ناقابل خويش به اسلام عزيز، خداوند مرا ببخشد. آمريکاي جنايتکار و شوروي متجاوز و اذنابشان بدانند که به خدا قسم نخواهيم گذاشت تا خون در بدن ما است، اين کشور و اسلام را به ذلت بکشند، نه تنها نمي توانند چنين غلطي بکنند بلکه به قوه الهي به ذلتشان خواهيم کشاند.
سالار ما حسين بن علي(ع) است که با نثار جان خويش و عزيزانش آن چنان دشمن را به افتضاح و رسوايي کشاند که تا تاريخ زنده است، نامحسين(ع) و عزيزانش زنده و سرمشق ما خواهد بود، پس اسلام بالاترين ارزشهاست که حتي خاندان رسالت يعني اين برگزيدگان بشريت اين چنين که ميدانيم يا شهيد شدند و يا اسير و يا زنداني و آن طور زجر و مصيبت کشيدند. بنابر اين کشته شدن من براي عزت اسلام بايد براي خانوادهام بسيار آسان باشد. صبر و تحمل کنيد که اجر و پاداش شما از خداوند در برابر چنين عملي است.
پدر و مادرم مرا ببخشند که جز اذيت برايشان کاري نکردم. اكرم عزيزم نيز مرا ببخشد که در اين مدتي که با او زندگي کردم، نتوانستم وظيفه همسري خويش را انجام دهم و در عوض تو عزيزم با محبتهاي زياد خويش، مرا هميشه شرمنده کردي. از سميه عزيزم مواظبت کن و بگو من به خاطر چه شهيد شدم.
در پايان بايد بگويم تا ولايت و امامت در اين سرزمين حکومت ميکند، ايران سعادتمند و نزد خدا روسفيد است، پس پشتيبان امامخميني عزيز باشيد، او که ايران را از آن ذلت و خواري به قوه الهي بيرون کشاند که اکنون به عنوان يک الگو و پيشتاز براي محرومين در مبارزه با استکبار جهاني در آمديم و نيز پشتيبان آنچه که اين جمهوري اسلامي را تقويت مي کند باشيد همچون نماز جمعه و کمک به جبههها.
امروز عازم جبهه خواهيم شد و احتمالاً عمليات نيز امشب در چند مرحله به صورت گسترده شروع خواهد شد.
پادگان دوکوهه - ناصر کاملي۳/۱۲/۱۳۶۲