به گزارش خبرنگار
ويژهنامه محرم باشگاه خبرنگاران، روز به نیمه رسیده بود نخلهای مدافع حرم رسول خدا(ع) یک به یک به خاک میافتادند تا نوبت به فرزندان عبدالمطلب رسیده بود. حرم در غلغله بود و زنان آل علی(ع) هر یک دست به کار شده بودند تا زیباترین جامهها را بر تن فرزندان و برادران خود بپوشاندند. دختری عود می سوزاند و خواهری بر سر برادر خود اسپند دود میکرد. مادری بر چشمان فرزندش سورمه میکشید و هریک سعی می کردند تا در نزد رسول خدا(ص) و براي حفظ حریم ولایت عزیزترین هستی اشان را فدا کنند.
در این میانه فرزندی بود که با همه فرق میکرد گویی رسول خدا(ص) دوباره در وجود او حلول کرده بود، زمینیان چون دلتنگ رسول خدا(ص) میشدند اورا می نگریستن تا عطش دل را فرو بنشانند، فرشتگان چون به زمین میآمدند عطر رسول خدا(ص) را از او استشمام میکردند و زمانی که صدا به اذان بلند میکرد بلبلان آسمان سکوت میکردند و نخلهای مدینه به اذان او قامت میبستند.
لباس رزم را که بر تن میکرد ملائکه آسمان نظاره گر چشمانش بودند، دستار که به سر میبست و خود را در آیینه مینگریست آیینه در خود گم میشد که آیا اکنون آیینه رسول خدا(ص) را مینگرد یا علی اكبر(ع) را به نظاره نشسته است. با مشک کعبه خود را معطر ساخت و به سوی سراپردۀ پدر رهسپار شد ...
حسین او را به سوی میدان روانه ساخت و خود به دنبال او روان شد گویا طاقت این غم را دیگر نداشت چشم از پسر بر نمیداشت، اشک در چشمانش حلقه زده بود و از انتهای وجود خود ناگهان فریاد برآورد « خدایا تو شاهد باش کسی را به مصاف این قوم می فرستم که از همه کس به اخلاق و خلقت به رسولخدا شبیه تر است ».
او به میان لشکر خروشید گویا محمد مصطفی(ص) در چهره او شمشير ميزد و از حرمش به دفاع ميپرداخت ، او میرزمید و آسمان را به وجد آورده بود که ناگاه دشمن از هر سوی بر او هجوم آورد و ...
حسین(ع) صورت به صورت علی اكبر(ع) نهاد و ملائکه آسمان و انبیاء در این غم خون فرو ریختند، جبرئیل گریبان چاک میکرد ، خورشید بر سر میکوفت و ستارگان خاموش میشدند.
عاشق روی تو ام دست بدار از دل من
به خدا جز رخ تو حل نکند مشکل من
مهر کوی تو در آمیخته در خلقت ما
عشق روی تو سرشته است به آب و گل من
پاره کن پرده ی انوار میان من و خود
تا کند جلوه رخ ماه تو اندر دل من
موج دریاست جهان ،ساحل و دریایی نیست
قطره ای از نم دریای تو شد ساحل من
زد خلیل عالم چون شمس و قمر را به کنار
جلوه دوست نباشد چون من و آفل من
يادداشت از عماد اصلاني
انتهاي پيام/پ3