یادداشتهای روزانه من به همه مسائل اطرافم و کارهایی که در روز انجام میدادم پرداخته است که این مخفیانه مورد توجه افراد خانواده به خصوص مادرم قرار میگرفت.
اوایل نویسندگی برای من حکم تفنن را داشت،اما در سالهای اخیر به عنوان یک حرفه و شغل به آن نگاه کردم. به هر حال تخصصی هست و میشود به آن به چشم یک حرفه هم نگاه کرد.
نویسندگان با نگاه متفاوتی که دارند، میتوانند قبل از وقوع یک حادثه را پیشبینی کنند و در جهت هدایت افکار عمومی گام بردارند. ادبیات و قلم انسانساز و نگرش ساز است.
نویسندهای که غم نان دارد و گاه برای تأمین مخارج زندگی حتی سفارشی کار میکند، چطور میتواند هزینه نشر کتابش را بدهد. این اتفاق اصلاً طبیعی نیست حتی با کتاب اولیها.
معتقدم امروز ادبیات کودک و نوجوان ما از بدلکاران اشباع شده است، نویسندگانی و ناشرانی که بدون توانمندی و با نگاه بازاری تنها به کتابسازی کودک و نوجوان میپردازند.
کتابدار کارش فقط جابجا کردن کتاب نیست بلکه باید کتابخوان و کتابشناس حرفهای باشد تا بتواند به مخاطب از هر سن و طیفی کتابهای مناسب معرفی کند، چیزی که امروز کمتر میبینیم.