
باشگاه خبرنگاران جوان؛ مهسا حنیفه - تشدید حملات هوایی، اظهارات تند مقامات صهیونیست و حالا موج اعتراضات داخلی در میان نیروهای نظامی و پزشکان این رژیم، تصویری از یک بنبست چندوجهی را ترسیم میکند که نهتنها به حل بحران اسرا منجر نشده، بلکه شکافهای داخلی و ابعاد انسانی فاجعه را عمیقتر کرده است.
اعتراف ارتش رژیم صهیونیستی به حفظ ۲۰ هزار نیروی میدانی توسط حماس و تخریب تنها ۲۵ درصد از شبکه تونلهای غزه، واقعیتی را آشکار میکند که فراتر از آمار است: مقاومت در برابر فشار نظامی، حتی پس از ماهها بمباران بیامان، همچنان ریشهدار و پابرجاست. این تونلها، که بهعنوان شریانهای حیاتی عملیات حماس شناخته میشوند، نهتنها ابزار لجستیکی برای جابهجایی نیروها و تجهیزاتاند، بلکه نمادی از پایداری در برابر هجوم یک نیروی نظامی مجهز به پیشرفتهترین فناوریها هستند. این واقعیت که سهچهارم این شبکه همچنان فعال است، نشاندهنده ناکارآمدی راهبردهای تخریبی رژیم صهیونیستی است.
این ناکامی را میتوان در چند لایه تحلیل کرد:
نخست، محدودیتهای فناوری در برابر مهندسی ابتکاری تونلها، که با کمترین امکانات و در شرایط محاصره ساخته شدهاند. دوم، انعطافپذیری حماس در حفظ ساختار نظامی خود، که به نظر میرسد با وجود تلفات سنگین، توان بازسازی و سازماندهی مجدد را حفظ کرده است. این موضوع پرسشی اساسی را مطرح میکند: آیا هدف اعلامشده رژیم صهیونیستی، یعنی نابودی کامل حماس، اساساً دستیافتنی است؟ یا اینکه این هدف، بیش از آنکه استراتژیک باشد، به یک شعار سیاسی برای توجیه ادامه جنگ تبدیل شده است؟ تاریخ نشان داده که جنبشهای مقاومت، وقتی ریشه در بافت اجتماعی و آرمانهای جمعی دارند، با سرکوب نظامی محو نمیشوند، بلکه گاه قویتر بازمیگردند. این تونلها، فراتر از ساختارهای فیزیکی، به استعارهای از این واقعیت تبدیل شدهاند که سرکوب نظامی بهتنهایی نمیتواند اراده یک مردم را در هم بشکند.
حملات هوایی اخیر به خانیونس و بیتلاهیا، که به شهادت دستکم ۲۲ فلسطینی، عمدتاً زنان و کودکان، منجر شده، بار دیگر نشاندهنده عمق فاجعه انسانی در غزه است. این حملات، که به بهانه هدف قرار دادن مواضع حماس انجام میشوند، در عمل غیرنظامیان را قربانی میکنند و چرخهای از خشم و انتقام را تغذیه میکنند. این رویکرد، که در آن تمایز بین اهداف نظامی و غیرنظامی عملاً نادیده گرفته میشود، نهتنها نقض اصول حقوق بشردوستانه است، بلکه از منظر استراتژیک نیز به بنبست میرسد. هر حملهای که به کشتار غیرنظامیان منجر میشود، به جای تضعیف حماس، پایگاه اجتماعی آن را تقویت میکند، چرا که خشم ناشی از این تلفات، انگیزهای برای پیوستن به مقاومت ایجاد میکند. این پارادوکس، رژیم صهیونیستی را در موقعیتی قرار داده که هرچه فشار نظامی را افزایش میدهد، به همان نسبت از هدف خود، یعنی نابودی حماس، دورتر میشود.
تخریب زیرساختهای غیرنظامی، از جمله منابع آب، بیمارستانها و حتی انبارهای غذایی، زندگی روزمره مردم غزه را به یک مبارزه مداوم برای بقا تبدیل کرده است. گزارشهای اخیر از کمبود شدید تجهیزات پزشکی در بیمارستانهای غزه و تخریب یکی از معدود تأسیسات تصفیه آب این منطقه، حکایت از یک بحران انسانی تمامعیار دارد که فراتر از میدان نبرد، آینده یک نسل را تهدید میکند. پیشنهاد ایتمار بنگویر برای بمباران انبارهای غذا و ژنراتورهای برق، که بهظاهر برای فشار بر حماس مطرح شده، در عمل به معنای تشدید این فاجعه است. این رویکرد، که به نظر میرسد از سر استیصال و ناتوانی در دستیابی به پیروزی نظامی پیشنهاد شده، نهتنها حماس را تضعیف نمیکند، بلکه رنج غیرنظامیان را چندبرابر میکند و به خشم عمومی دامن میزند. اینجاست که باید پرسید: آیا هدف واقعی این حملات، تضعیف حماس است یا ایجاد شرایطی غیرقابلتحمل برای کل جمعیت غزه؟
موج اعتراضات داخلی در رژیم صهیونیستی، که حالا به نیروی دریایی، زرهی و حتی پزشکان رسیده، نشانهای از یک بحران عمیقتر در ساختار نظامی و سیاسی این رژیم است. گزارشها حاکی از آن است که ۱۵۰ افسر ذخیره نیروی دریایی با امضای نامهای خواستار پایان جنگ در غزه شدهاند، با این استدلال که ازسرگیری جنگ نهتنها مانعی بر سر راه آزادی اسرا است، بلکه جان نظامیان را به خطر میاندازد و به غیرنظامیان بیگناه آسیب میرساند.
این اعتراضات، که در میان نیروهای ذخیره ارتش، بهویژه در بخشهای حساس مانند نیروی دریایی و زرهی، شکل گرفته، نمیتواند صرفاً بهعنوان یک نارضایتی مقطعی تفسیر شود. این حرکت، بیانگر شکافی عمیق بین بدنه ارتش و کابینه نتانیاهو است که نشان میدهد حتی در میان نیروهای نظامی، اعتماد به استراتژیهای کنونی از دست رفته است. این نافرمانی، از یکسو به دلیل خستگی از جنگی طولانی و فرسایشی است که پس از هجده ماه هیچ دستاورد ملموسی به همراه نداشته، و از سوی دیگر، بازتابدهنده نگرانیهای اخلاقی درباره پیامدهای انسانی این جنگ است.
وقتی افسران نیروی دریایی، که بهطور سنتی از بخشهای وفادار و منضبط ارتش محسوب میشوند، علناً علیه سیاستهای کابینه موضع میگیرند، این نشانهای از فروپاشی انسجام داخلی است که میتواند پیامدهای گستردهای داشته باشد. این اعتراضات، همچنین، با اظهارات بنگویر مبنی بر تشدید حملات و هدف قرار دادن زیرساختهای حیاتی غزه در تضاد آشکار قرار دارد. در حالی که بنگویر بر فشار حداکثری تأکید میکند، بخشهایی از ارتش و جامعه پزشکی، که شاهد تبعات این سیاستها هستند، خواستار تغییر مسیر شدهاند. این تناقض، رژیم صهیونیستی را در موقعیتی شکننده قرار داده که در آن نهتنها با مقاومت خارجی، بلکه با نافرمانی داخلی نیز مواجه است. پرسش اینجاست که آیا این اعتراضات میتواند به یک جنبش گستردهتر تبدیل شود یا تحت فشار سیاسی و نظامی سرکوب خواهد شد؟
اظهارات بنگویر مبنی بر لزوم تشدید حملات و هدف قرار دادن انبارهای غذا و ژنراتورهای برق، پرده از یک رویکرد افراطی برمیدارد که نهتنها راهحلی برای بحران اسرا ارائه نمیدهد، بلکه به تشدید تنشها دامن میزند. او با تأکید بر اینکه فشار نظامی تنها راه بازگرداندن اسرا است، عملاً هرگونه امکان مذاکره یا دیپلماسی را نادیده میگیرد. این موضعگیری، که با ادعای تسلط بر حماس همراه شده، در تضاد آشکار با واقعیتهای میدانی است: حماس پس از ماهها جنگ، همچنان قادر به حفظ اسرا و ادامه مقاومت است. این تناقض نشاندهنده شکافی عمیق در استراتژی رژیم صهیونیستی است، جایی که اهداف اعلامشده (آزادی اسرا و نابودی حماس) با ابزارهای انتخابشده (بمباران گسترده و محاصره) همخوانی ندارند. انتقاد بنگو vir از دستگاه قضایی و رئیس شاباک، و تأکید بر حق نتانیاهو برای تغییر رئیس این دستگاه، حکایت از یک بحران اعتماد در میان نخبگان حاکم دارد. این اختلافات، که در بحبوحه یک جنگ فرسایشی علنی میشوند، نشاندهنده ضعف در انسجام داخلی است که میتواند تصمیمگیریهای کلان را به سمت اقدامات شتابزده و غیرمنطقی سوق دهد. بنگو vir با این اظهارات، نهتنها حماس را هدف قرار داده، بلکه بهنوعی تلاش میکند رقبای داخلی خود را نیز تضعیف کند. این بازی قدرت، در شرایطی که رژیم صهیونیستی با فشارهای بینالمللی مواجه است، میتواند به یک خودزنی سیاسی منجر شود. اعتراضات نیروهای نظامی و پزشکان، که بهتازگی شدت گرفته، این شکاف را عمیقتر میکند. وقتی بخشهایی از ارتش، که ستون فقرات قدرت رژیم صهیونیستی را تشکیل میدهند، علناً علیه سیاستهای جنگی موضع میگیرند، این نشانهای از یک بحران مشروعیت است که نمیتوان بهسادگی از آن گذشت.
آنچه از این تحولات برمیآید، تصویری از یک بنبست چندوجهی است: نظامی، سیاسی و انسانی.
ناتوانی رژیم صهیونیستی در دستیابی به اهداف خود، علیرغم برتری نظامی، نشاندهنده محدودیتهای قدرت سخت در برابر مقاومتی است که ریشه در آرمانها و شرایط اجتماعی دارد. رویکردهای تندروانهای مانند آنچه بنگویر نمایندگی میکند، نهتنها به حل بحران کمکی نمیکند، بلکه با تشدید رنج غیرنظامیان، خشم عمومی را شعلهورتر میسازد. حماس، با وجود فشارهای بیامان، توانسته ساختار خود را حفظ کند و این موضوع، فراتر از یک موفقیت نظامی، نشانهای از عمق نفوذ آن در جامعه فلسطینی است.
در این میان، اعتراضات داخلی در رژیم صهیونیستی، از نیروی دریایی تا پزشکان، نشاندهنده یک نقطه عطف است: وقتی حتی نیروهای نظامی و متخصصان پزشکی علیه ادامه جنگ موضع میگیرند، این نشانهای از فرسودگی و تردید در مشروعیت این درگیری است. آنچه بیش از همه نادیده گرفته میشود، رنج مردم عادی غزه است که در میان آتش جنگ و محاصره، برای بقا میجنگند.
پرسش اینجاست: آیا ادامه این چرخه خشونت، که هیچیک از طرفین را به هدفشان نزدیکتر نکرده، میتواند پایانی جز فاجعه داشته باشد؟ شاید زمان آن رسیده که به جای تونلهای تخریبشده و آسمانهای خونین، راههایی برای کاهش رنج انسانی جستوجو شود، اما در سایه سیاستهای کنونی و شکافهای داخلی، این امید همچنان در افقی دور و محو باقی خواهد ماند.
چی شد پس؟