
در سخنرانی تحلیف خود در ژانویه، ترامپ، رئیسجمهور آمریکا اعلام کرد که «چین در حال اداره کانال پاناما است» و وعده داد که ایالات متحده آن را «پس خواهد گرفت». اندکی پس از تایید وزیر امور خارجهاش، مارکو روبیو به پاناما سفر کرد تا با رئیسجمهور آن کشور، خوزه رائول مولینو دیدار کند.
پس از این سفر، حساب رسمی وزارت امور خارجه ایالات متحده در X (توییتر) اعلام کرد که کشتیهای جنگی ایالات متحده اکنون میتوانند از کانال به طور رایگان استفاده کنند. مولینو سریعاً این گزارش را رد کرد و گفت که هیچ توافق جدیدی میان ایالات متحده و پاناما برای تغییر ساختار معمولی هزینهها برای عبور کشتیها وجود ندارد. دفتر روبیو اشاره کرد که او از مولینو خواسته تا نفوذ چین بر کانال را کاهش دهد یا با اقدامات احتمالی ایالات متحده روبهرو شود. مولینو در مقابل به طور عمومی اعلام کرد که ایالات متحده تهدیدی برای برهم زدن پیمانی که بر اساس آن پاناما کانال را اداره میکند، نکرده است.
فعلاً به نظر میرسد که دولت ترامپ توجه خود را به مسائل دیگر سیاست خارجی معطوف کرده است. با این حال، این حادثه آشوبزا ارزشمند است چرا که نشان میدهد یک تمایل به امپریالیسم تحت پوشش حفاظت از منافع امنیتی اصلی آمریکا وجود دارد.
پروفسورهای حقوق جان یو و رابرت دلهانتی، دو پروفسور حقوق از این حادثه استفاده کردند تا استدلال کنند که ترامپ باید «احیای دکترین مونرو را در نظر بگیرد» و باید استفاده از نیروی نظامی را «یک گزینه افراطی (اما ممکن)» بداند. جیمز جی کارافانو از بنیاد هریتج معتقد است که ترامپ باید به دنبال راههایی برای مقابله با نفوذ چین در پاناما باشد. او میگوید: «این موضوع درباره تأسیس امپریالیسم آمریکایی نیست.»، اما او سیاست خاصی که میخواهد را بیان نکرده است.
چین کنترل کانال را در دست ندارد، اما در تلاش است تا نفوذ خود را در آمریکای لاتین گسترش دهد. اینکه چین بخواهد در نیمکره غربی شراکتهایی بسازد، تعجبآور نیست. هم ایالات متحده و هم اتحاد جماهیر شوروی سابق به دنبال ساخت شبکههای اقتصادی و نظامی در نزدیکی مرزهای یکدیگر بودند. به دلیل تهدید واقعی نفوذ چین در آمریکای لاتین، دولت ترامپ باید در نحوه برخورد با روابط آمریکا با پاناما دیپلماتیکتر عمل کند.
نظریه دولت ترامپ این است که صحبتهای سخت و قاطعانه میتواند سرمایه سیاسی بیشتری در برخورد با متحدان آمریکایی ایجاد کند. در مصاحبه اخیر با Politico، فرستاده ویژه ترامپ برای آمریکای لاتین، مائورسیو کلاور-کارونه، گفت که دولت در حال ایجاد «اعتبار» است با صحبت علنی از گرفتن کانال پاناما. کلاور-کارونه احتمال گرفتن کانال به زور را رد نکرد و گفت که ایالات متحده «آن را دوباره بزرگ خواهد کرد». اتخاذ یک لحن عمومی قاطع، در حالی که پشت پرده آرام مذاکره میشود، گاهی میتواند نتایج مثبتی به همراه داشته باشد. با این حال، ریسک اینکه این رویکرد به نتیجه معکوس منتهی شود، زیاد است و نباید نادیده گرفته شود.
استفن والت اخیراً مشکلات دیپلماسی از طریق تهدید را شرح داده است. استدلال والت این است که تاریخ سیاست جهانی نشان میدهد که کشورهای ضعیف که از سوی ایالات متحده تهدید میشوند (حتی اگر تهدید واقعی نباشد) در نهایت به چین برای کمک نگاه خواهند کرد. والت میگوید، «ترامپ ممکن است در کوتاهمدت چند امتیاز به دست آورد، اما نتایج بلندمدت آن مقاومت جهانی بیشتر و فرصتهای جدیدی برای رقبای آمریکا خواهد بود.» بینش والت به این واقعیت اشاره دارد که سرمایهگذاری آمریکایی، چه در عرصه اقتصادی، دیپلماتیک یا نظامی، بزرگ است، اما محدود.
شکست رؤسایجمهور قبلی و مشاوران سیاست خارجی آنها در شناسایی این محدودیت منابع، بخش زیادی از آن چیزی است که باعث گسترش نفوذ چین در آمریکای لاتین شده است. تأکید بیشتر بر نیمکره خودمان حرکت حکیمانهای است. با این حال، تهدیدهای عمومی—و نه چندان جدی—بر ضد کشورهای متحد یا بیطرف، رویکردی غیردیپلماتیک است که میتواند نتیجه معکوس دهد.
ترامپ و تیمش درست است که اهمیت استراتژیک پاناما را شناسایی کردهاند، اما روش برخوردشان با این موضوع اشتباه است. استراتژی بهتری این است که ایالات متحده از حمایتهای مهندسی بیشتر، بودجه برای نوسازی کانال و اعلام عمومی تشکر از پاناما برای همکاری با ایالات متحده در یک پروژه مهم ارائه دهد. این کار نه ضعف را نشان میدهد و نه مولینو را به حرکت در جهت چین تشویق میکند. در عوض، این یک راه کمهزینه برای ایالات متحده است که نفوذ خود را در یکی از مهمترین نقاط استراتژیک نقشه دنیا اعمال کند، در حالی که با یک رهبر که در آینده به ایالات متحده مدیون خواهد بود، حسن نیت میسازد.
منبع: نشنال اینترست