از نظر قرآن، فطرت انسانی قدرت شناخت حق و باطل را دارد و از طریق الهامات الهی این قدرت به وجه الهی انسان و نفس همواره داده می‌شود.

پاکی نفس یکی از مهم‌ترین فضائل و ویژگی‌های انسانی است. خداوند نفس انسانی را پاک آفریده است و از وی می‌خواهد آن را همچنان پاک و پاکیزه نگه دارد تا به سبب الهامات و مانند آن، به کمال برسد و شایسته خلافت الهی شود. آنچه از انسان خواسته شده به عنوان تزکیه نفس معروف شده است. نویسنده در این مطلب درباره اینکه تزکیه نفس و خودسازی، کار خود انسان است یا اینکه عملی خدایی است که با عنایت او انسان می‌تواند قدم در وادی خودسازی بگذارد، سخن گفته است.

تزکیه الهی و خودسازی
یکی از اصطلاحات مشهور در میان مسلمانان به ویژه اهل عرفان و سیر و سلوک، تزکیه نفس است که در فارسی از آن به خودسازی تعبیر می‌شود. تزکیه نفس یکی از مراتب سیر و سلوک دانسته شده و از انسان‌ها خواسته می‌شود تا با تزکیه نفس زمینه را برای بهره‌گیری از معارف الهی و مشاهدات قلبی و شهود ملکوت و مانند آن فراهم کنند. تخلیه و تجلیه نیز در همین ارتباط بسیار به کار می‌رود.

اما پرسش اساسی این مطلب این است که آیا واقعا انسان تزکیه نفس می‌کند؟ آنچه به معنای تزکیه نفس یا خودسازی معروف است در حقیقت به چه عملی اطلاق می‌شود؟ 

تزکیه نفس، اصطلاح ترکیبی از دو واژه تزکیه و نفس است. تزکیه، برگرفته از مادّه «زکو» به معناى پاکى، نموّ و رشد، صلاح و شایستگى و مدح است. (لسان‌العرب، ابن منظور، ج‌۶، ص‌۶۴‌-‌۶۵، «زکا») نفس نیز دارای چند معناست که از جمله آن ذات، روان و مانند آن است. تزکیه نفس همان تلاش براى دستیابى به سبب‌هایى است که به پاکى نفس و روان انسانی مى‌انجامد. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۳۸۰، «زکا») البته تزکیه نفس همیشه پسندیده دانسته نشده است، بلکه نوعی از تزکیه نفس است که مذموم و ناپسند است؛ زیرا گاهی شخصی با گفتار و ستایش، خود را پاک و پاکیزه معرفی می‌کند و این‌گونه خویشتن را تزکیه می‌کند که این نوع تزکیه نفس مذموم دانسته شده است؛ (نجم، آیه ۳۲؛ نساء، آیات ۴۹ و ۵۰)، اما اگر شخصی با عمل شایسته بکوشد تا نفس خویش را از زشتی‌ها پاک کند و به زیبایی‌ها و صفات نیک بیاراید، چنین شیوه‌ای از نظر اسلام و مردم امری پسندیده و ممدوح است. (نگاه کنید: مفردات الفاظ قرآن کریم، همان پیشین)

پس مراد از تزکیه نفس که در اصطلاح اسلامی و عرفانی به کار می‌رود، این معنای دوم است. تزکیه نفس، یعنی شخصی بکوشد نخست خود را از زشتی‌ها پاک و پاکیزه کند و زشتی‌ها را از خود بزداید و تخلیه کند و سپس در مقام تجلیه با عمل صالح و شایسته بکوشد تا نفس خویش را تربیت کرده و به فضائل شایسته بیاراید و صفات پسندیده را در خود ملکه کند. 

اما پرسش این است که آیا واقعا شخصی می‌تواند خود را تزکیه کند و در دو مرحله تخلیه و تجلیه، نخست نفس را از رذایل و هوا‌های نفسانی پاک کرده و سپس آن نفس خویش را به صفات پسندیده بیاراید؟ مگر نفس انسانی خودش می‌تواند خودش را تزکیه کند؟

نفس انسان، ترکیبی از نفس حیوانی و نفس الهی
در پاسخ به این پرسش باید گفت که انسان از نگاه قرآن، دارای نفسی است که دو وجه و جنبه دارد: جنبه حیوانی و جنبه الهی. وجه حیوانی انسان با دیگر حیوانات و جانوران یکی است و تفاوتی ندارد. این وجه حیوانی به یک معنا مُلک انسان است و انسان نسبت به آن ولایت و تسلط مالکانه دارد. رشد و نمو این بخش همانند رشد و نمو نفس حیوانی دیگر حیوانات است. (مؤمنون، آیه ۱۴)، اما انسان یک وجه الهی دارد که کرامت و شرافت انسانی بدان است. از این رو خداوند در همین آیه برای بیان آن، اصطلاح «انشاناه خلقا آخر» و در آیاتی دیگر از جمله ۲۹ سوره حجر و ۷۲ سوره ص اصطلاح «نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی» را به کار برده است. 

این که خداوند از دمیدن روح خود در انسان سخن می‌گوید و این نسبت را همچنان پس از دمیدن حفظ می‌کند، به این معناست که این روح که در کالبد انسانی دمیده شده، امانتی در آدمی است و انسان مالک آن نیست. به سبب همین روح الهی است که انسان کرامت و شرافت یافته است. (مؤمنون، آیه ۱۴؛ اسراء، آیه ۷۰) این بخش از نفس انسانی تغییر و تبدیل پذیر نیست؛ زیرا این وجه همان فطرتی است که در آیه ۳۰ سوره روم به آن اشاره شده و تبدیل و تغییر از آن نفی شده است. 

انسان‌ها وقتی اقدام به کار‌های زشت و گناه می‌کنند و راه فجور را به جای تقوا می‌پیمایند، این نور و چراغ هدایت الهی را در شرایطی قرار می‌دهند که در آیات قرآن از آن به دس و دسیسه تعبیر شده است. این اصطلاح به معنای پنهان کردن چیزی در چیزی است مانند جسدی را در درون خاک دفن کردن و یا اینکه با پایین کشیدن فتیله، نور را کاهش دهیم. 

از نظر قرآن، فطرت انسانی قدرت شناخت حق و باطل را دارد و از طریق الهامات الهی این قدرت به وجه الهی انسان و نفس همواره داده می‌شود. اما کسانی هستند که با پرده‌دری و عبور از حقیقت و انجام گناه، این فطرت را در زیر غبار و خاک‌های هوا‌های نفسانی دفن و نهان می‌کنند. (شمس، آیات ۷ تا ۱۰) البته هیچ کسی را نرسد که این فطرت را تبدیل کند و در ماهیت و حقیقت آن تغییری ایجاد کند، بلکه تنها آن را نهان و دفن می‌کند؛ زیرا خداوند بصراحت در آیه ۳۰ سوره روم می‌فرماید: فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ؛ این فطرتی است که خداوند، انسان‌ها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست!. پس هیچ کسی نمی‌تواند در این فطرت تبدیل و تغییری را ایجاد کند. این چراغ فطرت همواره در وجود آدمی روشن است و او را هدایت می‌کند، هر چند که برخی با گناه آن را نهان می‌کنند و یا موجب آن می‌شوند تا نورش کاسته شود و در پس زنگار گناه و یا پرده‌های آن قرار گیرد و نورش به شخص نرسد.

در آیات قرآن از این فطرت با عناوین دیگری نیز یاد شده است. از جمله این تعابیر می‌توان به روح، نفس ملهم، نفس لوام، عقل، نور و مانند آن اشاره کرد. اما آن وجه حیوانی نفس انسانی، گاه با گناه و پرده‌دری و زیاده روی و ظلم خویش اجازه نمی‌دهد تا این وجه الهی به عنوان چراغ عمل کند و راهنمای انسان شود. در آیات قرآن بار‌ها از ظلم نفس به خودش سخن گفته شده است.

 این بدان معناست که وجه حیوانی در وجه الهی که امانتی در اختیار اوست، تجاوز می‌کند و آن را به ملکیت خود در می‌آورد. پس آن وجه حیوانی به سبب تعدی به امانت الهی که در اختیار اوست، در امانت خیانت کرده و ظلم روا می‌دارد. خداوند با اشاره به کسانی که این‌گونه عمل می‌کنند، می‌گوید که همه همت این افراد این است که نیاز‌های نفس حیوانی را پاسخ دهند و با خیانت در امانت و ظلم در حق وجه الهی اجازه نمی‌دهند تا آن چراغ، نور افکنی کند و آنها را در فتنه‌ها راهنمایی نماید. (آل عمران، آیه ۱۵۴) اینان با این‌گونه رفتار ظالمانه به وجه الهی نفس ظلم می‌کنند و با نهان‌سازی آن زیر خروار‌ها گناه و فجور، آن را به دست فراموشی می‌سپارند و این‌گونه با فراموش سپاری وجه الهی نفس، خدا را به فراموشی می‌سپارند. (حشر، آیه ۱۹) خداوند در حق آنان ظلم و ستمی روا نداشته است بلکه خودشان با ظلم کردن به وجه الهی نفس خویش و نهان کردنش، به خودشان و نفسشان ظلم می‌کنند. (آل‌عمران، آیه ۱۱۷؛ اعراف، آیه ۱۶۰)

تزکیه نفس از سوی انسان و خدا
هر چند که در آیات قرآن از جمله آیه ۹ سوره شمس از تزکیه نفس انسانی به وسیله خود انسان سخن به میان آمده و گفته شده که رستگار کسی می‌شود که نفس خویش را تزکیه کند، اما آن کسی که تزکیه نفس می‌کند، خود انسان نیست، بلکه عنایت الهی و فضل اوست که موجبات تزکیه نفس انسانی را فراهم می‌آورد. در حقیقت این خداوند است که نفس انسانی را تزکیه می‌کند؛ زیرا تزکیه به معنای نمو، رشد، رسیدن به صلاح و شایستگی بیرون از قدرت و استعداد انسان است. هر موجودی در جهان را خداوند رشد و نمو می‌دهد و این‌گونه نیست که امور جهان از جمله مسئله تزکیه و نمو به انسان و مانند آن واگذار شده باشد؛ چرا که به حکم توحید افعالی، هستی در چارچوب و در مدار «لاجبر و لا تفویض بل منزله بین المنزلتین» اداره می‌شود.

 پس آنچه که انسان در مقام تزکیه انجام می‌دهد در حقیقت همان تقواست. به این معنا که اگر انسان خود را پاک از فجور نگه دارد و به درخت ممنوع گناه نزدیک نشود و از آن نچشد و نخورد، رشد و نمو طبیعی را در پیش گرفته و به کمالات بایسته و شایسته خود می‌رسد. خداوند بر همین اساس می‌فرماید: ولَولا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهُ ما‌زَکى مِنکُم مِن اَحَد اَبَدًا ولـکِنَّ اللّهَ یُزَکّى مَن یَشاءُ؛ و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود، هرگز هیچ یک از شما پاک نمی‌شد ولی خداوند هر کسی را بخواهد تزکیه و پاک می‌کند. (نور، آیه ۲۱) پس ادعای تزکیه نفس و خودسازی، ادعای گزاف و افترایی بزرگ است که انسان عمل خداوند را به خود نسبت می‌دهد و خود و یا اعمالش را موجب تزکیه نفس می‌داند. (نساء، آیه ۴۹) خداوند در آیه ۲۱ سوره نور تزکیه نفس را به خود نسبت داده و درباره خاستگاه آن می‌فرماید که تزکیه نفس ریشه در فضل و رحمت الهی دارد. 

گمراهی و هدایت ابتدائی و فضلی
برای درک این مطلب باید به این نکته توجه دارد که خداوند بار‌ها گمراه‌سازی و هدایتگری را به خود نسبت می‌دهد. برخی گمان کرده‌اند که خداوند کار بدی را به نام گمراه کردن بندگان مرتکب می‌شود و در حق عده‌ای ظلم روا می‌دارد، در حالی که خداوند بار‌ها از اینکه در حق کسی ظلم کند و برخلاف حکم عقل و سنت الهی از مدار عدالت بیرون رود، خود را پاک و منزه دانسته است. (آل عمران، آیه ۱۸۲؛ انفال، آیه ۵۱؛ حج، آیه ۱۰) پس مراد از این گمراه‌سازی الهی هرگز گمراهی ابتدائی نیست؛ زیرا خداوند انسان را در نیکوترین صورت و نظام آفریده و با ایجاد تعادل میان نفس الهی و حیوانی (شمس، آیه ۷) بر آن شده تا با چراغ فطرت و روح و عقل که به امانت به نفس سپرده است، انسان را به کمالاتش برساند تا در مقام خلافت الهی قرار گیرد. (بقره، آیه ۳۰)

پس خداوند هرگز اضلال ابتدائی نمی‌کند؛ چرا که خلاف آفرینش و عدالت الهی است؛ آنچه اتفاق می‌افتد یک گمراه‌سازی کیفری است که امری مقبول عقل و عدل است. از این رو خداوند همه خوبی‌ها و نیکی‌ها را به خود نسبت می‌دهد و ریشه همه بدی‌ها و زشتی‌ها را به نفس انسانی و هوا‌های آن منسوب می‌کند. (نساء، آیه ۷۹) 

البته اضلال کیفری هم به این معنا نیست که خدای سبحان کسی را عمداً و جبرا به بیراهه ببرد، بلکه اضلال الهی این است که فیض خاصّ خودش را از شخص گناهکار و فاجر می‌گیرد. در این‌جا نیز خود شخص در حقیقت مقصر است که با نهان کردن امانت و چراغ الهی، خود را کور و کر و بی‌دل نموده و قدرت درک و تشخیص حق از باطل را از خود گرفته است. از این رو خداوند با اینکه سخن از اضلال کیفری می‌کند، اما از دفن نفس توسط بدکاران سخن به میان می‌آورد و همچنین می‌گوید که با از میان رفتن شرایط برای فضل و فیض خاص، باز هم این‌گونه نیست که آن امانت نابود و نیست شود؛ بلکه همچنان در خاکستر گناهان و زنگار‌های آن روشن است و اگر انسان با توبه، آن را کنار زند، دوباره آن را در درون روشن و فروزان می‌یابد. پس وقتی خداوند فیض خاصّ خودش را از شخصی به سبب گناه و اضلال کیفری گرفت آن فیض عمومی سرِ جایش محفوظ است؛ زیرا خداوند هرگز آن امانت الهی و روح یعنی فطرت را از گناهکار نمی‌گیرد. 

از همین رو در آیه ۳۰ سوره روم درباره خصوصیت فطرت انسانی به صورت لا نفی جنس فرموده است: لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ؛ به این معنا که نه انسان در آن فطرت تبدیلی ایجاد می‌کند، هر چند که آن را نهان می‌کند و نه خداوند آن را تبدیل می‌کند. پس هیچ کس از انسان یا خدا این فطرت را تبدیل نمی‌کند و همچنان آن گوهر شب چراغ حتی در صورتی که زنگار گرفته یا نهان شده و یا مهمور شود، از میان نمی‌رود و تبدیل پیدا نمی‌کند.

پس از نظر آموزه‌های قرآنی، صحبت از گمراه‌سازی ابتدائی نیست، بلکه تنها گمراه‌سازی کیفری است که به سبب رفتار خود انسان و نهان کردن فطرت و نفس ملهم و الهی پیش می‌آید. پس همه انسان‌ها به سبب داشتن فطرت، روح الهی، نفس الهی، نفس ملهم، عقل و مانند آن از هدایت ابتدائی برخوردار هستند و هنگامی که شخص 

بر اساس آن زندگی کرد و تقوای عقلانی داشت، آنگاه است که از هدایت دیگری برخوردار می‌شود که از آن به هدایت وحیانی و بیرونی یاد می‌شود. (بقره، آیات ۲ و ۳)

ظلم به نفس الهی از سوی نفس حیوانی
پس هر گاه از سوی نفس حیوانی ظلمی به نفس الهی وارد شود، نور این چراغ هدایت ابتدائی و فطری کاسته می‌شود و به همان میزان قدرت تشخیص حق و باطل خود را از دست می‌دهد و نمی‌تواند در فتنه‌ها و بلا‌ها بوی بد و تعفن آور را از بوی خوش تشخیص دهد و قدرت فقهی و ادراکی‌اش کاهش می‌یابد. این فرآیند نهان کردن و پایین کشیدن فتیله هدایت فطری و عقلی با افزایش گناهان تا آنجا ادامه می‌یابد که دیگر کاملا دفن ونهان می‌شود و دیگر انسان قدرت ادراکی خود را از دست می‌دهد و به چارپایان شباهت پیدا می‌کند، بلکه از آنجا که دچار وارونگی در ادراک و تشخیص می‌شود، از چارپایان نیز پایین‌تر می‌رود و از آن مقام هم سقوط می‌کند و به سنگ و یا بدتر از آنها تبدیل می‌شود. (اعراف، آیه ۱۷۹) خداوند در آیاتی به این نکته توجه می‌دهد که انسان می‌تواند با استفاده از تقوا نه‌تن‌ها این نور الهی را حفظ کند بلکه با استفاده از برکات تقوا این نور را تقویت کرده و افزایش دهد به گونه‌ای که قدرت تشخیص حق و باطل او افزایش می‌یابد و می‌تواند ملکوت چیز‌ها را ببیند و با بوی خوش و ناخوش عمل صالح را از عمل ناصالح بازشناسد. از این روست که در آیات قرآن، تقوا به عنوان مهم‌ترین عامل در تقویت علم شهودی انسان و قدرت بصیرت او یاد شده است. (بقره، آیه ۲۸۲؛ انفال، آیه ۲۹؛ طلاق، آیه ۲)

تقوا به یک معنا عدم فعل است. به این معنا که از انسان خواسته نشده تا کاری انجام دهد، بلکه از او خواسته تا کاری را ترک کند و انجام ندهد؛ یعنی به گناه نزدیک نشود و آن را ترک کند. بی‌گمان ترک کردن و انجام ندادن، هزینه کمتری دارد تا انجام کاری که باید هم مقتضیات و شرایط عمل فراهم آید و هم مانع حذف شود. پس آنچه خداوند از انسان می‌خواهد این است که بگذارد که سرزمین نفس پاک و پاکیزه بماند تا گیاه صفات الهی در آنجا با آبیاری خداوند و حمایت و صیانت و حراست الهی رشد کند و به کمال خودش برسد. پس تزکیه نفس به این است که انسان زشتی را ترک کند و دور گناه و بدی نگردد تا خداوند خود به عنوان بهترین زارع (واقعه، آیه ۶۴)، کشتزار جان آدمی را به صفات الهی که در نهان نفس سرشته است (بقره، آیه ۳۱)، با آبیاری مناسب به فعلیت در آورد. این در حالی است که هوا‌های نفسانی با خاستگاه نفس حیوانی همواره با وسوسه‌های ابلیسی و شیطانی می‌خواهد در آن کشتزار الهی وارد شود و با خیانت، بذر‌های صفات الهی را نابود کند و در امانت الهی ظلم کند و اجازه ندهد تا صفات الهی در جان الهی به فعلیت در آید و انسان ربانی شده و در مقام خلافت الهی نشیند. 

اگر کسی تقوای الهی را در پیش گیرد و از عقل قوی، روح طاهر، نفس ملهم، فطرت پاک و قلب سلیم خود بهره گیرد، رحمت رحمانی و فیض عام الهی در جان آدمی رشد و نمو می‌کند و زمینه رحمت خاص و رحیمی را فراهم می‌آورد و این‌گونه است که همواره توفیق، رفیق راهش می‌شود و از همه جا آیات انفسی و آفاقی، در فعلیت یابی صفات الهی و رشد و نمو آن کمک می‌کنند. پس همه امکانات برای موفقیت در اختیار او قرار می‌گیرد. اما اگر شخصی در حق نفس الهی ظلم کند، آنگاه است که نفس اماره بر او مسلط می‌شود. حضرت امیرمؤمنان علی (ع) دراین باره می‌فرماید: «و کَم مِن عقلٍ أسیرٍ تحت هویً أمیر». (نهج البلاغة: حکمت ۲۱۱) وقتی عقل انسان، اسیر هوا‌های نفس شود، در آنجا دیگر فطرت و عقل نیست که حکومت می‌کند بلکه حکمرانی در اختیار هوا‌های نفسانی و حیوانی قرار می‌گیرد و اوست که انسان را به سمت هر چیز زشت و بدی می‌کشاند و از آن پس با علم و عمد گناه می‌کند و بوی زشت گناه را نمی‌فهمد.

 پس شیطان به نزد او می‌آید و ولایت او را به عهده می‌گیرد و بر گردنش می‌آویزد و با انداختن دست در گردن این بدبخت از او سواری می‌گیرد. (اعراف، آیه ۲۷؛ مریم، آیه ۸۳؛ اسراء، آیه ۶۲) وقتی شیطان همنشین و همراه چنین انسانی شود، هر چند این انسان همچنان دارای اراده واختیار و آزادی است، ولی این شیطان است که بر او ولایت دارد و او را با وعده‌های دروغین و پوچ فریب می‌دهد و وسوسه می‌کند تا همچنان راه بیراهه را بپیماید و به جای مسیر کمالی غرق زندگی حیوانی می‌شود و تنها همت او ارضای این نفس حیوانی است و می‌کوشد تا دنیا را برای او بهشت کند.

 به هر حال، تزکیه نفس هر چند که در ظاهر عملی انسانی است ولی در حقیقت عمل خداوند است و این خداوند است که با فیض خاص خود زمینه را برای بهره‌گیری از برکات فراهم می‌آورد و انسان را تا مقام تسلیم و رضا (بقره، آیات ۱۲۸ و ۱۲۹؛ لیل، آیات ۱۸ تا ۲۱)، رسیدن به حقایق ناب قرآنی و مانند آن (واقعه، آیات ۷۷ تا ۷۹)، محبت الهی (بقره، آیه ۲۲۲؛ توبه، آیه ۱۰۸) و در نهایت رستگاری (اعلی، آیه ۱۴؛ شمس، آیات ۷ تا ۹) آماده می‌کند.

منبع: روزنامه کیهان

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.