از میانه دهه ۹۰، خبرنگاران جلوی دوربین آمدند و مخاطب با کسی روبه‌رو شد که چهره او را به عنوان خبرنگار می‌شناخت.

مخاطب سینمای ایران امروز هم صدای خنده‌های طناز طباطبایی، وقتی از حامد بهداد در نارنجی‌پوش عکس می‌گرفت و با پسرش مصاحبه می‌کرد را به یاد دارد و هم اشک‌های هدیه تهرانی در فیلم پارتی و در تحریریه ندای آزادی. این اشک و لبخند‌ها نشان از دنیای پرفراز و نشیب خبرنگاری دارد، دنیایی که برای سوژه فیلم شدن، هم می‌تواند جذاب و شیرین باشد و هم حساس و تلخ.

دست گذاشتن روی زندگی خبرنگاران، سری جست‌وجوگر و دلی عاشق می‌خواهد که اگر با پرداخت درست همراه شود می‌تواند مخاطب ناآشنا با زندگی خبرنگاران را به درستی با اهمیت کار این افراد آشنا کند. سینمای ایران نیز تا جایی که توانسته چالش‌های زندگی آنها را قاب بسته است و سعی کرده خبرنگار را هم مانند دیگر مردم با دغدغه‌های یک انسان معمولی، به تصویر بکشد و هم از گره‌خوردن کار خبر در زندگی روزمره آنها غافل نشود.

دست گذاشتن روی زندگی خبرنگاران، سری جست‌وجوگر و دلی عاشق می‌خواهد که اگر با پرداخت درست همراه شود می‌تواند مخاطب غریبه با زندگی خبرنگاران را به درستی با اهمیت کار این افراد آشنا کنداز سال‌های پایانی دهه ۶۰ که سرب و کلوزآپ، خبرنگاران را به قصه هایشان راه دادند می‌توان خط داستان‌گویی درباره این قشر را پیدا کرد. در سال‌های پس از آن و دهه‌های ۷۰ و ۸۰ و تا میانه دهه ۹۰ خبرنگاران گاه در مرکز قصه و گاهی در حاشیه روایت جا گرفته‌اند.

از میانه دهه ۹۰، اما اتفاقی در سینما و تلویزیون گریبان خبرنگاران را در قاب تصویر گرفت. با عمومیت یافتن گزارش‌های تصویری، خبرنگاران جلوی دوربین آمدند و حالا بیننده با چهره کسی که خبر را روایت می‌کرد، آشنا بود. از اینجا برخی خبرنگاران، سودای بازیگری به سرشان زد و با حضور‌های گاه و بیگاه مقابل دوربین که عموما نیز در قالب کاراکتر خودشان بود، مسیر قصه‌گویی درباره خبرنگاران در سینمای ایران را ناخودآگاه دست خوش تغییر کردند.

حالا مخاطب با کاراکتری طرف بود که از اساس او را به عنوان خبرنگار می‌شناخت و همین فیلمسازان را قانع می‌کرد تا به جای خلق یک کاراکتر جدید در قامت یک خبرنگار، از خبرنگاران نام‌آشنا و چهره بهره ببرند تا هم حساسیت قصه‌گویی درباره خبرنگاران را به جان نخرند و هم مناسبات زندگی آنان را دستمایه غیرمستقیم قصه خود سازند.

علی مصفا در فیلم «پارتی»
 علی مصفا در فیلم «پارتی»

روزگاری که به جای «پول و پارتی»، «پارتی» مخاطب داشت

خوب است حالا که پول و پارتی در سینمای ایران می‌فروشد و روز خبرنگار هم هست، از فیلم پارتی یاد کنیم. فیلمی که در سال ۷۹ توانست بخشی از جامعه را با چالش‌هایی که خبرنگاران در مسیر شغلی خود با آنها مواجه‌اند، آشنا کند و آنها را همچون افرادی عادی بازنمایی کند که در مسیر ادعای حقیقت با سنگ‌اندازی مواجه می‌شوند.

پارتی به مانند هر فیلم ساختارشکنانه دیگری با حاشیه روبه‌رو شد، روی خط محافظه‌کاری هم پیش رفت، اما در نهایت همه چیز را به یک اختلاف خانوادگی تقلیل داد. این فیلم، اما المان‌های یک فیلم تجاری را نیز داشت و همین هم باعث شد به فروش خوبی در گیشه سینما‌ها برسد.

چند سال بعد و در سال ۸۵، میم مثل مادر کمی حاشیه‌ای‌تر به خبرنگاران می‌پردازد، اما آنها را با قصه اصلی گره می‌زند. در این فیلم خبرنگار نقش فرعی دارد و در پایان می‌فهمیم که اتفاقا بخشی از مقصر اصلی آن چیزی است که بر سر سپیده آمده است. حالا، اما خبرنگار شده و تلاش می‌کند مشکل او را حل کند. خبرنگاری که ظاهری آرام دارد، اما در باطن در تلاطمی به سر می‌برد که با استفاده از شغلش، وجدان خود را آرام‌تر می‌سازد.

سه سال بعد مسعود ده‌نمکی اخراجی‌های۲ را کارگردانی کرد. با آن‌که در زمانه پخش اخراجی‌های۲ لزوم اهمیت رسانه به اندازه حالا درک نشده بود، اما ده‌نمکی خوب می‌دانست که در ۸ سال دفاع مقدس چه چیزی باعث شده بود چنان فضای غضب‌آلودی علیه ایران در جهان شکل بگیرد. واضح است که فیلم سمت اسرای ایرانی می‌ایستد و خبرنگار را در آن میان آشفته می‌کند. «یک سطر واقعیت» در پایان دهه ۸۰، به مشکلات مالی خبرنگاران می‌پردازد و عملا کارآفرینی در این حیطه را ناممکن به تصویر می‌کشد. این فیلم می‌تواند تلنگری باشد تا با کمی توجه بیشتر به مسائل مالی قشر روزنامه‌نگار، از تبدیل‌شدن آنها به افرادی بیگانه با وطن جلوگیری کنیم

ما خبرنگار حرفه‌ای جنگ نمی‌بینیم بلکه در سکانسی که لیلا بلوکات مسئول مصاحبه‌گرفتن از اسرای ایرانی است، سمت اسرای ایرانی می‌ایستیم، خبرنگار را شماتت می‌کنیم و با بایرام لودر که حتی معنی انگیزه را نمی‌داند، همراه‌تر می‌شویم تا خبرنگار. خبرنگاری که نه بی‌طرفانه که کاملا با غرض گزارش می‌کند و در همان جمله ابتدایی ایران را طرف ضعیف جنگ می‌خواند.

یک سطر واقعیت دید متفاوتی به زندگی خبرنگاران دارد. این فیلم در پایان دهه ۸۰، به مشکلات مالی این قشر می‌پردازد و عملا کارآفرینی در این حیطه را با تمام مصائبی که دارد، ناممکن به تصویر می‌کشد. دید متفاوتی که این فیلم به زندگی خبرنگاران دارد، دست به گریبان‌شدن آنها با طمع است. وسوسه‌ای که ممکن است به زندگی همه بیفتد، اما در زندگی خبرنگاران و روزنامه‌نگاران، آسیب‌هایی به وسعت افکار عمومی خواهد داشت.

یک سطر واقعیت می‌تواند تلنگری باشد تا با کمی توجه بیشتر به مسائل مالی قشر روزنامه‌نگار، از تبدیل‌شدن آنها به افرادی بیگانه با وطن جلوگیری کنیم. البته که اگر به شخصیت اصلی فیلم به عنوان یک روزنامه‌نگار باسابقه نگاه کنیم، کمی تعجب می‌کنیم. طبیعتا کسی که با افراد زیادی سر و کار داشته و مصاحبه کرده عجیب است که با یک تماس تلفنی و با وعده پول جلای وطن کند. این‌جاست که فیلمساز ما را در دوگانه بازنمایی منطقی از یک خبرنگار حرفه‌ای و طمع پول رها می‌کند.

فیلم سینمایی «یک روز به‌خصوص»
 فیلم سینمایی «یک روز به‌خصوص»

با شروع دهه ۹۰، روایت زندگی خبرنگاران همچنان در فیلم‌ها مطرح بود؛ با این تفاوت که کمتر قصه اصلی را به خود اختصاص می‌داد. نارنجی‌پوش روایت یک عکاس خبری بود که شغلش به کمکش می‌آید تا کار جدیدش رسانه‌ای شود و پسرش را هم به خودش جلب کند. هرچند در این فیلم نیز به جز طناز طباطبایی که قصه روی او متمرکز است، بقیه پویایی یک خبرنگار را ندارند، اما طباطبایی در قامت یک خبرنگار، سوالات حساب شده‌ای می‌پرسد و مسیر قصه را پیش می‌برد.

در میان فیلم‌هایی که درباره مجاهدین خلق و نقش آنها در سال‌های ابتدایی پس از انقلاب ساخته شده، فیلم امکان مینا این حضور را از جنس فضای خبری و ارتباط تنگاتنگ خبرنگاران با آن سال‌ها به تصویر کشیده است. محرک درام اصلی فیلم، اطلاعاتی است که مینا به مجاهدین می‌دهد؛ آن هم از طریق خبر‌های همسر خبرنگارش. همین به تنهایی کافی است تا بی‌آنکه لوگویی دست خبرنگار بدهد یا او را برای تهیه عکس و فیلم به دل مجاهدین بفرستد، نقش پررنگ آنها را در پیشبرد تصمیم‌های تیم‌های کوچک منافقین به تصویر بکشد. «یک روز به خصوص» جسارت بیشتری دارد و به دل اتاق خبر می‌زند. هرچه باقی فیلم‌ها مناسبات انتشار اخبار حساس را میان دو نفر پیش می‌بردند، این فیلم به گپ‌وگفت‌های چند نفره میان خبرنگاران و سردبیر می‌پردازد و از قضا همه مدل خبرنگاری را هم به تصویر می‌کشد

تنها جایی که فیلم از این خلاقیت که خط اصلی آن است دور می‌شود جایی است که مجادله خبرنگار را با سردبیر برای چاپ‌کردن مطالب نشان می‌دهد. فضایی آشنا برای خبرنگاران و روزنامه‌نگاران و احتمالا ناآشنا برای مخاطبان. امکان مینا به درستی از این زاویه به زندگی یک خبرنگار نگاه می‌کند؛ بی آنکه به دنبال جسارت اضافه باشد یا خبرنگاران را افرادی جدا از حادثه و تنها راوی آن نمایش بدهد. از سال ۹۴ که کامران نجف‌زاده در «بادیگارد» ایفای نقش کرد تا همین امسال که حمید معصومی‌نژاد نقش یک خبرنگار را در «سال گربه» بازی می‌کند می‌توان رویه حضور خبرنگاران را با همان شمایل شناخته شده خودشان در فیلم‌ها دید

یک روز به خصوص جسارت بیشتری دارد و به دل اتاق خبر می‌زند. هرچه باقی فیلم‌ها مناسبات انتشار اخبار حساس را میان دو نفر پیش می‌بردند، یک روز به خصوص به گپ‌وگفت‌های چند نفره میان خبرنگاران و سردبیر می‌پردازد و از قضا همه مدل خبرنگاری را هم به تصویر می‌کشد. هم خبرنگاری جسور که به واسطه درگیربودن خواهرش با بیماری، هیچ ترسی از انتشار خبر ندارد هم خبرنگاری محافظه‌کار که مدام مثال نقض می‌آورد و جسارت زیادی ندارد.

از میانه دهه ۹۰ به این سو، اما پای خبرنگاران واقعی به فیلم‌ها باز می‌شود؛ منتها نه همه آنها بلکه خبرنگارانی شناخته شده در میان عامه مردم و حالا این فیلمسازان هستند که آنها را با همان کاراکتر به دنیای فیلم‌ها راه داده‌اند. از سال ۹۴ که کامران نجف‌زاده در بادیگارد ایفای نقش کرد تا همین امسال که حمید معصومی‌نژاد نقش یک خبرنگار را در سال گربه بازی می‌کند می‌توان رویه حضور خبرنگاران را با همان شمایل شناخته شده خودشان در فیلم‌ها دید. رویه‌ای که خلق کاراکتر‌های بدیع از خبرنگاران را به تعویق می‌اندازد و به همین شمایل تکراری از حضور آنها بسنده خواهد کرد.

منبع: ایرنا

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Japan
ناشناس
۱۳:۵۹ ۱۷ مرداد ۱۴۰۳
فقط شما خوبید