یکی از کسانی که هر سال محرم خصوصاً شب شهادت حضرت علی اصغر (ع) به یادمان میآید و جنایتهایش ناراحتکننده و آزاردهندهاند نام منفور "حرمله" است. همیشه هم برای مداحان و روضهخوانان، خواندن وقایع ۶ ماهه امام حسین (ع) از نقل دیگر وقایع سختتر بوده، اما «مختارنامه» این روضهها را به نمایش درآورد و جنایتهای حرمله در قسمت ۲۹ و ۳۰ «مختارنامه» روی آنتن رفت.
آنقدر ایفاگر نقش به خوبی مخاطب را با خودش همراه کرد که در برخی اوقات، «انوش معظمی» را با حرمله واقعی اشتباه گرفتند. صحنه تیراندازی و مواجههاش با مختار آنقدر برای او سخت بوده که هنوز هم برای او پخش میشود نگاهش نشان میدهد چقدر دلش برای مظلومیت امام حسین(ع) سوخته است.
یکی از روضههای سنگین قاعدتاً رفتار ددمنشانه حرمله در حادثه کربلاست. جایی که خودِ انوش معظمی دربارهاش میگوید که حرمله سه تیر خلاص به حنجره مبارک حضرت علیاصغر(ع)، چشم حضرت عباس(ع) و قلبِ امام حسین(ع) زده است.
انوش معظمی فقط بازیگرِ حرمله نبوده و شمرِ «رستاخیز» احمدرضا درویش بوده است. پیش از این هم با داود میرباقری در فیلم «مسافرری» به ایفای نقش پرداخته و در سال 1394 سریال «دندون طلا» را بازی کرد. در این سالها انوش معظمی با هنرمندان بسیاری تجربه کار داشته است.
در لا به لای صحبت با انوش معظمی، او بارها افتخار کرد که توانست نقش حرمله را در سریال «مختارنامه» ماندگار بازی کند و نسبت به کمکاری در حوزه کارهای عاشورایی و هزینه نکردنِ درست در این مسیر، گلایههایی داشت.
مشروح گفتوگو با انوش معظمی بازیگر نقش حرمله پیشروی مخاطبان است:
* بگذارید از «علقمه سرخ» شروع کنیم که این شبها روی آنتن شبکه آیفیلم است نقش شمر را ایفا کردهاید. نقشی که پیشتر آن را در فیلم «رستاخیز» تجربه کرده بودید. بعد از مدتها با این تله تئاتر تلویزیونی به تلویزیون برگشتید؛ این نقد هم در عین حال نسبت به حضور کمرنگ شما وجود دارد که چرا آنقدر کمکارید. میتوانیم گفتوگو را از از همین حضورتان در «علقمه سرخ» و کمکاریتان در عرصه سینما و تلویزیون، آغاز کنیم.
البته من در حوزه تئاتر کمکار نیستم، بحمدالله همیشه یک سفره تئاتری جلوی روی ما باز است چه به لحاظ نوشتن و ترانهسرایی و چه بازیگری؛ اما دلیل کمکاری را نباید از من بپرسید، این نکته را باید از مدیران و دستاندرکاران بیشتر سؤال کنید. اما آنچه که به ذهن خود من میرسد در این سالها به خاطر وضعیت اقتصادی و تحریمها، کمتر بودجه برای ساخت آثار نمایشی محرم و عاشورا اختصاص داده شد.
در این راستا زمانی که ساخت آثار نمایشی عاشورایی به تلویزیون و سینما میرسد چرتکه انداختنها آغاز میشود. در واقع رسم نامیمونی هم در این سالها باب شده و اصطلاحاتی را با خودش به همراه آورده است. اسپانسر بازیگر و کمک مالی از طرف بازیگر؛ پول ندادن به نابازیگرانی که به آنها میگویند بیایید به شما کار یاد میدهیم.
بیشتربخوانید
* میدانم از دوران کودکی هیئت دارید و در هیئت هم مداحی میکنید. کدام روضه خیلی شما را تحت تأثیر قرار میدهد یا به تعبیری منقلب میکند.
من آن مجلس یزید که با چوب خیزران به لب و سر مبارک حضرت اباعبدالله(ع) اهانت و توهین میکند؛ آن روضه خیلی مرا آتش میزند. واقعاً وقتی آن لحظه و روضه برایم تداعی میشود دلشکسته میشوم. البته روضههای مختلف دیگری هم هست اما شاخصترینِ آن که خیلی تأثیر میگذارد و مرا منقلب میکند همان مجلس یزید است.
* این شبها که مردم به عزاداری حضرت اباعبداللهالحسین میروند زیاد این جمله را میشنویم که اگر ظهر عاشورا بودیم امام حسین(ع) را یاری میکردیم. به تعبیری به نوایِ «هل من ناصر ینصرنی» حضرت پاسخ میدادیم. شما ظهر عاشورا را با بازی در سریال «مختارنامه» و یا بارها روی صحنه تئاتر و این روزها سریال «علقمه سرخ» درک کردید...
اینکه یک همچنین نیت و آرزویی داشته باشیم که اتفاق خیلی خوبی هست و خوش به سعادت کسانی که همچنین نیتی دارند اما من میگویم که شاید واقعاً خدا خیلی دوستمان داشته که ما در آن زمان نبودیم. چون اگر در آن زمان بودیم واقعاً معلوم نیست که ما هم کدام طرف بودیم. کسانی که روبروی امام حسین(ع) ایستاده بودند خیلی معتقدتر و متشرعتر از ما بودند منتها به هرحال شرایط به گونهای شد که روبروی امام حسین(ع) ایستادند. من میگویم که شاید خدا دوستمان داشته که آن موقع نبودیم.
* اشاره کردید که کارهای عاشورایی با دستمزدهای بسیار ناچیز به شما پیشنهاد میشود و شما هم این دعوتها را میپذیرید. هزینههایی که باید برای سریالهای مذهبی اتفاق بیفتد و این اتفاق نمیافتد. در لا به لای این صحبتها نکتهای را مطرح کردید که قابل توجه بود. باور و اعتقادی که به امام حسین(ع) و واقعه عاشورا دارید باعث میشود این دعوتها را با این شرایط میپذیرید. این اعتقاد و باور از کجا میآید؟
اولاً اینکه همهاش لطف حضرت اباعبداللهالحسین(ع) است؛ در واقع این اعتقاد و باور هم که من همیشه گفتم به دلیل اینکه مادران ما به عشق حضرت اباعبدالله(ع) و امیرالمومنین(ع) و فرزندانشان به ما شیر دادند و خدا را از این بابت شاکرم که در یک اقلیم این چنینی به دنیا آمدم و با یک چنین باورها و اعتقاداتی هم بزرگ شدم؛ انشاءالله که خداوند دستگیر همه ما آن طرفِ خط باشد.
من خودم به شدت باور دارم و به جریانات عاشورا معتقدم؛ برای همین هست که گاهی به من نقدهایی میشود چرا در فلان تله تئاتر سطح پایین حضور داشتم؛ به من میگویند تو در «مختارنامه» و «رستاخیز» کار کردی و جایگاه این کار خیلی پایین بود. در واقع به خاطر همان باور و اعتقاد، وقتی کار عاشورایی و امام حسینی به من پیشنهاد میشود نمیتوانم مقاومت کنم و دست و پایم سست میشود.
این خواسته قلبی من بوده است؛ یک جایی از حضرت اباعبداللهالحسین(ع) خواستم که به من لطف کنند؛ هیچوقت یادم نمیرود نوکری حضرت اباعبدالله را از کجا شروع کردم و اینکه در همان نوکری افتخار بدهند من بمانم. دوم اینکه همواره تا جایی که در توانم هست همیشه سفره عاشورا جلوی من باز باشد چه کم یا زیاد، برکتش را در زندگی مادی و معنوی خودم میبینم. به همین خاطر است که کار سطح پایینی به من پیشنهاد شود هم میپذیرم اگر سرکار دیگری نباشم.
به هرحال ما به عشق امام حسین(ع) به دنیا آمدیم و به عشق امام حسین(ع) زندگی کردیم و انشاءالله که با ارادت و عشق امام حسین(ع) هم بمیریم.
* این صحبتها مرا به یاد سفر کربلایتان میاندازد که بازتابهای فراوانی هم در فضایمجازی داشت. وقتی صحنههایی را نشان میداد در موکبی شما به میهمانان و زائران حسینی، چایی تعارف میکردید.
شما زمانی که به پیادهروی اربعین میروید این عراقیها واقعاً کولاک میکنند. این اتفاق درس بزرگی است و ما باید از آنها یاد بگیریم که با چه شور و غوغا و انرژیای، زائرین امام حسین(ع) را تر و خشک میکنند. التماس میکنند که خدمات ارائه بدهند و شما به عنوان یک مخاطب حیرتزده میمانید که خدایا اگر اینها عاشق هستند ما چه هستیم.
بنابراین کمترین کاری که از این کوچکترین نوکر امام حسین(ع) برمیآمد اتفاق افتاد. وقتی که من میبینم به واسطه این کارهای عاشورایی که انجام دادم خداوند مهرِ مرا در دل این مردم انداخته، حتی مرا تبدیل به یک بازیگر بینالمللی در اربعین کرده است شکرگذارم. چرا که فقط عراقیها نیستند از انواع و اقسام ملیتها مرا میشناختند از یمن، لبنان، عراق و سوریه تا پاکستان و افغانستان؛ وقتی خداوند یک همچنین لطفی به من کرده از جلوی موکبی رد میشوم، به من میگویند حرمله، میآیی در موکب ما!
این کمترین حرکتی است که میتوانم انجام بدهم و من هم انجام دادم. با افتخار کفش واکس زدم و خاک کفش زائرین را پاک میکردم؛ با خودم میگفتم خدایا شاهدی که من به این کار چقدر افتخار کردم. در واقع اگر چیزی هم وجود دارد آبرویی است که خود امام حسین(ع) به من داده که روز به روز هم مِهر مرا بیشتر در دل مردم میاندازد.
* اینکه صدایتان میکردند حرمله ناراحت نمیشدید؟
یک زمانی ناراحت میشدم الان هم بعضی وقتها هم آدمی است یک جاهایی به من برمیخورد اما به سرعت از روی آن عبور میکنم چون میدانم نیت شرّی پشت آن نیست. به هر حال ما میهمان ناخوانده در خانههای آنها هستیم و بیاجازه وارد خانههایشان شدیم. آرام آرام ارتباط گرفتیم و به عبارتی طرفدار پیدا کردیم. برای اینکه من با لباس حرمله به خانه آنها رفتم و مخاطب هم از روی صمیمیت با من روبرو میشود مرا حرمله خطاب میکند.
وقتی که شما اینطوری به مسئله نگاه کنید آرامآرام از این مسئله عبور میکنید. البته یک صدم هم میتوان در این میان نخالگی و خباثت دید که خیلی به ندرت بوده است. در مجموع، دیگر به خاطر اینکه در جایی حرمله صدایم میزنند، ناراحت نمیشوم.
* وقتی با آقای فیلی صحبت میکردم درباره دعوت به نقش تا پذیرفتن آن یک هفته رویِ نقش شمر فکر میکرد تا به آقای میرباقری پاسخ دهد. یک نگاه اعتقادی و باوری برای بچه هیئتیها نسبت به یکسری شخصیتهای منفور وجود دارد؛ این طفره رفتن برای پذیرفتن نقش حرمله برای شما هم وجود داشت؟
اتفاقی که برای آقای فیلی افتاد که استاد خوب من هستند آنطوری برای من نبود. به دلیل اینکه تجربه من از آقای فیلی خیلی کمتر بود؛ ایشان پیشکسوت بودند و یک پس زمینهای به هرحال به لحاظ حرفهای پشت سرشان داشتند و شاید مثلاً خطوطی را می دیدند که از چشم من پنهان بود.
راستش را بخواهید زمانی که آقای میرباقری پیشنهاد اجرای این نقش را دادند حتی مشعوف و خوشحال شدم به دلیل اینکه او کارگردان بزرگی است و تشخیص میداد که من با تواناییهایی که دارم اگر این نقش را بازی کنم این نقش در واقع سکوی پرتابی به لحاظ بازیگری برای من خواهد شد.
آنچه که من با آن برخورد کردم مدتی بعد از شروع فیلمبرداری بود؛ پیشکسوتانی میآمدند زمزمههایی در گوش من میکردند که خیلی مراقب باش همچنین نقشی لبه تیغ است. تا جاییکه امکان دارد برای همیشه بازیگر را زمین بزند. آن موقع بود که یک مقدار ترس در دل من انداختند و تنها چیزی که میتوانست مرا آرام کند توکل به خود حضرت اباعبداللهالحسین(ع) بود که با توکل پیش رفتم.
* چون آدم احساساتی هستید این سؤال را میپرسم؛ در زمان فیلمبرداری سر نقش حرمله چقدر شکستید؟
یکی از چالشهای بازیگری همین است؛ وقتی یک شخصیت منفی که مردم نسبت به آن ذهنیت دارند کار بازیگر سخت میشود اما بازیگر باید در هر حالی کار خود را انجام دهد. به همین خاطر در صورت احساساتی شدن و شکستن، باید آنقدر با خودم بجنگم تا به شخصیت برسم و مخاطب با آن همذاتپنداری کند. گویی من هیچ احساسی به اتفاقاتی که افتاده ندارم. در حالی که لحظه به لحظه و سکانس به سکانس حرمله در این سریال، شکستم. اما همه تلاشم را کردم این شکستن، دیده نشود.
من برای همین «علقمه سرخ» مونولوگِ جانسوزی داشتم که چند نفر در پشت صحنه گریهشان بند نمیآمد. واقعاً از کنترل خارج شده بود. این مظلومیت بازیگر و بیپناه بودنش را نشان میدهد.
دقیقاً در این لحظات است که شما باید فراموش کنید که چه مهر و محبتی نسبت به امام حسین(ع) و حضرت علیاصغر(ع) دارید؛ بدانید در این لحظه حرملهای و تمام آن بغضهایی که این کاراکتر نسبت به آلهاشم و امام حسین(ع) و خانوادهاش داشته را با پرتاب این تیر، خودش را نشان دهد.
آدمی برای بازی کردن این نقش، سختی میکشد، میشکند و مو سفید میکند. نه تنها این اتفاق برای من افتاده بلکه برای خیلی از اساتید سریال «مختارنامه» چنین سختیهایی را شاهد بودیم. اول «مختارنامه» تصویر آقای فیلی را میدیدید با آخر «مختارنامه» فرق میکرد. این مرحله شکستگی خیلی سریعتر برای بازیگر اتفاق میافتد.
* باز هم به عقب برگردید نقش حرمله را انتخاب میکنید؟
قطعاً. جایی هم از من سؤال کردند نقش منفی پیشنهاد شود دوباره بازی میکنید گفتم من با افتخار برای اهلبیت هر شخصیت منفی که باشد میپذیرم و به جان، عوارضش را هم میخرم. به دلیل اینکه مهر و محبت اهلبیت به من اثبات شده است.
* شما نقش شمر را در فیلم «رستاخیز» بازی کردید. این نقش را آقای فیلی در سریال «مختارنامه» ایفا کردند؛ از آنجاییکه فیلمبرداری فیلم آقای درویش با سریال آقای میرباقری تؤأمان با هم پیش میرفت چقدر سعی کردید تفاوتی میانِ این دو نقش ایجاد شود. در واقع مخاطب یک شمرِ دیگری در «رستاخیز» را شاهد باشد. برای ایجاد این وجه تمایز چه کار کردید؟
آن طرف سکاندار «رستاخیز»، احمدرضا درویش با یک سناریوی بسیار قوی و با ادبیات خودشان از زاویهای دیگر شمر را دیده بودند و این خودش تا ۷۰ درصد راه را برای ایجاد تفاوت در این نقش رفته بود. از سویی دیگر طبیعت بازی من با طبیعت بازیگری استاد فیلی متفاوت است و آقای درویش قدری شمر را در «رستاخیز» جوانتر دیده بودند. اینها خودش باعث میشد دو شمر متفاوت از آب درآید. انشاءالله شرایطی فراهم شود صدها رستاخیز و مختارنامه ساخته شوند کاراکترها و شخصیتهای دیگری را شاهد باشیم و دربارهاش صحبت کنیم.
* علاوه بر «مختارنامه» چند کار عاشورایی دیگر در تلویزیون و سینما ساخته شده و بازیگران نقش منفی آن آثار هم درباره بازتابهای بازی در آن کاراکترها صحبتهایی کردهاند. چون شما هیئتی هستید این سؤال را میپرسم. بعد از ایفای نقش حرمله، نگاه هیئتیها به شما تغییر کرد؟
خیر. اتفاقاً در بحث هیئت و هیئتیها خیلی خوب با من برخورد میکنند. آنقدر مرا مورد محبت و تفقد قرار میدهند. گاهی اوقات خجالتزده میشوم و همواره صدها دعوت در دهه محرم از سوی هیئتهای مختلف دارم که برخی از این هیئتها را با افتخار میروم.
معمولاً شب حضرت علیاصغر (ع) بالای ۵۰ هیئت دعوت میشوم که لطف اهلبیت، امام حسین (ع) و حضرت علیاصغر (ع) است که من همیشه گفتم مُهر غلامی تا قیامت با اجرای این نقش روی پیشانی من حک شده است. هزار سال هم بگذرد باز هم افتخار میکنم و هیچوقت هم پشیمان نمیشوم.
حتی اگر هزاران هزار شبهه که در این زمینه وانفسا وارد کنند. بارها داستانهای مختلفی در تاریخ مطرح شده و آدمِ سلحشور هم کم نداشتیم، اما این امام حسین (ع) کیست که تا الان ماندگار است. تا جایی که برای پیادهروی اربعین و زیارت حضرت اباعبداللهالحسین (ع) ولولهای به پا میشود؛ از سراسر دنیا به این پیادهروی میآیند. من زائر افغانستانی را سراغ دارم که ۱۰ جا کتک میخورد تا به زیارت میرسد.
من بسیاری مواقع این نکته را گفتهام بارها دیدهام که گروههایی به دنبال ایجاد شبهه در قصه عاشورا و امام حسیناند با خودم میگویم هنوز هم حضرت اباعبدالله(ع) مظلوماند.
* در «رستاخیز» نقش شمر را بازی کردید و این روزها سریال «علقمه سرخ» هم نشان میدهد دوباره در کاراکتر شمر ظاهر شدهاید. روی صحنه تئاتر هم بارها کارهای عاشورایی دیگری بازی کردهاید. در «مختارنامه» نقش حرمله بیش از بقیه کارها دیده شد. در جریان همه این کارهایی که بازی کردهاید و مطالعاتی که درباره جریان عاشور داشتهاید، دلتان برای کدام لحظه امام حسین(ع) سوخت؟
من همیشه دارم برای امام حسین (ع) میسوزم؛ همیشه این مثال را به عنوان یادآوری میآورم؛ در این زمانه کسی به من قول و وعدهای میدهد به آن پایبند نباشد چند روز دلخور میشوم تازه وعدهای که فقط دلخوری و ناراحتی به همراه خودش دارد. اما به روایتی ۱۸ هزار درخواست و نامه به امام حسین (ع) نوشتند و ایشان را دعوت کردند. اما به یک باره ورق برگشت و داستان به سمت دیگری رفت. واقعاً چه حالی به آدم دست میدهد؟
در واقع از همان لحظات اول دلم برای امام حسین(ع) میسوزد تا وارد کربلا میشود. به نظرمن اگر آدمی عمیق وارد قصه عاشورا شود سالم نمیماند. لحظه به لحظه امام حسین این نکته را برای من تداعی میکند به خدا قسم مظلومترین شخصیت تاریخ و تاریخ اسلام هنوز هم امام حسین(ع) است.
* سکانس معروفی دارید که نه تنها در تلویزیون بلکه در تلویزیونهای اسلامی بارها نمایش داده شده و میشود. آن صحنه تقابل حرمله با مختار و یادآوری اتفاقات جانسوز کربلا؛ این سکانس بیشتر برای مردم در شب هفتم محرم (شب شهادت حضرت علیاصغر) تداعی میشود. این سکانس عین روضه است و در هیئتهایی هم به نمایش درآمده است. آن زمانی که این سکانس را بازی میکردید یک سختیهایی داشت زمانی که روی آنتن تلویزیون دیدید و یا در مانیتور هیئتها به نمایش درمیآید چه حس و حالی دارید؟
واقعاً زمانی که بازی میکنید حکم این را دارد که بدن آدمی گرم است. همچون تصادفی که ماشین تو را به سمتی پرت کرده، هنوز داغ هستید و عمق فاجعه را نمیدانید. موقعی که این نقش را بازی میکردم متمرکز بودم تا این نقش خوب از آب درآید. چرا این نقش دیده شد؟ دلیل فنی دارد. به دلیل اینکه این شخصیت ملعون شخصیت عجیبی بوده و بد داغی را روی دل شیعه گذاشته است.
یعنی اینکه شما میبینید اولین لبخندی که روی لبان مبارک امام سجاد(ع) نقش بست، زمانی بود که خبر کشته شدن این لعین را به او دادند و گفتند حرمله را کشتند. بنابراین بخشی به این ذهنیتها برمیگردد و بنابراین بخشی این داستان هست که ذهنیتی است که شیعه نسبت به این کاراکتر دارد.
اما در سالهای بعد که من این شخصیت را در تلویزیون میدیدم و برخورد مردم را شاهد بودم اتفاق دیگری افتاد. هرجا روضهای دعوت میشدم میدیدم این پلان را جدا کردهاند و به نمایش درمیآورند خیلی متأثر میشدم. آنقدر محو این پلانها میشوم یک جاهایی یادم میرود خودم این نقش را بازی کردهام.
* اشاره کردید که نقش حرمله آنقدر خوب درآمده که از آن به عنوان ۵ نقش مهم سریال «مختارنامه» یاد میشود. شاید این نکته آموزشی برای بازیگران تازهوارد هم باشد؛ چطور باید یک نقش را ماندگار بازی کرد و یا به عبارت دیگر چطور یک نقش ماندگار درمیآید؟
چند فاکتور لازم است؛ نوشته درست، کارگردان درست و انتخاب درست در این راه از اهمیت بسزایی برخوردار است. در این مسیر، بازیگر هم خودش وظایفی دارد، اینکه برود آن چیزهایی که در متون فیلمنامه مستتر است را مطالعه کند و در جستجوی نقش به مطالعات بیرونی آن شخصیت و کاراکتر روی بیاورد. عاشقانه بازیگری را پیش ببرد نه اینکه نقش را بازیگر بدون مطالعه جلو ببرد. کاری که این روزها خیلی در عرصه بازیگری اتفاق نمیافتد.
متأسفانه این عشق و توجه را الان در این برهه و دهه اخیر در عالم بازیگری نمیبینیم و بیشتر بازیگران امروز تبدیل به ربات شدهاند. در واقع امروز کمتر اهل مطالعهاند و بیشتر اهل پروپاگاندا کردن و هیاهو هستند. نسل امروز بازیگری کمتر دنبال این اتفاقات هستند.
بارها شده از برخی بازیگران جدید سؤال کردیم مثلاً فیلم «محمد رسولالله» را دیدهاید؟ خیلی راحت میگویند خیر. واقعاً برای من قابل تصور نیست بازیگری که امروز فیلم و سریال بازی میکند این فیلم بزرگ را ندیده باشد. میپرسیم فلان کتاب را خواندید میگویند نخواندهایم. فلان فیلم را دیدید باز هم میگویند خیر؛ پس من چطور این دسته از بازیگران را راهنمایی کنم. الان با این طیف از بازیگران مواجهیم.
* همان پروپاگانداهای رسانهای که حتی تشویش اذهان عمومی میکنند اطلاعات بدون کارشناسی میدهند اصلاً یک فضایی ایجاد شده به بازیگری سطحی نگاه میشود.
از رأس هرم ببینید؛ چند کارگردان مثل احمدرضا درویش و استاد میرباقری و احمدجو و خیلی از کارگردانان دیگر سراغ داریم که بازیگردانی را در کارگردانی بسیار میدانند و همین نکته به بازیگری و نقشآفرینی درست کمک میکند؛ نقشها معمولاً در کارهای چنین کارگردانانی باورپذیر از آب درمیآید. الان واقعاً برخی از کارگردانان جوان یک کلیت میدانند اصلاً در جزئیات دقیق نمیشوند.
واقعاً در جریان فیلمبرداری سریال «مختارنامه»، آقای میرباقری تذکراتی برای نقش حرمله میدادند که دقت نظری را میطلبید که منحصر به فرد است. من در صحنهای زیرپوستی یک کاری انجام دادم که فقط خودم میفهمیدم. آقای میرباقری بلند شدند و آمدند به من گفتند مگر داری فیلم دوبله میکنی؟ هیچکس به جز من متوجه نشد. ما الان متأسفانه این ظرافتها و دقتنظرها را نداریم؛ کارگردانان فقط دنبال یک کلیتاند.
* خوشحالم از اینکه شنیدم قرار است با آقای میرباقری در سریال «سلمان فارسی» کار کنید و در فصل ایران یک نقشی به شما پیشنهاد شده؛ ماجرا از چه قرار است؟
بله یک نقشی را استاد به من واگذار کردند که تقریباً نقش شیرینی است؛ سرداری که خیلی نمیتوانم راجع به آن صحبت کنم. انشاءالله که من رو سفید شوم و بتوانم این شخصیت را درست بازی کنم.
* بعضی از بازیگران مختارنامه و برخی کارهای الف ویژه دیگر، بیکار شدند و سالهای بیکاری زیادی داشتند. چرا این اتفاق افتاد؟
همان اتفاقی که در سینمای دفاع مقدس هم برای خیلی از بازیگرانش افتاد. الحمدالله یک سفره تئاتری نه به لحاظ اقتصادی به لحاظ معنوی برای من پهن بوده است. البته پولی در آن نیست به خاطر اینکه روحم تغذیه میشود و به ویژه در این سالها کم، کار مذهبی و عاشورایی انجام ندادم. اما سینما و تلویزیون ما بیشتر به سمت فیلمهای تینیجری، کمدیهای سخیف و بیپایه رفت. فیلمنامههایی که برخی از آنها به دست ما هم رسید که واقعاً فاجعه بود. چه لزومی دارد در این کارها بازی کنم.
البته بخشی از آنها به مشکل بودجهای و مالی هم برمیگردد که یک شیر بدون یال و دُم و شکمی از آن باقی میماند که کارگردان هم نمیداند باید چه کار کند و این وضعیت سریالهای ما میشود. چون نه نوشته خوبی بوده و نه زمان لازم را به عوامل و کارگردان میدهند. دنبال کار عجلهای و به عبارت بهتر کار بدون کیفیت هستند. فقط میخواهند آمار بدهند و بگویند این کار را ساختیم و این کارها را کردیم. اگر به همین روند ادامه دهند هنرمندان خوب ما کماکان خانهنشین خواهند بود.
* اگر وارد قصه عاشورا شویم دوست دارید با کدام یار و صحابه امام حسین(ع) همراه شوید؟
حرّ. خوش به حالش در یک لحظه اتفاق میافتد و سود از این بالاتر؛ حرّ شخصیت عجیبی است و شما ببینید از حق تا باطل چند قدم راه بوده است و میآید چگونه عاقبت بخیر میشود. اولین نفر هم به شهادت میرسد. من خیلی حرّ را دوست دارم، البته شخصیتهای دیگری را هم دوست دارم. من همیشه گفتم قربانِ تکتک بچههای امام حسین(ع) بشوم، پیشمرگِ حضرت ابوالفضل(ع) بشوم اما شخصیت حرّ بیش از بقیه برایم شخصیت جالبی است.
منبع: تسنیم