درهم پیمانی بهائیان با اهداف دین ستیزانه رضاخان، تردیدی نیست. هر جا پای شکستن و منسوخ کردن شعائر دینی در کار بود، این گروه جاده صاف کن قزاق میشدند. در فقره کشف حجاب، اولین گروهی که در این قبح شکنی پیشتاز شدند، اعضای این فرقه بودند. چنانکه زندهیاد فضلالله صبحی مهتدی - که مدتی در عداد آنان بود- در این باره مینویسد:
«بهائیان در ایران، اولین فرقهای بودند که زمزمههای کشف حجاب و اختلاط بیمانع زنان و مردان بیگانه را تحت عنوان حریت نساء مطرح ساختند. در دوران مشروطه فرمانی از عبدالبهاء صادر شد که زنان بهایی را از به کار بردن حجاب باز میداشت و آنچه توسط رضاشاه به زور اجرا شد، بدون سابقه نبوده است، زیرا بهائیان در عصر مشروطه اولین گامهای آن را برداشته بودند. در لوحی که بهاء نوشته بود و به لندن ارسال کرد، مینویسد: حریت نساء رکنی از ارکان امر بهائیت است و من دختر خود روحا خانم را به اروپا فرستادهام تا دستورالعملی برای زنهای ایرانی باشد... رسیدن این لوح به تهران، بهائیان را به جوش و خروش انداخت و ابنابهر یکی از بهائیان، به تشکیل مجلس حریت قیام نمود. در این جریان تاجالسلطنه دختر ناصرالدین شاه هم در این جلسات شرکت میکرد. جلساتی که هم فال بود و هم تماشا. تاجالسلطنه در این مجالس، زینت بخش صدر شبستان بود! بالجمله در این محافل، معدودی از اهل حال به آزادی دخول و خروج میکردند و بساط انس و الفت و گاهی مشاعرت و مغازلت میگستردند. این جلسات تا آنجا مایه رسوایی شد که برخی از بهائیان خود به مخالفت برخاستند و این محافل را معارض عفت و سردمداران کشف حجاب را بدکاره و آن کاره میشمردند. این جریان در برخی از منابع منتشر شده تاریخ مشروطه هم انعکاس یافته است... سرانجام لوحهای از طرف عباس افندی برای بهائیان تهران رسید که به کلی حجاب را از میان خود زنها بردارند. حال در مجالس مخصوص خود که زنها و مردها حضور دارند، زنان بیحجاب مینشینند و میخواهند میان زن و مرد همه چیز مساوی باشد و مشغول میباشند که در سایر ولایات ایران هم این اقدام را نمایند.»
مخالفان حکومتی بهائیت!
جامعه مسلمان و شیعه ایران، اما بهائیت را پس میزد! رژیم شاه نیاز به طیفی داشت که از طریق آن بتواند شیعیان بهایی ستیز را کنترل کند. ساواک برای این منظور خویش انجمن حجتیه مهدویه را مناسب یافت و در آن نفوذ کرد. تأسیس این انجمن را نمیتوان به ساواک نسبت داد، اما قطعاً در ادوار بعدی حیات آن اراده ساواک در تعیین خط مشی آن مؤثر بود. چنانکه حجتالاسلام مهدی طائب در این باره معتقد است:
«مرحوم آقای حلبی شاید در آغاز، برای مقابله با بهائیت وارد شد، اما ایشان عمق قضیه اینکه بهائیت یک سازمان و یک فرقهای است که عقبه اش به سازمانهای جاسوسی و اصلش به امریکا و اسرائیل برمیگردد را درک نکرده بودند. شما وقتی فرقهای مثل بهائیت را میخواهی بزنی، باید آن سازمان و آن قدرت حمایتکنندهاش را بشناسی. وقتی اصل و ریشه را نشناسی، به بیراهه میروی. این نوع مبارزه همانند این است که شما سوار یک قطار در حال حرکت باشید و بر سر اینکه این قطار به کدام مقصد برود، بحث میکنید! در صورتی که این قطار، دارد به سمت مرکز مورد نظر خود حرکت میکند و شما از این قضیه غافل هستید؛ بنابراین اول با نیت خالصی وارد میشوند و از طرفی هم مؤسسان فرقه انحرافی وقتی میبینند که فرد و گروه مبارزهکننده به ماهیت فرقه انحرافی توجه ندارند، زمان را برای نفوذ مناسب میبینند. قدرتهای حامی فرقه با گماردن افراد خودشان در کنار فرد مبارز، آرام آرام تشکیلات را به انحراف میکشانند. شخصی که جریان مبارز با بهائیت را بهوجود آورده، بدون اینکه متوجه شود مجموعهاش در اصل به قدرتهای مؤسس بهائیت کمک میکند، باعث هزینه برای جریان اصیل شیعی میشوند... انجمنیها آمدند در ماجرای مبارزه با بهائیت گفتند اصل این است که ما بهائیت را بزنیم و برای اینکه به این هدف برسیم، باید تقیه کنیم و با شاه کاری نداشته باشیم! در اینجا اصل تقیه تحریف شد. تقیه یعنی در برابر دشمن سپر گرفتن، نه اینکه سپر را به دشمن دادن. شما در میدان جنگ سپر را میگیری که از خود محافظت کنی و در مقابل به دشمن هم ضربه بزنی. این آقایان معنی تقیه را عوض کردند و به نوعی، در مقابل دشمن تسلیم شدند. انجمنیها در مجموعه مبارزاتی علیه بهائیت، اصلی را آوردند به اسم تقیه و در جلسات آموزشیشان اولین چیزی که اعلام میکردند، بحث تقیه بود. میگفتند برای مبارزه با بهائیت، شما باید طوری رفتار کنید که حکومت شما را بازداشت نکند، بدین خاطر کاری به شاه و حکومت نداشته باشید.»
عدم دخالت اعضا در سیاست، شرط انجمن حجتیه برای عضوگیری
انجمن حجتیه بدون توجه به نقش شاه در توسعه بهائیت در ایران، مخالفت با او را ممنوع کرده بود! در اقدامی متناقض میخواست با معلول مبارزه کند، اما علت را نبیند. از این روی برای عضوگیری، شرط «عدم دخالت اعضا در سیاست» را قرار داده بود. در این باره روایتهایی گوناگون در دست است، از جمله روایت زندهیاد آیتالله احمد صابری همدانی:
«بعد از آغاز نهضت و قیام حضرت امام، انجمن حجتیه یکى از اصول و خط مشىهایش را ـ که در ضمن شرط پذیرش افراد در انجمن مطرح مىکرد ـ عدم دخالت در امور سیاسى قرار داد. من در یکى از جلسات خصوصى اینها حضور داشتم که این شرط را مطرح کردند و در همانجا یکى از اینها رو به دوست و رفیقش کرد و در حالى که به من اشاره مىکرد، به آهستگى گفت این آقا از طرفداران سرسخت خمینى است! وقتى اینها متوجه علاقه و ارادت من به حضرت امام شدند، تقریباً از جذب من به انجمن ناامید شده و دست از سرم برداشتند. به جرئت مىتوانم عرض کنم ضد بهائیتى که اینها به راه انداختند و بزرگش کرده بودند، تنها براى جلوگیرى از فعالیت و تبلیغات روحانیت اصیل و انقلابى و خالى کردن مجالس آنها بود. از سوی دیگر، آیتالله خزعلی درباره مواضع این گروه تصریح میکرد موضعگیرى سیاسى انجمن حجتیه بیشتر از سر تقیه بوده است، این مسئله غیر از شعار جدایى دین از سیاست است، اعضاى انجمن حجتیه بر این اعتقاد بودند که ما قدرت مقابله با حکومت محمدرضا پهلوى را نداریم.»
ریشه را آزاد گذاشتن و شاخ و برگها را زخمی کردن منطقی نیست
بسیاری از چهرههای مبارز به دلیل تناقض موجود در رفتار انجمن حجتیه، از همکاری با آن دوری میجستند. آنان به هدفی نظر داشتند که با برآورده شدن آن بسیاری از نحلههای انحرافی از جمله بهائیت، رخت بر میبستند، چنانکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی روی داد. زندهیاد آیتالله محمدرضا مهدوی کنی در خاطرات خویش، ماجرا را به ترتیب پی آمده تحلیل کرده است:
«آنچه من از انجمن میدانستم، این بود که اینها جمعیتی هستند که با بهاییها مبارزه میکنند و تقید دارند که در کارهای سیاسی دخالت نکنند. آقای حلبی هم رهبر آنهاست. بنده به انجمنیها خیلی روی خوش نشان نمیدادم، چون ما دنبال راه امام بودیم و مبارزه را اصل میدانستیم، گاهی از اوقات که ساواک ما را برای بازجویی یا برای زندانمیبرد، از پیشنهادهایی که به من یا امثال بنده میدادند، این بود که چرا شما مثل آقای حلبی کار نمیکنید؟ میگفتند ایشان از تشیع و اسلام حمایت جدی دارد و با بهاییها مبارزه میکند بدون آنکه در امور سیاسی دخالت کند و کسی هم با او کاری ندارد، شما هم همین کارها را کنید. ما میگفتیم این مبارزه را کافی نمیدانیم، مسئله بهاییها گوشهای از مبارزه است، باید ببینیم چه کسی بهاییها را تأیید میکند و چگونه بهاییها در رأس امور قرار گرفتهاند و به تدریج تمام مراکز نظامی سیاسی را قبضه میکنند و چرا امریکاییها از آنها حمایت میکنند؟ ما این سبک مبارزه را ناقص میدانیم، ریشه را آزاد گذاشتن و شاخ و برگها را زخمی کردن کار درستی نیست.»
انجمن، فرا رسیدن روزهای اوجگیری انقلاب اسلامی و همراهی با شاه
انجمن حجتیه در تحلیلهای خویش سقوط پهلویها را پیشبینی نمیکرد. از این روی در مواجهه با اوجگیری پیروزی انقلاب اسلامی، شرایطی بحران گون یافت. با این همه این تشکل در چنان وضعیتی نیز از مخالفت با حکومت مضایقه کرد و به دستورات انقلابی امام خمینی از جمله تحریم چراغانی نیمه شعبان بیتوجهی کرد! آیتالله فاضل استرآبادی در این باره، روایت ذیل آمده را به تاریخ سپرده است:
«انجمن حجتیه کار را ادامه داد تا اینکه کمکم به سالهای۱۳۵۷ ـ ۱۳۵۶ رسیدیم که آثار انقلاب در جامعه به میزان زیادی محسوس شد. به همان میزان که حضور انقلاب در جامعه بیشتر احساس میشد، فاصله اینگروه هم محسوس میشد. در آن زمان شعارهایی مطرح میگردید و فرمانهایی از طرف حضرت امام صادر میشد که باعث ایجاد اصطکاک میگشت. در این زمان همان افرادی که مقلد امام بودند و از رساله عملیه امام پیروی میکردند، در مواردی موضع انجمن را بر موضع امام ترجیح میدادند. تقلید و مرجعیت و اعلمیت امام را قبول داشتند، اما در مواردی که با کار گروهیشان تضادی پیش میآمد، کارگروهی را ارجح میدانستند. به عنوان مثال حضرت امام در نیمه شعبان سال۱۳۵۷، به دلیل کشتارهایی که از طرف رژیم شاه صورت گرفته بود، فرمودند ما در نیمه شعبان امسال عید نداریم. همانطور که از اسم این انجمن پیداست، تمام جلوه این گروه امامزمان است. آنها بهتولد امام زمان بیشتر از غدیر و مبعث بها میدادند. در این ایام وقتی انقلابیون بهتبع امام گفتند از جشنو چراغانیخبری نیست، ما متوجه شدیم که این امر برای آنها خیلی سخت است. گفتند که دستور از تهران و مشهد است. بنده با بعضی از آنها صحبتکردم و گفتم آقا! فرمان امام و انقلاب است و وضعیت جامعه ایجاب میکند به حرف امام گوشکنید، شما سالها برای امامزمان (عج) مراسمگرفتید، انشاءالله سالهای بعد همآذینبندیمیکنیم، اما امسال را نمیتوانیم جشن بگیریم، ما میخواهیم از این عمل و از اینمورد بهرهبرداریکنیم، شما هم امسالجشن نگیرید، اما آنها مقاومت کردند و اگر کسی چنین اعتقادی پیدا میکرد، از او میخواستند که از عضویت خارج شود. در این مورد آنها موضعگیریکردند و در مقابل امام مقاومت نشاندادند.»
نگاه امام خمینی به انجمن حجتیه، در زمره یکی از مهمترین سرفصلها در تحقیق پیرامون این تشکل به شمار میرود. قدر مسلم امام هیچگاه نام این انجمن را به زبان نیاورد، اما مرام آنان را تخطئه کرد و ملت را از آنان بر حذر داشت. آیتالله فاضل استرآبادی این مقوله را نیز چنین ارزیابی کرده است:
«حضرت امام در مورد انجمن حجتیه، مطلب خاصی بیان نکرده بودند و موضعخاصی نداشتند و این از روشهای حضرت امام در زندگیشانبود... امام نه انجمن را تأیید کردند و نه تکذیب. افراد آنرا هم تأیید نمیکردند. هیچ تأییدی از امام محسوسنبود، اما محسوس بود که حمایت نمیکنند. البته این مطلببرداشت خودم است. ایشان نه اعضای انجمن را تأیید میکردند و نه افرادی که وابستگیگروهیداشتند، با امام رابطه داشتند... خطمشی انجمن در زمان اوجگیری انقلاب اسلامی، موجب نگرانی و ناراحتی شدهبود. تا اینکه کمکم ما آثار نارضایتیامام را از این گروه احساسکردیم. بعضیاز افرادی که نزد امام رفتند و با امام صحبت میکردند، به من گفته بودند که آقا ما هر وقت نزد امام میرویم در اظهارات خصوصی و خودمانی، امام از انجمن اظهار نارضایتی میکنند. علناً چیزی نمیگویند، اما پیداست که نگران هستند. این مطلب برای ما کاملاً مسلم و مشهود بود که امام از انجمن رضایت ندارند. منکسی را سراغ ندارم که انجمنی بوده و امام از او حمایت کرده باشند.»
شیخ احمد کافی و منظری متفاوت از امام زمان
وجود واعظانی، چون زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد کافی خراسانی، نشان میداد که هم میتوان معارف مهدوی را در میان مردم اشاعه داد و هم از مبارزه غافل نشد. کافی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به زندان رژیم شاه افتاد و پس از آن نیز در هر فرصت، به انتقاد از رویکردهای دین ستیزانه حکومت شاه میپرداخت. حاج مرتضی طاهری از معاشرین دیرین کافی، در این باره توضیحاتی شنیدنی دارد:
«اشخاص دیگری هم بودند که برای امام زمان میخواندند ولیکن روش مرحوم کافی را نداشتند. از لحاظ مسائل عقیدتی و سیاسی، مثل آقای کافی نبودند. به عنوان مثال آقای حلبی هم در منابرشان، از امام زمان زیاد صحبت میکردند. آقای حلبی بنیانگذار انجمن حجتیه بودند. این نکته را هم بگویم که انجمن حجتیه آن زمان با انجمن سالهای بعد تفاوت زیادی داشت. بد نیست این نکته را اینجا بگویم یکی از نقیصههایی که ما امروز داریم، این است که در زمینه مبارزه با بهائیت نیرو تربیت نکردیم. شاگردان آقای حلبی وقتی با بهائیان صحبت میکردند، سؤالهای زیادی در ذهنشان ایجاد میکردند که منجر به چالش بهائیان فریبخورده با بزرگانشان میشد. خیلی از شاگردان ایشان بعد از انقلاب، در سیستم اداره کشور مشغول کار شدند. مانند دکتر فریدونی و دکتر هنجنی، این افراد نماینده مجلس هم شدند. تفاوت حاجکافی با سایر آقایانی که در حوزه مهدویت کار میکردند، در شیوه و رفتارشان بود. کافی یک انسان حُرّ (آزاده)، دلسوز، دغدغهمند برای دین و آرزومند محقق شدن انقلاب بود. شیخ احمد کافی بسیار علاقه داشت تا یک روز پیروزی انقلاب را ببیند، فلذا در این مسیر به صورت فردی حرکت میکرد.»
تقابل همزمان مبارزان با بهائیت و انجمن حجتیه
از آنچه بدان اشارت رفت، میتوان نتیجه گرفت که مبارزان در دوران نهضت اسلامی، ناگزیر از مبارزه همزمان با بهائیت و انجمن موسوم به حجتیه بودند. چه اینکه هر دو گروه، گفتمانی انحرافی را در دستور کار خویش قرار داده و جوانان را از پیمودن طریق اصیل دینی بازمیداشتند. حرکت در این مسیر، اما دشواریهای مخصوص به خویش را داشت، دشواریهایی که حجتالاسلام رسول منتجبنیا به نمونهای از آن اشارت برده است:
«در سالهاى ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰، یکى از فعالیتهاى مهم من حضور در برخى مناطق روستایى بود که مرکز بهایىها بهشمار مىرفت. چون محل تولد سید علىمحمد باب شیراز بود، آنجا با عنوان مرکزى مقدس در نظر بهایىها مطرح بود و رفت و آمد در آنجا، زیاد صورت مىگرفت و به طور طبیعى در استان فارس پایگاههاى زیادى داشتند. ما هم مراکزى را انتخاب کرده بودیم که بهایىها آنجا داراى نفوذ زیادى بودند. بهخصوص در شهرهاى شمالى استان فارس، از مرودشت به بالا تا قادرآباد، آباده، سعادتآباد و بخشهاى اطراف در آن روستاها حضور پیدا مىکردیم و ضمن صحبت با مردم، با آنها [بهاییها]مشاجره هم مىکردیم، زیرا آنها سعى در انحراف اذهان مردم داشتند. از سوى دیگر فعالیت انجمن حجتیه به نام مبارزه با بهائیت، مردم را به دورى از انقلاب سوق مىداد. در حوالى تخت جمشید روستاهاى فراوانى مرکز بهایىها بود که ادعاهاى نبوت و الوهیت از آنجا نشر مىشد. متأسفانه اقتصاد منطقه هم دست آنها بود. مسلمانان گاهى مجبور به همکارى و حتى مواصلت با آنها مىشدند. مدتى در ماه مبارک رمضان، در دهى به نام گشگ در ۱۰ کیلومترى تختجمشید، هر روز با بهایىها بحث مىکردم و مسلمانان را به کنارهگیرى از آنها ترغیب مىنمودم. از آنها مىخواستم از لحاظ اقتصادى وابسته به بهایىها نباشند. هنگام سخنرانى من در شب عید فطر بهایىها به مسجد حمله کرده، اطراف مسجد را تا نیمه شب محاصره نمودند، اما با هوشیارى مسلمانان، مسجد از اختیار بهائیان خارج شد.»
منبع: روزنامه جوان
قاجار میباست همون اول کار ریشه این فرقه رو بزنه