به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، قبل از حضور جمعیت در سالن، فیزیکدانی به نام “جان آمبروز فلمینگ” ادوات دستگاهی را که در آن زمان هنوز محرمانه و اختصاصی بود تنظیم میکرد تا برای معرفی فناوری شگرف جدید به مردم و مسئولان آماده شود.
این دستگاه جدید یک سیستم ارتباطی بی سیم بود که توسط مارکونی ایتالیایی ارتقا یافته و آماده استفاده شده بود. هدف از برگزاری مراسم نمایش عمومی نحوه کار دستگاه جدید و امکان ارسال رمزهای مورس از طریق بی سیم از مسافتهای طولانی بود. مارکونی خود را برای ارسال پیام به لندن از ایستگاهی در فاصله ۴۵۰ کیلومتری لندن آماده کرده بود.
اما در کمال تعجب و قبل از این که نمایش نحوه کار دستگاه آغاز شود، دستگاه مستقر در سالن تئاتر شروع به نوشتن پیامی کرد. ابتدا یک کلمه نوشت و سپس این کلمه بارها و بارها تکرار شد. ادامه پیامها به اشعار و شوخیهای بیجا تبدیل شد و مارکونی را به فریب افکار عمومی متهم کرد. بدین ترتیب نمایش آنها هک و برنامه اجرای آن با وقفه مواجه شد. این شیطنت و ورود غیرمجاز به حریم دیگران کمی بیشتر از یکصد سال قبل از ظهور اینترنت امروزی رخ داد.
داستان از چه زمانی آغاز شد؟
جریان از زمانی شروع شد که هاینریخ هرتز در سال ۱۸۸۷ وجود امواج الکترومغناطیسی که قبلاً توسط جیمز کلرک ماکسول در سال ۱۸۶۵ پیش بینی شده بود را به اثبات رساند. هرتز با تبدیل کردن یک خازن به دو الکترود مجزا، هوای موجود در شکاف بین آنها را یونیزه کرد و در اثر آن جرقهای ایجاد شد. سپس به طرز معجزه آسایی جرقهای نیز در یک جفت الکترود که چند متر دورتر قرار داشتند، رخ داد. به عبارت دیگر موج الکترومغناطیسی ناشی از جرقه در اولین جفت الکترود، موجب ایجاد جریان برق در جفت دیگر الکترودها شد.
این اتفاق یعنی جریان کوتاه و بلندی از انرژی میتوانند موجب نمایش علائم “نقطه و خط” مورس شوند. تلگراف بی سیم بدین طریق متولد شد و مارکونی و شرکت متبوعش پیشتاز این حرکت بودند. مارکونی مدعی بود که بی سیم او میتواند پیامهای خصوصی را به صورت ایمن تا کیلومترها دورتر بفرستد.
او در سال ۱۹۰۳ با افتخار تمام گفت: من میتوانم دستگاه خود را طوری تنظیم کنم که هیچ دستگاه دیگری مشابه آن تنظیم نشود و نتواند پیام را مخفیانه بشنود. ولی خیلی زود و در همان سال در سالن نمایش لندن مشخص شد که اوضاع به دلخواه مارکونی و فلمینگ پیش نخواهد رفت.
چند دقیقه قبل از این که فلمینگ پیام مارکونی را دریافت کند، صدای مختل کننده پیام به صورت آهنگین شنیده و در فضای سالن طنین انداز شد. صدا برای گوشهای ناآشنا با آن، مانند صدای پروژکتوری در حال چشمک زدن بود. ولی “آرتور بلاک” دستیار فلمینگ، دست داشتن فردی دیگر در ایجاد صدا را به درستی تشخیص داد و گفت: یک کسی صداهای پالس قویتری در سالن تولید میکند که برای تحت تأثیر قرار دادن صدای پروژکتور به اندازه کافی قوی هستند.
او حدس میزد کسی که کشف رمز کرده است، یک کلمه نامناسب را مرتباً تکرار میکند. آن کلمه این بود “جاسوس”. بررسی نسخه چاپی علائم مورس این حدس او را تأیید کرد. علائم ارسالی سپس شخصیتر شد و مارکونی را به تمسخر گرفت و نوشت “یک ایتالیایی افکار عمومی را با زیبایی هرچه تمامتر فریب میدهد”، وی از الفاظ نامناسب و گستاخانه دیگری نیز استفاده کرد و در ادامه جملاتی از شکسپیر را نوشت.
جریان ارسال پیامهای جسورانه و بی ادبانه لحظاتی قبل از وصول علائمی که مارکونی از فاصله ۴۵۰ کیلومتری میفرستاد، قطع شد و معرفی دستگاه جدید مارکونی ادامه پیدا کرد. ولی اختلال ایجاد شده کار خودش را کرد. همه به این فکر میکردند که وقتی کسی میتواند این گونه وارد فرکانسهای مورس شود، پس امنیتی آنگونه که مارکونی ادعا میکرد وجود نداشت و احتمال میرفت که پیامهای خصوصی افراد استراق سمع شوند.
این اتفاق به اندازه کافی موجب رنجش مارکونی شد. ولی در انظار عمومی پاسخی به فرد توهین کننده نداد. او با افراد شکاک و منفی باف سر و کاری نداشت و میگفت: “من این دستگاه را برای کسانی که به آن مشکوک باشند، نمایش نمیدهم. ”، ولی فلمینگ نامه تندی نوشت و آن را برای چاپ به روزنامه تایمز لندن فرستاد.
وی در آن نامه هک کردن را شرارت علمی و نوعی توهین به سنتها و آیین موسسه سلطنتی نامید و از خوانندگان روزنامه خواست در یافتن این شرور و متهم به وی کمک کنند. البته برای یافتن فرد متهم خیلی منتظر نماند. چون چهار روز بعد نامهای از یک خواننده در روزنامه تایمز چاپ شد که در آن به هک کردن سیستم آنها اعتراف و اقرار کرده بود. نویسنده نامه با اعلام این که از طریق هک توانسته است ایرادهای سیستم را برای مردم نمایان و آنها را آگاه سازد، عمل خود را توجیه و آن را درست و به نفع عموم توصیف کرد.
یکی از بازندگان بزرگ فناوریهای مارکونی «صنعت سیم کشی تلگراف» بود. ابداع مارکونی نوعی تهدید بی سیم برای استیلا و حکومت کابل و سیم آنان بود و به هیچ وجه نمیخواستند موقعیت خود را از دست دهند.
نویسنده نامه نویل ماسکلین نام داشت و مرد سبیلوی ۳۹ سالهای از شعبده بازان لندن بود که در خانوادهای مبتکر و خلاق به دنیا آمده بود. پدرش دستگاهی ساخته بود که برای ورود به برخی اماکن باید در آن سکه میانداختی تا در ورودی باز شود.
ماسکلین به فناوریهای بی سیم علاقهمند بود و به همین دلیل اصول این فناوری را فراگرفت. او از علائم مورس برای “خواندن فکر” افراد در حقههای شعبده بازی و آلت دست قرار دادن آنها برای برقراری ارتباط استفاده میکرد. او میدانست چگونه با ایجاد جرقه در یک نقطه مقداری باروت را در نقطهای دیگر منفجر کند.
ماسکلین در سال ۱۹۰۰ امکان ارسال پیام از طریق بی سیم از یک ایستگاه زمینی به یک بالن در ۱۵ کیلومتر آن طرفتر را فراهم کرد. ولی بر اساس آنچه که سونگوک هونگ نوشته است، جاه طلبیهای او با اعتراضهای گسترده و علنی مارکونی خنثی و بی اثر ماند و موجب شد که وی نسبت به ایتالیاییها ذهنیت تلخ و بدی داشته باشد.
ماسکلین در مدت کوتاهی راه جدیدی برای بیان و ابراز جسارتش پیدا کرد. یکی از بازندگان بزرگ فناوریهای مارکونی صنعت سیم کشی تلگراف بود. شرکتهای صنعت تلگراف صاحب شبکههای کابلی زمینی و دریایی وسیع و گران قیمتی بودند و با ناوگان کشتیها و کارکنان ماهرشان به دریانوردان خدمت رسانی میکردند.
ابداع مارکونی نوعی تهدید بی سیم برای استیلا و حکومت کابل و سیم آنان بود و به هیچ وجه نمیخواستند موقعیت خود را از دست دهند. شرکت تلگراف شرق مرکز فعالیت خود را در سواحل دریا مستقر کرده و از آن طریق امپراطوری کابل خود را تا اندونزی، هندوستان، آفریقا، آمریکای شمالی و استرالیا امتداد داده بود.
شاهکار ابداعی مارکونی و امکان ارسال پیام از طریق بی سیم تا کیلومترها آن طرفتر از اقیانوس اطلس موجب شد که این شرکت در ۱۲ دسامبر سال ۱۹۰۱ ماسکلین را استخدام کند تا عملیات توسعه جاسوسی شرکت را عهده دار شود.
ماسکلین یک دکل رادیویی ۵۰ متری در صخرههای کنار دریا ساخت تا امکان استراق سمع و شنود پیامهای مارکونی به وسایل و کشتیهای دوردست را بررسی کند. او در دسامبر سال ۱۹۰۲ شادمانه فقدان امنیت پیامهای مارکونی را اعلام کرد و نوشت: “من پیامهای مارکونی را با کمک دکلی که در یک داربست برافراشتم، دریافت کردم.» وقتی دکل با مشکلات فراوانی برافراشته شد، مشکل نحوه جلوگیری از ارسال پیام نبود، بلکه مشکل نحوه تعامل با انرژی مازاد آن بود.
البته معلوم بود که کار سادهای نیست. مارکونی از یک فناوری انحصاری برای تنظیم فرستنده بی سیم و پخش دقیق طول موج استفاده میکرد و مدعی بود که امنیت فرستنده با کانالهای ویژهای که ایجاد کرده تضمین شده است. امروزه هر کس که تنظیمات امواج در یک ایستگاه رادیویی را انجام میدهد، میداند که این ادعا واقعیت ندارد، ولی در آن زمان این موضوع تا این حد روشن نبود. ماسکلین نشان داد که با برهم زدن تنظیم گیرنده میتواند پیامها را بشنود.
او میخواست با ایجاد امکان قطع ارتباط و نیز شنود پیامها، توجه بیشتری به این فناوری شود. همچنین در نظر داشت ثابت کند که دخالت در ارسال پیامها امکان پذیر است؛ بنابراین او کار هک کردن خود را با ایجاد یک فرستنده ساده و کلید مورس در چند مرحله اجرایی کرد.
پیامهای نابجایی که او به آسانی میفرستاد با پیام ارسالی از سوی مارکونی تداخل میکرد و باعث از بین رفتن هر دو پیام همزمان میشد. آنها توجه قانون گذاران را به این شکاف فنی جلب کردند و بیشتر آسیب رفتارشان به مارکونی و فلمینگ رسید. فلمینگ مدتها در مورد این مداخله ماسکلین در روزنامهها سر و صدا راه انداخت و آن را توهین به علم نامید. ماسکلین نیز در پاسخ اعلام کرد که فلمینگ باید واقعیتها را بپذیرد و بر رفع آنها تمرکز کند. او نوشت: به پروفسور فلمینگ یادآوری میکنم که احتمال سو ءاستفاده از امکانات، بدیهی و اجتناب ناپذیر است.
امروزه نیز هکرهای زیادی مانند ماسکلین از این طریق فناوریهای معیوب و اشتباهات امنیتی را آشکار میسازند. میتوان گفت؛ همیشه کمی شیطنت هوشمندانه خاصیت دارد و مفید است.
منبع: دانشمند
انتهای پیام/