به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سر تا سر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتما اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی و فهم بهتر و بیشتر آیات قرآن كریم هر شب تفسیر آیاتی از این معجره الهی را برای شما آماده میكنیم. در این گزارش تفسیر 158سوره بقره را میخوانید:
إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِیمٌ
در حقیقت صفا و مروه از شعایر خداست [كه یادآور اوست] پس هر كه خانه [خدا] را حج كند یا عمره گزارد بر او گناهى نیست كه میان آن دو سعى به جاى آورد و هر كه افزون بر فریضه كار نیكى كند خدا حق شناس و داناست (۱۵۸)
توضیح كلمات : صفا، مروه و شعائر
صفا و مروه نام دو نقطه از شهر مكه است كه حاجیان بین آندو نقطه سعى میكنند و آن دو نقطه عبارت است از دو كوه كه فاصله میان آندو بطوریكه گفته اند هفتصد و شصت ذراع و نیم است (و هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتیمتر است ) و اصل كلمه (صفا) در لغت به معناى سنگ سخت و صاف است ، و كلمه (مروة ) در اصل لغت نیز بمعناى سنگ سخت است ، و كلمه (شعائر) جمع شعیره است كه به معناى علامت است و مشعر را هم به همین جهت مشعر گفته اند، و نیز وقتى میگویند: (فلان اءشعر الهدى )، (فلانى هدى را اشعار كرد) به معناى این است كه آن حیوان را براى ذبح علامت زد.
معانى كلمات : حج ، عمره و طواف
و كلمه (حج ) در لغت بمعناى قصد بعد از قصد است یعنى قصد مكرر و در اصطلاح شرع به معناى عملى است كه معهود در بین مسلمانان است ، و كلمه (اعتمار) به معناى زیارت است كه اصلش از عمارت گرفته شده ، و عمره رفتن و اعتمار را بدین جهت اعتمار گفته اند كه هر محلى وقتى زیارتگاه مردم شد، آباد مى گردد، و در اصطلاح شرع بمعناى زیارت خانه كعبه است ، البته بنحوى كه در بین مسلمانان معهود و معروف است و كلمه (جناح ) به معناى انحراف از حق و حد وسط است و منظور از آن گناه است .
در نتیجه معناى جناح نداشتن اینستكه عمل نامبرده جائزاست ، و كلمه (یطوف در اصل یتطوف بود) و تطوف كه مصدر آنست ، به معناى طواف كردن یعنى دور چیزى گردش كردن است ، كه از یك نقطه آن چیز شروع شود و به همان نقطه برگردد، از اینجا معلوم میشود كه لازمه معناى طواف این نیست كه حتما دور زدن اطراف چیزى باشد، تا شامل سعى نشود بلكه یكى از مصادیق آن دور زدن پیرامون كعبه است ، و به همین جهت در آیه شریفه كلمه (یطوف ) مطلق آمده ، چون مراد به آن پیمودن مسافت میانه صفا و مروه هفت بار پشت سر هم بوده است .
و كلمه (تطوع ) از ماده طوع به معناى اطاعت است ، و بعضى گفته اند تطوع با اطاعت این فرق را دارد كه تنها در اطاعت مستحبى استعمال میشود، بخلاف كلمه (اطاعت ) كه هم شامل واجب میشود و هم مستحب ، و بعید نیست - در صورتیكه این حرف صحیح باشد - به این عنایت باشد كه عمل واجب از آنجا كه الزامى است به طوع و رغبت آورده نمیشود، بخلاف مستحبى كه هر كس آن را بیاورد بطوع و رغبت خود و بدون هیچ شائبه اى آورده است .
و این خود یك تلطفى در عنایت است ، و گرنه اصل طوع به معناى چیزى است كه بدون كراهت آورده شود، و این هم با واجب تطبیق مى كند و هم با مست حب ، همچنانكه در آیه : (فقال لها و للارض ائتیا طوعا او كرها)، در مقابل كره آمده است و در عین حال در اطاعت امر وجوبى نیز استعمال شده است .
و اصل باب تفعل كه كلمه مورد بحث ما از آن باب است این معنا را میدهد كه انسان صفتى را در نفس خود جاى دهد مانند تخلق به فلان خلق مثلا میگوئیم : تمیز و تعلم و تطوع یعنى شروع كرد به تمیز دادن و آموختن و بطوع و رغبت خود عمل خیر كردن .
پس از نظر لغت هیچ دلیلى نیست كه بگوئیم تطوع مختص بامثال دستورات مستحبى است مگر آنكه همان عنایت عرفى این اختصاص را ایجاب كند.
(ان الصفا و المروة من شعائر اللّه تا كلمه یطوف بهما)، این آیه اشاره دارد باینكه صفا و مروه دو محل است كه به علامت الهى نشاندار شده و آن علامت ، بندگان خداى را بسوى خدا دلالت مى كند و خدا را بیادشان مى آورد و از اینكه صفا و مروه را در مقابل همه موجودات اختصاص داده باینكه از شعائرند با اینكه تمامى موجودات آدمى را بسوى آفریدگارش دلالت مى كند، فهمیده میشود كه مراد از شعائر، شعائر و آیتها و نشانه هاى تكوینى نیست كه تمامى موجودات آن را دارند بلكه خدایتعالى آندو را شعائر قرار داده و معبد خود كرده ، تا بندگانش در آن موضع وى را عبادت كنند، در نتیجه دو موضع نامبرده علاوه بر آن دلالتى كه همه كائنات دارند، به دلالت خاصى بندگان را بیاد خدا مى اندازد، پس شعیره بودن صفا و مروه خود دلالت دارد بر اینكه خدا براى این دو موضع عبادت خاصى مقرر كرده است .
آیه در مقام تشریع و بیان وجود سعى است نه استجاب آن
و اینكه جمله : (فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما)، بخاطر (فائى ) كه بر سر آن است نتیجه شعیره بودن این دو مكان قرار داده شده ، باز براى همین است كه اصل تشریع سعى میانه آندو را برساند، نه اینكه بخواهد بفرماید: (سعى بین صفا و مروه مست حب است ). چون اگر مراد این بود كه بفرماید سعى مستحب است نه واجب ، جا داشت بفرماید (سعى میانه صفا و مروه كار خوبى است ، و خلاصه خوبیهاى آنرا بشمارد)، نه اینكه بفرماید سعى میانه آندو جائز است و مذمتى ندارد.
چون حاصل معناى آیه این است كه از آنجا كه صفا و مروه دو معبد از معابد خداست و ضررى ندارد كه شما خدا را در این دو معبد عبادت كنید، و اینگونه حرف زدن لسان اصل تشریع است نه افاده اینكه این كار مستحب است ، و گرنه مناسب تر آن بود كه بفرماید صفا و مروه از آنجا كه دو شعیره از شعائر خداست ، خدا دوست میدارد بندگانش میانه آن دو محل را سعى كنند، (و این خود روشن است ) و تعبیر به امثال این عبارات كه به تنهائى وجوب را نمى رساند، در مقام تشریع در قرآن شایع است ، مثل اینكه در تشریع جهاد فرموده : (ذلكم خیر لكم )، (این عملتان براى شما خیر است ) و در تشریع روزه فرموده : (و ان تصوموا خیر لكم )، (و اینكه روزه بگیرید برایتان بهتر است )، و در شكسته شدن نماز در سفر فرموده : (فلیس علیكم جناح ان تقصروا من الصلوة )، (پ س اینكه در سفر نماز را كوتاه بخوانید انحرافى از شما نیست )
(و من تطوع خیرا فان اللّه شاكر علیم ) اگر این جمله را عطف بر مدخول (فاء تفریع ) یعنى كلمه (من حج ) بگیریم ، تعلیل دیگرى میشود براى اینكه چرا سعى بین صفا و مروه را تشریع كرد، چیزى كه هست تعلیل اولى (یعنى صفا و مروه از شعیره ها و معابد خدا هستند)، تعلیلى بود خاص عبادت در صفا و مروه ، و این تعلیل ، تعلیلى میشود عام ، هم براى سعى و هم براى هر عبادت دیگر، و نیز در اینصورت مراد به تطوع مطلق اطاعت خواهد بود نه اطاعت مستحبى .
و اما اگر واو بر سر جمله مورد بحث واو عاطفه نباشد، بلكه استینافى باشد و خلاصه مطلبى از نو عطف بر اول آیه شده باشد، در اینصورت در این مقام خواهد بود كه محبوبیت تطوف (سعى ) را فى نفسه افاده كند - البته در صورتیكه مراد به تطوع خیر همان تطوف باشد و یا در این مقام خواهد بود كه محبوبیت حج و عمره را برساند - در صورتیكه مراد به تطوع خیر حج و عمره باشد، دقت فرمائید.
شاكر بودن خداى تعالى وصفى حقیقى است نه مجازى
و كلمه شاكر و علیم دو اسم از اسماء حسناى خدا است و شكر باین معنا است كه شخصى كه مورد احسان كسى قرار گرفته ، احسان او را تلافى كند، یا صرفا احسانش را با زبان اظهار كند كه تو چنین و چنان كردى و یا با عمل آنرا تلافى كند مثلا اگر منعمى بمن با مال خود انعام كرده یا با ثناى جمیل انعامش را تلافى كنم و یا آنقدر مال در راه رضاى او خرج كنم تا او از من راضى شود و عمل من از احسان او حكایت كند.
و خداى سبحان هر چند كه قدیم الاحسان است و هر احسانى كه كسى به كسى بكند باز احسان او است ، واحدى حقى بعهده او ندارد، تا او شكرش بجاى آرد ولیكن در عین حال خودش اعمال صالحه بندگان را با اینكه همان هم احسان او است به بندگان ، مع ذلك احسان بنده را به خودش خوانده و خود را شكرگزار بنده نیكوكارش خوانده است ، و این خود احسانى است بالاى احسان ، و به همین عنایت فرموده : (هل جزاء الاحسان الا الاحسان ) (آیا پاداش احسان بنده به خداوند، غیر احسان خداوند به بنده میتواند باشد)؟
و نیز فرموده : (ان هذا كان لكم جزاء، و كان سعیكم مشكورا)، (این است جزاى شما، و سعى شما شكرگزارى شده است ) پس اطلاق شكرگزارى بر خدایتعالى ، اطلاقى است حقیقى نه مجازى .
بحث روایتى (شامل روایاتى درباره صفا و مروه و سعى بین آن دو)
در تفسیر عیاشى از بعضى اصحاب امامیه از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه گفت : من از آنجناب از سعى میانه صفا و مروه پرسیدم كه آیا واجب است و یا مستحب ؟ فرمود: واجب است ، عرضه داشتم : آخر خدایتعالى مى فرماید: (فلا جناح علیه ان یطوف بهما)؟ فرمود: این در عمره قضاء است ، چون رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم با مشركین شرط كرده بود كه بتها را از میانه صفا و مروه بردارند، تا وى و اصحابش سعى كنند، مردى از اصحابش هنوز سعیش تمام نشده بود كه مشركین دوباره بت ها را به جاى خود عودت دادند، در نتیجه ا ین مسئله پیش آمد كه آیا سعى آن مرد صحیح است و یا بخاطر حضور بت ها باطل ؟ لذا این آیه شریفه در پاسخ این سؤال نازل شد كه اگر سعى كرده اید، میانه صفا و مروه ، در حالى كه بت ها هم بوده اند، عیبى ندارد و جناحى بر شما نیست .
مولف: و از كافى هم قریب باین معنا روایت شده است .
و در كافى نیز از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه در ضمن حدیثى كه داستان حج رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را حكایت مى كند، بعد از طواف پیرامون خانه كعبه و دو ركعت نماز طوافش ، فرمود: (ان الصفا و المروة من شعائر اللّه )، لذا باید از همانجا آغاز كرد كه خدا آغاز كرده ، چون خداى عز و جل اول نام صفا را برده ، باید سعى میانه صفا و مروه از همان صفا شروع شود.
آنگاه امام صادق (علیه السلام ) فرمود: مسلمانان خیال میكردند سعى میانه صفا و مروه از بدعت هائى است كه مشركین آن را درست كرده اند، ولى خداى عز و جل این آیه را نازل كرد: (ان الصفا و المروة من شعائر اللّه ، فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما).
مولف: میان این دو روایت كه در شاءن نزول آیه وارد شده ، منافاتى نیست كه خود خواننده هم بدان توجه دارد و اگر دراین روایت فرمود: به آنچه خدا آغاز كرده باید آغاز كرد، منظور ملاك تشریع است ، و در داستان هاجر مادر اسماعیل (علیه السلام ) و آمد و شد هفت نوبتش میانه صفا و مروه ، گذشت كه گفتیم : همین عمل هاجر سنت شد.
و در تفسیر الدر المنثور است كه از عامر شعبى روایت شده كه گفت : در صفا بتى نصب شده بود، بنام (اساف )، و در مروه هم بتى بنام (نائله )، مردم دوران جاهلیت وقتى پیرامون كعبه طواف مى كردند، مى آمدند بین این دو بت سعى مى كردند و دست به آنها میكشیدند.
پس همینكه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وارد مكه شد، مردم عرضه داشتند: یا رسول اللّه ، مشركین كه بین صفا و مروه سعى مى كنند، بخاطر اساف و نائله شان است نه اینكه سعى میانه صفا و مروه خود از شعائر باشد، در پاسخ این حرف، آیه : (ان الصفا و المروة ) نازل شد و فهماند كه خدایتعالى برغم انف مشركین این دو مكان را كه محل دو بت آنان بود شعائر خود قرار داد.
مولف: شیعه و سنى در مطالب گذشته روایات بسیارى نقل كرده اند، و مقتضاى جمع میان این روایات این است كه بگوئیم : آیه شریفه در تشریع سعى در عبادت حج نازل شد، در آن سالى كه مسلمین حج كردند، و سوره بقره اولین سوره اى است كه در مدینه نازل شده است .
از اینجا نتیجه مى گیریم كه آیه شریفه سیاقش با سیاق آیات قبله متحد نیست ، چون در سابق گفتیم : آیات قبله در سال دوم از هجرت در مدینه نازل شد، و از سوى دیگر گفتیم : كه آیات اول سوره بقره در سال اول از هجرت نازل شده پس معلوم می شود سوره بقره سیاق هاى متعددى دارد نه یك سیاق .
انتهای پیام/