به
گزارش خبرنگار
حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ با حکم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی
«محمد کاظم کاظمی» دبیر یازدهمین جشنواره شعر فجر شد.
اما دبیر جشنواره شعر
فجر کیست؟
محمدکاظم کاظمی شاعر و نویسنده افغانستانی، در سال ۱۳۴۶ خورشیدی
در شهر هرات افغانستان چشم به جهان گشود. وی در سال ۱۳۵۴ به کابل کوچ کرد و
تا سال آخر دبیرستان در کابل درس خواند. در سال ۱۳۶۳ به ایران آمد و پس از
اتمام دوره دبیرستان، کارشناسی خود را رشتهٔ مهندسی عمران از دانشگاه
فردوسی مشهد گرفت. از سال ۱۳۶۵ فعالیتهای ادبی را آغاز کرد و آن را در
دههٔ هفتاد ادامه داد. انتشار مثنوی «بازگشت» او در فروردین ۱۳۷۰ مایه شهرت
او شد.
محمد کاظم کاظمی علاوه بر سرایش شعر، در زمینه های آموزش
شعر، برگزاری محافل انجمن های ادبی مهاجرین افغان در ایران، انتشار نقد و
مقالاتی در مطبوعات، تالیف و ویرایش کتاب هایی در زمینه زبان و ادبیات
فارسی فعالیت کرده است. عضویت در هیئت تحریر فصلنامههای «در دری» و «خط
سوم» و عضویت در موسسه فرهنگی در دری از جمله فعالیت های وی بوده است.
از
جمله آثار این شاعر که تاکنون به چاپ رسیده است می توان به مجموعه شعر «پیاده آمده بودم»، «کتاب روزنه»، «شعر پارسی»، «کلید دربار، رهیافت
هایی در شعر بیدل»، «همزبانی و بی زبانی»، «رصد صبح، نقد و خوانش شعر
جوان امروز»، «گزیده شعر سنگ و خشت»، «کفران»، «گزیده غزلیات بیدل»، «قند پارسی» ، «مرقع صد رنگ، صد غزل از بیدل»، «ده شاعر انقلاب» و
مجموعه شعر «شمشیر و جغرافیا» اشاره کرد.
از جمله شعرهای محمد کاظم کاظمی شعر زیر است:
امشب مگر چه ولوله در آسمان شده است؟
این گنبد سیاه، جواهرنشان شده است
این گنبد سیاه، جواهرنشان شده است
آری، در آن ستارهی احمد عیان شده است
امروز حال دهکدههامان بهاری است
حتی درختِ یخزده هم شادمان شده است
آن سنگ سرد، پر شده است از گل گلاب
آن چوب خشک، شاخچهی ارغوان شده است
در خانه تا به چند نشینی؟ که مرد و زن
راهی به سمت برزن و کوی و دکان شده است
عبدالعلی به خانهی فاروق میرود
زینب دوباره عایشه را میزبان شده است
اما جدال مولوی و شیخ، کم نشد
این جنگ، مثل جنگ انار و دهان شده است
(البته شیخ و مولوی خوب نیز هست
با همدگر به سان دو گل مهربان شده است
این یک به دستِ بسته و آن یک به دست باز
با یک زبان به پیش خدا همزبان شده است
دیروز این به خانهی آن میهمان شده
امروز آن به خانهی این میهمان شده است)
القصه، شیخ و مولوی بد، در این مقام،
هر یک به سان کورهی آتشفشان شده است
منبر برای موعظهی خلقِ بینواست
منبر برای این دو نفر نردبان شده است
دیدم که هر کدام،
به قال و مقال خود
میگفت نیمهی پرِ این استکان شده است
آری، در این مسابقه، صد بار دیدهایم
هر کس میان باختهها قهرمان شده است
هر کس به مذهب پدر خویش، مفتی است
هر کس به زورخانهی خود پهلوان شده است
دعوا چه میکنی، که به قال و مقالتان
این شیشه بارهاست به سنگ امتحان شده است
دعوا چه میکنی که در این کاروان چرا
گاهی علی و گاه عمر ساربان شده است
فکری بکن که مقصد این کاروان کجاست؟
در راه او چه دزد پلیدی نهان شده است؟
فکری بکن که مال و منال مسافران
اینک نصیب راهزن بیامان شده است
وهابی از طریقی و غالی به گونهای
آمادهی، جویدن این استخوان شده است
×××
هرچند خون ما و شما را مکیدهاند
هرچند خون ما و شما رایگان شده است
ما هر دو تن دو نیمهی سیبیم، عین هم
سیبی که پروریدهی یک باغبان شده است
سیبی که آب خوردهی رود حقیقت است
رودی که از مدینهی احمد روان شده است
رودی که شاخه شاخه شد و هر طرف که رفت،
آبِ حیاتِ یک طرفِ این جهان شده است
نهری به قندهار رسید و انار شد
نهری درختِ جنگلِ مازندران شده است
نهری به چابهار رسید و بهار کرد
نهری به رودک آمده و مولیان شده است
یک نهر، سوی مزرع ترکان روانه شد
یک نهر، آبخورد خراسانیان شده است
یک نهر آب شیرین، یک نهر آب شور
راهی به هر کرانهی این خاکدان شده است
شیرین آن رسید به بنگاله، قند شد
شورَش، ملاحت نمک سیستان شده است
یک نهر، سر نهاده به دامان کوهسار
بند امیر در بغل بامیان شده است
×××
نوری که خورده است به منشور کائنات
از آن طرف برون شده، رنگینکمان شده است
یک آیه آمده است و هزاران مفسّرش
هر یک به واژهی دگری ترجمان شده است
آیینهای شکسته و هر پارهای از آن
روشنگر کرانی از این بیکران شده است
یک پاره نزد مفتی الازهر آمده
یک پاره سهم مجتهد اصفهان شده است
یا در کتاب احمد حنبل نوشته شد
یا با زبان شیخ کلینی بیان شده است
ختم سخن که، مولوی و شیخِ نازنین!
قصد وضو کنید که وقت اذان شده است
خلقی به دستِ بسته و خلقی به دستِ باز
آمادهی گرفتن آن ریسمان شده است
با این همه ستارهی پرنورِ رنگرنگ
مسجد نشان دیگری از کهکشان شده است
افسوس، یک فدایی داعش در آن میان
آمادهی معاشقه با حوریان شده است
انتهاي پيام/