
باشگاه خبرنگاران جوان؛ سپیده انوشه* - توقیف آثار سینمایی پیش از این نیز مسبوق به سابقه بوده است، اما این بار نمایش خانگی و سکوی پخشکننده به طور جد در مقابل حکم قضایی ایستادگی میکنند. ماجراهای پیرامون فیلم به قدری عجیب است که خود قصه مفصلی است. از ادعای بیمجوز پخش شدن سه قسمت از سریال و سکوت ساترا تا دستور توقیف و سیل بیامان تمجیدها از طرف منتقدانی همچون مسعود فراستی که به ندیدن آثار سینمایی و اظهار نظر درباره آنها مشهور و معترفند. مسعود فراستی در برنامه عیدی پخش شده در فروردین ۱۴۰۳ از فیلیمو اعتراف کرد فیلمهای جشنواره فجر را از روی خلاصه سکانسهایی که دیگران برای وی تعریف میکردند، نقد کرده است!
هدف این نوشته، بررسی آنچه در مورد این سریال در فضای مجازی اتفاق افتاده و حتی آشنایی مخاطب با فضای کلی و حواشی سریال تاسیان نیست. بحث اصلی این مطلب، تاریخ است.
کارگردان محترم در گفتگویی بعد از توقیف سریال ابراز کردهاند: «من ۴۷ ساله در این سرزمین زندگی میکنم و تمام ۴۷ سال گذشته هر آنچه که در تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شده ساواکی داشته مشروب میخورده، ساواکی داشته کراک میزده، سیگار میکشیده، آدمهایی که پولدار بودن همه لیوان مشروب دست شون بوده، شیشههای مشروب نشون میدادن و عرق فروشی نشون میدادن. یهو وقتی به پروژه ما میرسه اینه که چرا شما شرب خمر دارید؟ مگه من میتونم ساواکی رو نشون بدم که نماز میخونه؟ مگه من باید نشون بدم که قبل انقلاب همه دعای کمیل میخوندن که انقلاب شد؟ من باید نشون بدم یه طبقهای بودن اینجوری زندگی میکردن و یک طبقهای بودن اونجوری زندگی میکردن. ساترا ایرادی که گرفته یه جمله کلی هست؛ این جمله اگر کلیگویی نیست، از نظر شما چیه که میگه «عدم تعریف صحیح از تاریخ انقلاب اسلامی». من آیا دارم تاریخ انقلاب اسلامی میسازم یا عاشقانهای در دل تاریخ؟»
تینا پاکروان به صراحت اعلام میکند منظور توقیفکنندگان را متوجه نشده است و آنها را به کلیگویی و پروندهسازی متهم میکند. خسرو معتضد پژوهشگر تاریخ، در دفاع از مواضع کارگردان و فیلم صحبتهایی میکند که منظور از تحریف تاریخ انقلاب اسلامی را بهتر نشان میدهد: «برای ساخت سریال تاریخی باید بیطرف باشیم و از اغراق دوری کنیم. به عنوان مثال، ما در ساواک اداره شکنجه داشتیم و آدمکش هم بودهاند، اما اینکه بخواهیم بگوییم مدام در حال شکنجه بودهاند، همه را اعدام کردهاند، مطابق واقعیت نیست. اسناد نشان میدهد که اداره سومی در ساواک وجود داشته که کارهای احمقانهای انجام میداد و کشتار بسیاری هم انجام میداد، اما نباید در روایت تاریخ گرفتار اغراق شویم.»
مسأله اصلی همانطور که تاکنون احتمالاً به آن پی بردید، چهره ساواک و بازنمایی آن در سریال است. در این مختصر سعی بر این است با تکیه بر اسناد تاریخی و بدون اغراق تصویری حقیقی از ساواک ارائه شود.
طبق صحبت آقای معتضد، باید ساواک را همانند یک اداره معمولی به حساب آورد که بخشی معیوب دارد. مثلاً کارمندان رشوهبگیر یا مدیران متخلف در آن مشغول به کار هستند و سایرین، پاکدست و درستکارند. با همین فرض جلو میرویم و بخش شکنجه و اعدام و برخوردهای قهری ساواک را به حساب اداره سوم گذاشته و کلیت ساواک را بررسی میکنیم.
از نوع برخورد ساواک با هنرمندان هم شروع میکنیم. پس از تشکیل کانون نویسندگان به صورت خصوصی و با ایده اولیه جلال آلاحمد، بلافاصله دستگاه حکومت با نقشه ساواک اقدام به جذب نویسندگان در کانونی با محوریت فرح پهلوی کرد. طبق اسناد ساواک، جلال آل احمد میخواست مانع این اقدام شود، اما سایر هنرمندان با دستگاه همکاری کردند. همه اقدامات کانون از ابتدا تحت نظر ساواک بوده است. برخی از هنرمندان روشنفکر همچون غلامحسین ساعدی به عنوان مخبر با ساواک همکاری کردهاند. نظارت ساواک بر جلسات کانون نویسندگان محدود نبود، بلکه تک تک افراد عضو دارای پرونده مجزا و مصاحبههای گوناگون بودند. برای مثال میتوان به مصاحبه مأمور ساواک با بهرام بیضایی در تاریخ ۱۳۴۷/۳/۲۵ شاره کرد. ساواک به قدری در پروندهسازی و نفوذ روی نویسندگان تأکید داشت که حتی وارد زندگی خصوصی آنها نیز میشد. در میان اسناد بهدست آمده از ساواک در پرونده بهرام بیضایی سند ازدواج وی که به سنت بهاییان انجام شد، نیز اشاره شده است. (برای مطالعه بیشتر، رجوع کنید به کتاب کانون نویسندگان به روایت ساواک صفحات ۷۸-۷۹)
آیا خانم کارگردان که سینما را با بهرام بیضایی شروع کرده و تا پایان عمر هنری وی در ایران با او همکاری داشته است، از احضارهای وقت و بیوقت ساواک و پروندهسازیهای آنان در مورد همین فرد بیاطلاع است؟ هر قدر خوشبینانه به این ماجرا نگاه کنیم، باز هم نمیتوانیم این مطلب را قبول کنیم که در تاسیان هنرمند نزد بازجو ساواک میرود و به دلیل هنرمند بودن مأموران ساواک او را رها میکنند. اگر رها میکردند، پس این حجم از مصاحبهها و اعترافهای هنرمندان علیه یکدیگر از کجا آمده است؟ این پروندهها، از کارهای روزانه همان کارمندان خدوم بی آزاری است که شکنجهگر نبودند.
این نظارت همه جانبه بر زندگی هنرمندان منحصر به هنرمندان چپ و سوسیالیست نبود. بهروز وثوقی به عنوان یکی از هنرمندان محرم دربار و نزدیک به اشرف پهلوی نیز از تیغ انتقادهای ساواک در امان نبود. شاهد بحث، مصاحبه خود وی با رسانهها درباره بازجویی و شکنجه روانی ساواک بعد از بازی در فیلم گوزنها است.
ما هم معتقد به عدم اغراق و بیان واقعیتهای تاریخی هستیم. کاری که امیدوار بودیم تاسیان انجام دهد و نداد. ساواک بخشی از حافظه تاریخی این ملت بزرگ و اتفاقاً یکی از سیاهترین بخشهای آن است. اغراق در بازنمایی سفید از آن به بهانه روایت یک داستان عاشقانه فانتزی، جفا به تاریخ است.
بحث دیگری که میتوان از میان صحبتهای خانم پاکروان به دست آورد، انگاره خطرناک طبقاتی بودن انقلاب ایران است. انقلاب ایران بر خلاف انقلابهای کمونیستی زمانه خود ابداً انقلابی طبقاتی نیست. همه آحاد ملت ایران از باسواد و بیسواد، از مسلمان تا کمونیست خواستار تغییر سیستم حکومتی ایران بودند. انقلاب ایران تغییر نظام حاکم نبود، تغییر رویکردها و ساختارها بود. خانم کارگردان خیلی راحت میگویند من طبقهای را نشان میدهم که سبک زندگی متفاوت با سبک زندگی تراز جامعه اسلامی دارند. مسأله اینجاست که همین طبقه ترسیمی، منتقد به نظام شاهنشاهی بودند. برخی از روی تقلید از جنبشهای آزادی طلبانه و کمونیستی در جهان و برخی به جدیت به دلیل فهم سرقت اموال ملی و ضرر استبداد و استعمار موجود در ایران، با رژیم وقت مخالف بودند. جوشش رگهای انقلابی از دانشگاه خصوصی و امن آریامهر یا صنعتی شریف مؤید این ادعاست.
سازندگان تاسیان اگر صرفاً به دلیل بازی با خطوط قرمز حجاب، این بازه زمانی را برای روایت داستان عاشقانهشان انتخاب کردهاند؛ باید بدانند که تاریخ، زمین بازی سادهای نیست که فقط از بخشی از آن استفاده یا سوء استفاده کنیم و نسبت به بخش دیگر آن بیتفاوت بوده و آن را مطابق با نیاز داستانمان تغییر دهیم. اتفاقات تاریخی زنجیروار به یکدیگر متصل هستند. اگر بخشی از تاریخ درست روایت نشود، فهم اتفاقات دیگر سخت خواهد بود. ساواک فانتزی نمیتواند یکی از دلایل خروج مردم ایران و وقوع انقلاب اسلامی باشد، هر چند فیلم یا سریال مستقیم درباره انقلاب نباشد. آیا این غیر از یک معادله عقلانی است.
*نویسنده