به گزارش خبرنگار
حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ «کارآگاهان دانشمند» عنوان مجموعهای شش جلدی است که به تازگی از سوی نشر پیام مشرق منتشر شده است. نویسنده این مجموعه میشل توری و مترجم آن ریحانه جعفری است. پروندهی شبح قبرستان، پروندهی جشن تولد استفراغی، پروندهی هیولای دریاچهی سبز، پروندهی خانهی اشباح، پروندهی سطل آشغال زنده و پروندهی معمای دایناسور؛ نام کتابهای این مجموعه است.
نویسنده این کتابها، تحصیل کرده رشتههای ایمونولوژی و زیستشناسی است. بنابراین قهرمان داستان های او از دریچهای علمی به مشکلاتی که در هر قصه یا پرونده اتفاق میافتد؛ نگاه میکند. نل و دریک، دو قهرمان کودک این مجموعه در پی کشف حقیقت و پیدا کردن راه حل هر پرونده، در آزمایشگاه کوچک خانه، آزمایشهای علمی انجام می دهند و به نتایج منطقی میرسند.
میشل توری در این مجموعه با داستانهایی جذاب، معمایی، هیجانی و با هدف آموزش غیر مستقیم، به موضوعات علمی که هر روز کودکان و نوجوانان با آن مواجهند؛ پرداخته است. شخصیتهای کنجکاو داستان با موضوعاتی مثل الکتریسیته، مغناطیس، تقلب، دزدی، انبساط و انقباض، دوستی، مسمومیت، باستانشناسی، مسائل زیست-محیطی و... روبرو میشوند.
در پایان هر داستان، مخاطب به چالش کشیده میشود و با توجه به آزمایشهایی که کارآگاهان کوچک در داستانهای کتاب انجام دادهاند به او پیشنهاد میشود که آزمایش را در خانه انجام دهد. این آزمایشها همگی قابل اجرا هستند و کودکان به راحتی میتوانند آن را در منزل انجام بدهند.
ترجمه روان ریحانه جعفری شیطنت و جذابیتهای این مجموعه را دوچندان کرده است. بخشی از کتاب «پروندهی جشن تولد استفراغی» را با هم بخوانیم:
صدا از پشت گوشی گفت: «کارآگاه دُیل؟»
دریک، صدای زوئی جکسون را شناخت. زوئی همکلاسی دریک و نل بود. همین دیروز رفته بودند جشن تولد او و خواهر دوقلویش، کلوئه. زوئی دختر خوب و تندرستی بود. تا مدرسه میدوید. ناهار پروتئیندار میخورد. حتی روزهای بارانی هم برای عضلانی شدن و تناسب اندامش، ورزش میکرد.
- بله، سلام زوئی. چی شده؟
زوئی گفت: «میشه تو و نل سریع بیاید اورژانس بیمارستان ماسیلیک؟»
نزدیک بود گوشی از دست دریک بیفتد. بیمارستان!خدای من! وضعیت بحرانی! سعی کرد صدایش آرام باشد: «خیالت راحت خانم جکسون. سریع خودمون رو میرسونیم.»
بلافاصله تلفن زد به نل: «میام دنبالت. زود، تند، سریع. وضعیت بحرانی!»
- دریافت شد!
تق.
دریک روی پا بند نبود. تندی وسایل مورد نیازش را برداشت. داد زد: «بابا! بابا!» و از اتاق زیر شیروانی دوید پایین.
آقای سام دُیل که پایین پلهها منتظرش بود با نگرانی پرسید: «چی شده؟»
- وضعیت اورژانسیه! میشه لطفاً من و نل رو برسونی اورژانس! خیلی خیلی فوری!
- گرفتم! تو یه چشم به هم زدن اونجائین! فکر کردم آزمایشگاه رو فرستاده هوا!
دویدند سمت ماشین. سریع رسیدند به خانهی نل. کسی با سرعت و مهارت آقای دُیل نمیتوانست رانندگی کند. تازه، او صاحب شرکت تهیه و تولید تجهیزات علمی بود. اگر دریک چیزی برای آزمایشگاهش میخواست، کافی بود فقط لب تر کند. کامپیوتر، بالون و بِشِر، روپوش آزمایشگاه که اسمشان رویش نوشته شده بود، لولههای آزمایش... البته تا وقتی آزمایشگاه را منفجر نکرده بودند. (تا حالا سه بار آزمایشگاه را فرستاده بود هوا، ولی خب مهم نبود!)
تایرهای ماشین قیژقیژ کنان جلوی در خانهی نل ایستادند. نل، توی پیادهرو منتظرشان بود و آماده برای مأموریت. نشست روی صندلی عقب، کمربندش را بست، دستهی صندلی را چسبید و گفت: «بریم آقای دُیل!»
- دریافت شد!
قیژژژژژژژژ!
با توجه به کاربرد درس علوم در زندگی روزمرهی ما داستانهای جذاب این مجموعه در کنار کتابهای درسی میتواند کمک بزرگی برای کودکان و نوجوانان در یادگیری عملی درس علوم بوده و آنها را به این دانش علاقمند کند. به کتابخانهها، مدارس و معلمان پرتلاش پیشنهاد میشود برای آموزش بهتر کودکان در مدارس از این مجموعه استفاده کنند تا بچهها علوم را نه تنها به عنوان درس، بلکه جزئی از زندگی بدانند و ازجذابیت های آن لذت ببرند.
گزارش از فریده قهرمانی
انتهای پیام/