به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اینکه وزیر محترم چنین هشداری را میدهند که البته سالهاست روان شناسان و دیگر دست اندرکاران امر سلامت روان میدهند و جدی گرفته نمیشود، باید به فال نیک گرفت اما آیا سلامت روان با حرف تضمین میشود؟
به سه روایت مستند زیر توجه کنید:
روایت اول
زمان: شامگاه یکی از روزهای گرم بهاری و بعد از افطار
مکان: داروخانهای معتبر و البته دولتی در مرکز تهران نسبت به روزهای پر تردد این داروخانه میتوان گفت اکنون زمان خلوتی را پشت سر میگذارد. بنابراین بیش از ده دقیقه کارم به طول نمیکشد. اما همین زمان هم کافی است که خشم دو مراجع را ببینم.
مراجع اول زنی میانسال است که وقتی با مسئول پذیرش نسخه صحبت میکند ناگهان فریاد میکشد و مدعی بی ادبی او میشود.
مسئول پذیرش جوان با خونسردی عصبی کنندهای که حکایت از بی تفاوتی محض او به مسئله زن میانسال دارد مدعی میشود که بی ادبی نکرده است.
زن میانسال نسخه در دست داروخانه را ترک میکند در حالی که فریاد میکشد. دو دقیقه بعد زن جوانی از راه میرسد که در چهره اش عصبانیت به خوبی هویداست.
به طرف یکی از گیشه ها میرود و با فریاد میخواهد که داروی گرفته شده توسط همسرش را پس بگیرند چون دارو اشتباه است و اگر پسر هشت ساله اش این دارو را مصرف میکرد معلوم نبود کارش به کجاها میکشید.
مسئول جوان گیشه بازهم مثل مسئول قبلی با بی تفاوتی به خشم مراجع مدعی میشود که دارو اشتباه نیست و زن اشتباه میکند و اگر میخواهد داروی مطلوبش را بگیرد میتواند به داروخانه دیگری برود.
زن نسخه را مرجوع میکند در حالی که شدت عصبانتیش از زمان ورودش بیشتر شده است.
روایت دوم
زمان: سحرگاه یکی از روزهای گرم بهاری
مکان: مرکزی معتبر و دولتی در زمینه درمان اطفال در مرکز تهران
نوزاد بیست و سه روزه ام از شب قبل بی قراری میکند و تنش کمی داغ شده و گریه اش امان نمیدهد.
نگران تبش هستیم. ساعت سه نیمه شب به اورژانس یک مرکز معتبر در زمینه درمان اطفال که بر دیوارش بزرگ نوشته شده قطب علمی درمان اطفال کشور میرویم.
به محض ورود به حیاط بیمارستان بویی مشمئزکننده مشام من و همسرم را آزار میدهد. در آن تاریکی نمیتوان فهمید که این بو از کجا نشات میگیرد اما میتوان فهمید که این بو برای فاضلاب است.
نوزادمان بیقراری میکند و مجال فکر کردن در مورد این موضوع را به ما نمیدهد. وارد اورژانس میشویم. اینجا اول و قبل از تریاژ اورژانس باید پول به صندوق بپردازی. اینجا یک مرکز دولتی و دانشگاهی است. پول را میپردازیم و تریاژ انجام میگیرد. به یکی از اتاق های معاینه راهنمایی میشویم.
حدود پانزده دقیقه منتظر میایستیم تا نوبتمان میشود. دو دختر دانشجوی دستیاری پزشکی کودکان با هم وارد چالش اندروید و اپل شده اند. پنج دقیقه نظارهگرشان هستیم و انگار که ما در آن اتاق اصلا حضوری نداریم تا بالاخره چالش تمام میشود و یکی از دانشجوها سرش را بالا میکند و میگوید چه شده. ماجرا را میگوییم.
گویی اولین بار است که نوزادی را دیده اند. میگویند که چقدر کوچک است و البته من در آن نیمه شب در توانم نیست که بگویم تمامی نوزادان بین دو و نیم و تا سه و نیم کیلو هستند و طبیعتا کوچک میشوند.
خوب معلوم است که دختران دانشجو نمیدانند باید چه کار کنند. میگویند خب الان مشکل چیه. وقتی نگرانی مان از تب را میگوییم میپرسند با خودتان تب سنج آورده اید؟ اینجا قطب علمی درمان اطفال است و ما باید زیره به کرمان ببریم. زمان خوبی برای چالش نیست.
خوشبختانه در ساک همراه نوزاد تب سنج هست اما دختر دانشجوی دستیاری نمیتواند به علت بی قراری نوزاد تبش را بسنجد خوب معلوم است که نمیخواهد این استیصالش را بفهمیم.
مادر را حواله میدهد به اتاق شیردهی و میگوید پانزده دقیقه شیرش دهید تا بعد تبش را بسنجیم. اتاق شیردهی اتاقی است دو در یک. با دو سبد نگهداری طفل اما بدون صصندلی. به پرستار مستقر در سالن میگوییم که این اتاق صندلی ندارد. پرستار با لحنی معترض میگوید این همه صندلی در این سالن هست. بر روی یکی بنشینید. پس اتاق شیردهی به چه کار میآید؟ دیگر مجال ماندن نیست. باید از این قطب علمی فرار کرد.
روایت سوم
زمان: ساعتی بعد
مکان: یک بیمارستان خصوصی در مرکز تهران
فراری از قطب علمی به بیمارستان خصوصی پناه میبریم. اینجا چون خصوصی است اول پول نمیگیرند. تریاژ با نهایت احترام انجام میشود. مسئول تریاژ با پزشک فوق تخصص نوزادان کشیک در بخش مراقبت های ویژه نوزادان تماس میگیرد و ما را راهنمایی میکند به آن بخش. پزشک نوزاد را معاینه میکند و دستورات لازم را برای بهبودی نوزادمان بهمان میدهد. در زمان خروج از بیمارستان برای گرفتن فیش صندوق به مسئول تریاژ مراجعه میکنم. در مقابل چشمان گردشده ما او اعلام میکند که نیازی به پرداخت پول نیست. اینجا یک بیمارستان خصوصی است.
علمای روانشناسی در پس تمامی تحقیقاتی که در مورد علل افسردگی که وزیر بهداشت نگران بالارفتنش در جامعه ایرانی هستند، یک علت تامه را برشمرده اند؛ درماندگی.
فرد به علل مختلف محیطی یا شناختی و نگرشی باید ابتدا درمانده شود تا به اختلال افسردگی دچار شود.
مسئولان امر آیا میدانند که در بیمارستان های تحت امرشان چه میگذرد؟
آیا میدانند که در طرح نظام جامع سلامت فقط به کمیت فکر کرده اند و به کیفیت و مهم تر از آن کرامت انسانی بیماران و همراهانشان فکر نکرده اند.
مسئولان بهداشت کشور قطعا معنی پلاسیبو(دارونما) را به خوبی میدانند. چرا دارویی که عملکرد مهمی ندارد میتواند بیماری را بهبود ببخشد. چون از زمان حکیمان یونانی فهمیده اند که نیمی از درمان به وضعیت روان انسانها بستگی دارد.
حالا جای این سئوال است که در این سرزمین علل محیطی افسردگی فراوانند اما تاکنون حداقل برای بیمارستان های تحت امر وزارت بهداشت چه اقداماتی شده است که حداقل درماندگی در آنجا صورت گیرد؟
منبع: فرارو
انتهای پیام/