حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ یوسف قوجق، متولد 1347. میگوید «قوجق» نام تيرهای از طايفه يموت مردم ترکمن است. در سال 1370 از دانشگاه علامه طباطبايی تهران در رشته ادبيات فارسی فارغ التحصيل شد. تحصیلات تکمیلیاش (کارشناسی ارشد) را در رشته مردمشناسی از دانشگاه آزاد اسلامی اراک به پایان رساند.
کارشناسي انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (در تهران)، همکاری پارهوقت با نهادهایی همچون نشریات آیندهسازان و امیدآینده، انتشارات نیروی زمینی سپاه، «قصه ظهر جمعه» رادیو، مترجمی سفارت کشورمان در ترکمنستان و... از جمله فعالیتهای او در این مدت بوده است. همزمان، در برخی جشنوارههای ادبی استانی و سراسری، داور بخش داستان نیز بودهام. صاحبامتیاز و مدیرمسئول نشریهای ادبی، فرهنگی و اجتماعی به نام «ياپراق» (به معنای برگ) است، نشريهاي كه از چندي قبل به شکل هفتهنامه منتشر میشود.
گفتگوی ما با او را مي خوانيد:
*آقاي قوجق لطفاً از آغاز فعاليت خود در عرصه ادبي بفرماييد. اولين بارقههاي نويسندگي شما؟
من زاده روستایی در استان گلستان هستم به نام «اوخلی» از توابع رامیان. به لحاظ قوميت، ترکمنم و همچنانکه میدانيد، ترکمنها یکی از رنگهای زيبای رنگينکمان اقوام در کشورمان هستند. ترکمنها ادبيات و فرهنگ مختص خودشان را دارند و دل پيرمردها و پيرزنهايشان مثل ساير اقوام ايرانی، سرشار از قصه و افسانه است. من بين کسانی دنيا آمدم و بزرگ شدم که پيرانشان تا وقت پيدا میکردند و در جمعی مینشستند که کودک و نوجوان و جوان هم بودند و به قولی، تا گوش مفتی گير میآوردند و علاقهای میديدند، شروع به تعريف افسانه میکردند، مَثَل و چيستان میگفتند. گذشتهشان سرشار از افتخار است و زندگیشان پر از روایت و داستان. دخترانشان زنبورک مینوازند و پسرانشان دیوانه شنیدن نوای دوتارند. زندگی در چنین جامعهای، هم لذتبخش است و هم پر مشقت.
*از چه جهت؟
طبیعی است که زاده چنین جامعهای، وقتی در موقعیتی قرار بگیرد که توان نوشتن پیدا میکند، دست به آفرینش ادبی میزند. من بومینویس هستم. از چیزی مینویسم که تجربهاش کردهام و به آن عشق میورزم. من و پسرداییام حمید ـ که در جبهه شهید شد ـ علاقه شدیدی به مطالعه داستان و رمان داشتیم. هر کتابی که میخواندیم، در نشستهای بین خودمان، با جزئیات کامل برای هم تعریف میکردیم. گاهی در این کار، به قول معروف، دست به بومیسازی میزديم و روايت خودمان را از آن خط داستانی به همدیگر شرح میداديم. این شد که کمکم نوشتن مشقهای داستانی را آغاز کردم. بین سالهای 1360 تا 65، داستانهایم را به نشانی حوزه هنری میفرستادم و آنها تشویق و راهنماییام میکردند. در سال 65، با ورودم به دانشگاه علامه، ارتباطم با نهادهایی که در این زمینه فعالیت میکردند، بیشتر شد و رفته رفته، ضمن آشنایی با کسانی که در حال حاضر پیشکسوت هستند و حق استادی به گردن من و خیلیها دارند، قالب زمخت داستانهایم تراش خورد و سالها گذشت تا به شکلی درآمد که امروز میبينيد.
*کدام یک از بزرگان ادبیات داستانی امروز را در ارتقای کارهایتان موثر میدانید؟
به تعبیری، همه داستاننویسان تاریخ داستاننویسی کشورمان روی آثارم تأثیر داشتهاند. چون به نظر من، هر اثری که در این حیطه چاپ میشود، عصاره تجربيات فنی و تکنیکی مولفش است و من با مطالعه هر کدام از آثار، در حقيقت چیزی آموختهام و به صاحبین آن آثار، مدیونم و شاگردیشان را کردهام.
*اگر بخواهيد از چند نفر نام ببريد؟
اگر بخواهم نام ببرم، با افتخار از محمدرضا سرشار یاد میکنم که مشوق من بود و هست و او بود که اصول فنی داستان را به من آموخت. از دوست دیرینه و خوب زمان دانشجوییام رضا محسنی به ضرورت نوشتن درباره انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی از منظر یک ترکمن سنیمذهب پی بردم. از بنیعامری آموختم که نوع روایت و از همه مهمتر نثرداستان، نقش مهمی ایفا میکند. از شاهآبادی آموختم که نگاهم به موضوعات پیرامونی باید فراتر از معمول باشد. از جعفر ابراهیمی آموختم که ريزبين و نکتهسنج باشم. از گروگان ـ مولف کتاب «دلیران قلعه آخولقه» ـ آموختم که داشتههای تاریخی و فرهنگی سرزمین و ایلم میتوانند دستمایههای خوبی برای خلق داستانهای خوب باشند. از حسنبيگی آموختم عناصر فرهنگی ایلم چه نقش مهمی میتوانند در هویت داستانهایم ایفا کنند و...
*به نظرم، به لحاظ تعداد آثاری که در زمینه دفاع مقدس از شما چاپ شده، شما تنها داستاننويس ترکمن هستید که در زمینه دفاع مقدس، بیشترين آثار را چاپ کردهاید.
انقلاب و جنگ تحميلی پديدههای مهم کشورمان هستند و قطعاً ترکمنها نیز به ويژه در طول هشت سال دفاع مقدس، همپای دیگر اقوام در دفاع از کيان کشور نقش داشتهاند. کمتر خانوادهای در بين ترکمنها هست که عزیزی را از دست نداده باشد و يا جانبازی در خانواده خودش یا خویشانش نباشد. من به عنوان قصهنويسی که از بطن اين قوم بيرون آمدهام، سعی کردهام نقش مردان ترکمن را در طول جنگ، در داستانهايم نشان بدهم.
*در ميان كتابهاي خود كداميك بهتر اين مقوله را بروز دادند؟
از بين کتابهایم مخصوصاً در مجموعه داستان «پرندهها دوباره اوج میگيرند» و داستان بلند «مردان فردا» و رُمان «نردبانی رو به آسمان» سعی کردهام ضمن نوشتن در بارهی بوم ترکمن، به موضوع جنگ و ارتباطش با جامعهی ترکمن بپردازم.
*آقاي قوجق، با توجه به زمينه فعاليت خود در عرصه ادبي، لطفا بفرماييد امروز ادبيات كشورمان را چطور ارزيابي ميكنيد؟ به نظر شما مهمترين نقدي كه امروزه به ادبيات در كشورمان وارد است، کدام است؟
ما جامعه پویایی داریم و به همان نسبت، ادبیات و فرهنگ ما نیز پویاست. وقتی به آثار داستانی که در طی 36 یا 37 سال بعد از انقلاب منتشر شده نگاه میکنيم، به چنين نظری میرسیم. يعنیاينکه در سالهای اولیه پس از انقلاب، ما با ظهور داستاننويسانی مواجه بودهايم که هر چند به لحاظ محتوایی، حرفهای جديدی داشتهاند منتج از ارزشهای برخاسته از انقلاب سیاسی و انقلاب در بینش، اما از لحاظ فرم و تکنیک، فقير بودهاند. در کنار اين نويسندگان نوظهور، داستاننويسان صاحبنام و خوش تکنيکی هم بودهاند که سالها پيش از وقوع انقلاب، فعاليت ادبی داشتهاند و آثارشان به لحاظ محتوا، در مقایسه ارزشی با آثار داستاننويسان نوظهور، متفاوت بودهاند. در طول این سالها، نويسندگان عمدتاً جوانی که پس از انقلاب به خاطر احساس تعهد، قلم به دست گرفته بودند، به صورتی شگفتآور رشد خوبی کردند و به لحاظ فرم و تکنيک قصهنويسی به جايگاه خوبی رسیدند. امروزه ادبیات داستانی کشورمان، چه به لحاظ محتوا و چه از نظر فرم و تکنيک، حرفهای خوب و تازهای برای گفتن دارد.
*پس چرا ادبیات داستانی ما مثل هنر سينما در خارج از کشور موفقیتی کسب نکرده؟
این موضوع به تفاوت زبان سینما با زبان ادبیات برمیگردد. زبان سینما زبان تصویر است و تصویر، زبانی گویا و بینالمللی است، اما آثار ادبی، برای فهم و درک ملل دیگر، باید ترجمه ادبی بشود. متاسفانه در کشور ما سازمانی همچون «سازمان گسترش زبان فارسی» داریم، اما «سازمان گسترش ادبیات فارسی» نداریم. بیشترین تلاش متولیان فرهنگی مرتبط با خارج از کشور (همچون سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی) بیشترین تلاششان در مقوله فرهنگ در خارج از کشور، توسعه و گسترش زبان فارسی است تا ادبیات فارسی. این موضوع البته که لازم است، اما فراموش نکنیم که زبان، وسیله و ابزاری برای تفاهم و ارتباط است ولی ادبیات، حامل اندیشه و فرهنگ است.
*به نظرتان امروز بايد چه اتفاقي بيفتد، تا اين انديشه و فرهنگ از طريق ادبيات ما به جهان منتقل شود؟
تصورم این است که در کنار توجه به گسترش زبان در خارج از کشور، زمان آن رسیده تا ادبیات معاصر کشورمان را نیز نشان بدهیم. جهانیان ادبیات فارسی را با حافظ و سعدی و فردوسی و به یک معنی، با ادبیات کلاسیک ما میشناسند، اما هیچ آشنایی با ادبیات معاصرمان ندارند و این بزرگترین ضعف در عملکرد متولیان فرهنگی ماست. این که گاهی حضرت آقا در دیدارشان با شاعران و نویسندگان، از کتاب خاصی از کشورهای دیگر اشاره میکنند، به نظرم منظورشان به اهمیت شناساندن آثار خوب ادبی کشورمان است.
*جشنوارههاي ادبي كه هرسال در كشور برگزار ميشود ميتواند سهمي در اين امر داشته باشد؟
هر سال جشنوارههای ادبی زیادی در کشورمان برگزار میشود و بهترین آثار، به لحاظ محتوایی و فنی بررسی و انتخاب میشوند. اگر بگوییم که برگزاری این جشنوارهها و انتخاب این آثار فقط برای جریان سازی سالم ادبی در کشور و حمایت معنوی از مولف صورت میگیرد، این یعنی کار نیمهتمامی انجام گرفته و کار، زمانی به انجام میرسد که متولیان فرهنگی کشور به فکر ترجمه این آثار و عرضه آن به جوامع خارج از کشور بیفتند. چون اثر ادبی فاخر، قطعاً حامل اندیشه و جهانبينی است و میتواند ارزشها، عقاید و جهانبينی منبعث از فضای بعد از انقلاب را به زبان هنر، به ديگران معرفی کند. چه زبانی برندهتر، زيباتر و مهمتر از زبانی که با هنر بيان شود، وجود دارد؟
*شما مدتی در سفارت کشورمان در ترکمنستان فعالیت میکردهاید. نویسندگان آنجا و اصولاً مردم آنجا چه شناختی نسبت به ادبیات معاصر دارند؟
پاسخ: ترکمنستان و کشورهای آسيای مرکزی به لحاظ فرهنگی نزديکترين کشورها به کشورمان هستند، اما متاسفانه چه مردم و چه فرهيختگان آنجا شناخت زیادی از ادبیات معاصر کشور ندارند. در شعر فارسی، حافظ و سعدی و فردوسی و خیام را میشناسند و در ادبیات داستانی، «تهران مخوف» اثر مرتضی مشفق کاظمی را میشناسند که جزو نخستین رمانهای کشور ماست. یعنی از شعر و ادبیات داستانی قبل و بعد از انقلاب، هیچ آشنایی ندارند. زمانی که در سفارت کشورمان مشغول فعالیت بودم، با فهمیدن این موضوع، به کمک سفیر وقت، طرحی با عنوان «هفته ادبیات معاصر» با شعار «دوستی ادبی، دوستی ابدی» را اجرا کرديم که در جريان آن، به شکل متناوب، سالی یکبار، نمایندگانی از ادبیات معاصر دو کشور به کشورهای یکدیگر بیایند و حداقل در دیدارهایشان با انجمنهای ادبی، با حال و هوای ادبیات معاصر آشنا بشوند. این سفرها تا مدتی که آنجا بودم، به شکل مرتب انجام گرفت و طی آن، بسیاری از نویسندگان و شاعران ما به نمایندگی از طرف ادبیات معاصر، در دیدارشان با نویسندگان و شاعران کشور ترکمنستان، تلاش کردند داشتههای ادبیمان را در حد بضاعت زبانی، مطرح کنند.
*سرنوشت اين طرح چه شد؟
این طرح با بازگشتم از ترکمنستان متاسفانه ابتر ماند و تداوم نیافت. میخواهم عرض کنم که اجرای این طرحها، هم برای مقابله با مقولههایی همچون ایرانهراسی و اسلام هراسی مفید است و هم تأثیر بسزایی در معرفی و آشنایی متقابل از وضعیت ادبیات معاصر دارد. رایزنیهای فرهنگی خارج از کشور میتوانند در کنار برپایی کلاسهای آموزش زبان فارسی برای اتباع آن کشور، کلاسها و نشستهایی نیز به منظور آشنایی با ادبیات معاصر فارسی بگذارند. راهاندازی بنگاههای ترجمه آثارمنتخب ادبیات معاصر شاید مستلزم صرف هزینه باشد و برنامهای طولانی مدت بطلبد، اما برپایی این نوع نشستها چنین نیست و میتواند آثار و نتایج خوبی نیز در پی داشته باشد. موضوع دیگری که ربطی هم به این موضوع دارد، این است که چرا جامعه ما با ادبیات داستانی معاصر ينگه دنیا آشناست اما با ادبيات معاصر کشورهای مجاور ناآشنا!؟ نه اینکه تصور کنیم کشورهای همجوار آثار ادبی فاخری ندارند، اخلاق ما ایرانیها به نظرم این بوده و هست که جنس اروپایی و ینگه دنیایی، مرغوبتر است! معقولانه این است که ما با ادبیات معاصر کشورهای همجوار آشنا باشیم و متقابلاً آثار منتخب و ارزشمند معاصرمان را به آنها بشناسانیم.
*كتاب و نوشتن را از زندگي شما حذف كنند چه اتفاقي ميافتد؟
این موضوع برای من غیرقابل تصور است. اعتیاد به مطالعه و نوشتن، به نظرم بهترین اعتیاد در دنیاست. گاهی وقتی به صرافت این میافتم که آمار کتابهای داستانی نخواندهام به مراتب بیشتر از خواندههایم است و این موضوع با گذشت زمان بيشتر و بيشتر میشود، غم عميقی سرتاسر وجودم را میگيرد.
*به نظرتان اگر نويسندهها در كشور ما نباشند، چه اتفاقي مي افتد؟
پاسخ این سوال را به نوعی در رُمان لالو دادهام. روستای توصيف شده در این رُمان، نماد جامعه میتواند باشد. عاشیقآيدين که کمانچه میزند (نماد هنر و معرفت)، به خاطر برخی باورها و سودجويیهای پیرزنی از همان روستا، مجبور به ترک روستا و رفتن به جنگل مجاور روستا میشود. پيرزن بدون حضور او، از ناآگاهی مردم سوءاستفاده میکند، غافل از اینکه لالو يعنی نوهی همان پيرمرد دانا و هنرمند در همان روستا متولد میشود وهمان راهی را میرود که پدربزرگش میرفته و... .
به تعبیری، نمیشود جامعهای را بدون هنر و هنرمند تصور کرد. هنر يعنی آگاهی، يعنی دانش، يعنی روح انديشمند جامعه.
*درباره تازهترین کتابی که از شما منتشر شده.
رُمان «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن» نام تازهترين اثرم هست که از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ شده. در سال 75 رُمانی به قلم من از حوزه هنری چاپ شده بود با عنوان «نبرد در قلعه گؤکتپه» که در همان سالها در جشنواره شهيد غنیپور هم تقدير شد. در آن رُمان، به واقعه جنگ ترکمنها و روسهای تزاری در دوره ناصرالدین شاه در سالهای 1258 و 1259 هجری شمسی پرداخته بودم که منجر به شکست ترکمنها و انعقاد قرارداد ننگین آخال بین ایران و روسیه تزاری شده بود.
رُمان «وقت جنگ، دوتارت را کوک کن» نگاهی جدید به همان واقعه و البته به وقایع بعد از همان جنگ است. چون در مدت 20 سالی که از چاپ آن رمان گذشته بود، اطلاعات جدیدتری به دست آورده بودم و تصمیم گرفتم از منظری دیگر، هنرمندانهتر و ظریفتر به این موضوع بپردازم.
گفتگو از: مريم محمدي
انتهاي پيام/