هنوز هم داستان‌هایم را با مداد و روی کاغذ می‌نویسم چون دنیای تکنولوژی ارتباط زیادی ندارم.

حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ حمیدرضا نجفی نویسنده و مترجم متولد 1343 فعالیت خود در عرصه ادبی را با چاپ اشعارش در روزنامه اطلاعات آغاز کرد اولین مجموعه داستان نجفی با نام «باغ‌های شنی» توسط انتشارات نیلوفر منتشر شد کتابی که نامزد دریافت دو جایزه بنیاد گلشیری و منتقدین و نویسندگان مطبوعات شد از دیگر آثار او می‌توان به «دیوانه در مهتاب» و «کوچه صمسام» اشاره کرد. گفتگوی کوتاه ما را با او می‌خوانید:

*آغاز فعالیت شما با شعر بود از آن تجربه برای ما بگویید؟

بله من ابتدای فعالیتم در عرصه ادبیات که البته منجر به چاپ شد با سرودن شعر بود شعرهایی که در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. اما بعد از آن با حضور در کلاسهای داستان‌نویسی، بیش از قبل به سمت نوشتن کشیده شدم. نوشتنی که دیگر بخش جدایی‌ناپذیر زندگی من شده، عامل پیش برنده و انگیزه‌بخش برای من است. نوشتنی که جنبه درمانی دارد، قبل از نوشتن دلم پر می‌کشد برای آن، اما زمانی که می‌خواهم به سراغش بروم، از کاغذ سفید و خودکار می‌ترسم و امتناع می‌کنم، چون می‌دونم اگر سراغش بروم کل زندگی‌ام می‌شود نوشته و دیگر جدایی ممکن نیست.

*آقای نجفی شما مجموعه داستانی با عنوان «باغ‌های وحشی» دارید که تم اصلی همه داستانهای آن تنهایی انسان‌هاست. در این رابطه توضیح دهید.

نه تنها در آن اثر که در تمامی نوشته‌هایم خود بر این موضوع تاکید دارم. چون به شخصه معتقدم که تنهایی بارزترین ویژگی آدم‌ها است. آدم‌ها اگر چه به دنبال رسیدن به ایجاد هستند اما دنیاهایشان با هم متفاوت‌اند حتی لاله و لادن هم می‌خواستند جدا از هم باشند حتی اگر به قیمت جانشان تمام می‌شد. حالا شما فکر کنید نویسنده‌ای که تنها هم هست می‌نویسد و باید طوری بنویسد که خواننده را جذب کند و مخاطب با اثر او همذات‌پنداری کند.

*نوع روایت را هم بر همین اساس اول شخص انتخاب می‌کنید؟

دقیقا اساسا معتقدم روایت دانای کل کار هر نویسنده‌ای نیست، اصلا کار من که نیست. من اصلا معتقدم که کمتر کسی هست که همه چیز را بداند. به خاطر همین زاویه نگاه من در داستان‌هایم اول شخص است.

*به نظر شما در حال حاضر ادبیات ما چه مسیری را طی می‌کند؟

ادبیات ما الان همان راهی را می‌رود که شرایط پیش رویش گذاشته است. در واقع در همان مسیر طبیعی خود حرکت می‌کند. در جامعه همه چیز به هم مرتبط هستند، برخی شاید بگویند که ما در بحران ادبیات به سر می‌بریم. در حالی که بحران زمانی اتفاق می‌افتد که ناگهان باشد، همه چیز در شرایط نرمال باشد و یک دفعه مثلا زلزله‌ای بیاید. اما در مورد ادبیات فعلی حرف زدن در مورد بحران درست نیست. ادبیات ما روند طبیعی خود را طی می‌کند. روندی که ناشی از شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ما است. متاسفانه این میان هم هر کسی خود را کنار می‌کشد، به نظرم احساس وظیفه در هنر فراموش شده است در حالی که هر کسی باید برای تعالی ادبیات قدم درست خود را بردارد.

*آقای نجفی معمولا چه زمان دست به قلم می‌شوید؟

مدت‌هاست دیگر آن انگیزه قوی قبل را ندارم. شاید دلیل آن این باشد که مثل خیلی از نویسنده‌های دیگر کشورمان نویسندگی شغل من نیست. شغل من مرتبط با رنگ است و هر از گاهی شاید به سراغ نوشتن هم بروم. اما هر زمانی که احساس کنم حرفی را باید بزنم می‌نویسم.
تازه نکته جالب این است که من با دنیای تکنولوژی و فضای مجازی ارتباطی ندارم هنوز هم داستانهایم را با مداد و روی کاغذ می‌نویسم.

*اگر بخواهید حمیدرضا نجفی را به عنوان نویسنده معرفی کنید، چه می‌گویید؟

کسی که دانش‌آموز نویسندگی است علاقه‌اش بازی معلم و شاگردی است توی بازی هم سعی دارد تا نقش معلم را بازی کند بتواند آنچه را که در ذهنش می‌گذره انتقال دهد اما واقعا بیشتر خودم را خواننده حرفه‌ای می‌دانم. سعی دارم بخوانم، کار سفارشی صرف هم در نوشتن کمتر انجام بدهم.

*آقای نجفی شما نقش یک نویسنده را در جامعه چه می‌دانید؟ اگر نویسنده‌ها در جامعه ما نباشند چه می‌شود؟

به نظرمن اثر ادبی باید جریان‌ساز باشد نویسنده و یا بهتر بگویم هنر باید به استعلاء کمک کند. در واقع علو ذاتی در هنر اجباری است حتی وقتی نویسنده‌ای پشت نویس هم باشد در جهت استعلای آن پلشت نویس قدم برداشته است.

کشور ما که از غنای ادبی بالایی برخوردار است حالا شما فکر کنید که نویسنده نداشته باشد دیگر باید درش را گل گرفت.

*حالا به نظر شما امروز جایگاه ادبیات نزد مردم چگونه است؟

مردم ما نسبت به کتاب احساس نیاز ندارند، چون احساس نیازی هم ندارند پس کتاب در سبد خانوار آنها جایی ندارد به خاطر همین است که می‌گویم ادبیات ما روند طبیعی خود را طی می‌کند.

*با این حال چند کتاب خوب را که خودتون می‌خوانید معرفی می‌کنید؟

رمان «آب، آسمان» اثر آذر‌دخت بهرامی، داستان‌های ترجمه شده رولد دال، سه گانه «برف»، «اسب‌های لجام گسیخته» و «معبد در سپیده دم» اثر یوکیومیشیما، «از کوچه رندان» اثر زرین کوب، «گفتگو با کافکا» اثر گوستاو یانوش، دیوان عارف قزوینی، آثار آلبا دسس پدس را بیشتر پیشنهاد می‌کنم.

*آقای نجفی به عنوان سوال آخر کتاب در نظر شما چه تعریف و جایگاهی دارد؟

کتاب، خدا قسمت کند مثل عشق می‌ماند. خدا کند که همه عاشق کتاب شویم. من خوشبختی و آرامش فعلی را مدیون همین عشق هستم.

گفتگو از: مریم محمدی

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.