نظر دادم: «دلیل مواضع من نسبت به اسد که به آن اشاره کردم، آمادگی ایران به انجام هر کاری است که او بخواهد، و ممانعت از هر چیزی است که بخواهد او را کلافه یا اذیت کند. به هر حال سوال من این است که آیا بر اساس وضعیت متغییر موجود در سوریه، وضعیت فعلی ادامه خواهد یافت؟ یعنی این که به رغم موفقیت های نظامی اخیر بشار اسد و تحمل شکست های بسیار از سوی مخالفان اسد شکست نخواهد خورد یا این که جنگ ادامه خواهد یافت؟ آیا این وضعیت بر لبنان اثر خواهد گذاشت و مثل همیشه لبنان هم به این درگیری ها کشیده خواهد شد؟ تاثیر آن چگونه خواهد بود؟ آیا به اعتقاد شما و با استناد به اطلاعاتتان جنگ سنی – شیعی در لبنان از عرسال البقاعیه آغاز خواهد شد؟»
جواب داد: «چه کسی مانع جنگ سنی – شیعی در آن جا شد؟»
جواب دادم: «حزب الله.»
جواب داد: «ایران اخیرا متحمل دو ضربه در لبنان شد یکی حمله به سفارتش در این کشور و دیگری ترور رایزن فرهنگی اش اما نه ایران و نه هم پیمان شیعه اش جواب آن را ندادند؟»
گفتم: «اتفاقاتی بیش از این افتاد. ضاحیه جنوبی بارها هدف قرار گرفت ولی جوابی ندادند. آنها خودش می دانند کی و کجا و چگونه جواب بدهند، و می دانند به چه وسیله که جزئی از وجهه یا صورت رسمی و مستقیم آنها نباشد، جواب بدهند.»
جواب داد: «ما تلاش می کنیم که جلوی رفت و آمدهای غیر قانونی در مرزها را بگیریم. همکاری هایی با لبنان وجود دارد و افسرهایی برای مراقبت از مرزها مستقر شده اند و آنها را زیر نظر دارند.»
گفتم: «کدام مرزها، مرزهای لبنان – سوریه.»
جواب داد: «بله.»
جواب دادم: «می دانم که در آن جا هیئت نمایندگی اتحادیه اروپا حضور دارد و بر روی این موضوع در لبنان از چند ماه پیش کار می کند اما تا آن جا که من می دانم کارهای آنها تا الآن هیچ دستاورد یا نتیجه ای در بر نداشته است.»
بعد به سراغ عراق رفتیم. قبل از این که وارد بحث عراق بشویم به او گفتم من چند هفته پیش قبل از آن که به واشنگتن بیایم، عراق رفته بودم و با شخصیت های مختلف عراقی از جمله سید عمار حکیم دیدار کردم.
نظر داد: «ما حکیم را در عراق مرتب می بینیم. دقیقا بگو چه دیدی؟ به اربیل هم رفتی؟»
جواب دادم: «نه. به بغداد و نجف و کربلا رفتم و با شخصیت های سیاسی دیدار کردم و دو مصاحبه انجام دادم.»
بعد درباره اوضاع داخلی عراق صحبت کردیم. گفت: «مالکی، نخست وزیر نزد ما آمد و از ما خواست که به او کمک های نظامی برای مبارزه با تروریست ها در الانبار (رمادی و فلوجه) بکنیم. از ما جنگنده های اف – 16 خواست. تو حتما از آنها شنیدی، آنها عملا نه ارتش دارند، و نه ارتش "رسمی" که بالغ بر یک و میلیون و 250 هزار سرباز دارد سلاح کافی دارد و آموزش دیده و از امور لجستیکی بهره نبرده است. این حرف صحیح است. اگر وضعیت همین گونه بماند در جنگ علیه تروریست ها پیروز نخواهند شد. اعتقاد دارند که در این جنگشان نیاز به تانک و حرکت دادن نیروهای ارتش و از این کارها دارند. اما جنگ با تروریسم فرق می کند، نیاز به سلاح های مختلف و آموزش های مختلف دارد. تو می گویی، بر اساس آن چه در بغداد شنیده ای، که مالکی از تظاهرات در الانبار بهره برداری کرد و آن را چند ماه به حال خود رها کرد، و وقتی که موعد انتخابات رسید تلاش کرد به آن پایان دهد و با قدرت نظامی افراد شرکت کننده در آن را زد و از آن برای این انتخابات استفاده کرد. این به صورت جزئی صحیح است اما کلی نه. اساسا ارتش او آمادگی درگیر شدن در جنگ های پارتیزانی را ندارد. تروریست ها خوب آموزش دیده اند و به خوبی مسلح شده اند و از حمایت مالی خوبی برخوردار هستند. ثانیا به گردن او مسئولیتی هست، می گویند که او به مطالبات سنی ها و اهالی الانبار و قبایل آن توجه نمی کند. علاوه بر آن نسبت به "شوراهای بیداری" که امریکایی ها به همراه آنها با القاعده جنگیدند و بر آن پیروز شدند بی توجهی کرد و پرداخت حقوق آنها را متوقف کرد و آنها را وارد نهادهای امنیتی و نظامی رسمی نکرد. همه این ها صحیح است. به آن چه وعده داد عمل نکرد یا به آن چه که با رهبران سنی توافق کرده بود، عمل نکرد. همه اینها اتفاق افتاد نه برای این که مالکی می خواست بلکه برای این که کل جریان های شیعی عراقی کار و مسئولیت را برای او تسهیل نکردند. همه این اجزای شیعه همه این چیزهایی که به تو گفتم را رد می کنند. با قانون پاکسازی حزب بعث مجلس نمایندگان موافقت کرد و وقتی که به دادگاه قانون اساسی رفت در آن جا ماند. قطعا در چنین وضعیتی مردم به دولت مرکزی بی میل می شوند. برای همین تظاهرات شکل گرفت و همکاری با گروه های تروریستی آغاز شد و مردم به جایی تبدیل شدند که پذیرای آنها باشند. این را هم می دانیم که عشایر معمولا تروریست ها را دوست ندارند و سلطه آنها را رد می کنند.»