دهه هفتاد میلادی را می‌توان دهه‌ای مملوء از رسوایی برای ایالات متحده معرفی کرد. دهه ای که در آن اغلب و اقسام رسوایی های اخلاقی و مالی افشا شد.

به گزارش حوزه سینمای جهان باشگاه خبرنگاران به نقل از مووی مگ؛ دهه هفتاد میلادی را می‌توان دهه‌ای مملوء از رسوایی برای ایالات متحده معرفی کرد. دهه ای که در آن اغلب و اقسام رسوایی های اخلاقی و مالی افشا شد و وجه سیاسی ایالات متحده نیز در آن زمان به خصوص پس از رسوایی بزرگ " واترگیت " بسیار خدشه دارد. "آبسکام" نام یکی دیگر از عملیات های معروف سازمان FBI در سال 1978 بود که با تاسیس شرکتی به نام "عبدل" به مرحله اجرا درآمد.

وظیفه اعضای این شرکت این بود که وانمود کنند شریک تجاری یک شیخ عرب ثروتمند به نام عبدالرحمان هستند و از طریق جلب اعتماد با وعده های مالی، از افراد مشخصی درخواست های خاص داشته باشند. اما مشکل از جایی آغاز شد که FBI علاوه بر مواردی که تا آن زمان فکر می کرده می تواند با این روش رسوا کند، به موارد متعدد دیگری هم رسید که از جمله آنها همکاری 6 نفر از اعضای کنگره و دریافت رشوه های سنگین بود که سرانجام باعث شد نام عملیات " آبسکام " یک رسوایی جدید آمریکایی لقب بگیرد. "حقه بازی آمریکایی" نیز قرار است یک برداشت آزاد از این رویداد مهم باشد.  

ایروینگ رازنفلد ( کریستین بیل ) و سیدنی پراسر (اِمی آدامز ) دو کلاهبردار حرفه‌ای هستند که با انواع و اقسام روش اعتمادسازی ، از سوژه های خود کلاهبرداری های کلان می کنند. این دو علاوه بر اینکه دو شریک کاری هستند، روابط احساسی پر حرارتی نیز با یکدیگر دارند و این در حالی است که ایروینگ دارای همسری زیبا اما بی فکر به نام روزالین (جنیفر لارنس ) می باشد. اما هنگامیکه دامنه فعالیت ایروینگ و سیدنی گسترش می یابد ، توجه یک مامور FBI به نام ریچی (بردلی کوپر ) به کسب و کار آنجا جلب می‌شود.

ریچی مامور باهوشی هست و بجای دستگیری این دو ، تصمیم میگیرد از تسلط آنها در کارشان برای به دام انداختن افراد سیاسی مهم کشور از جمله فرماندار شهر نیوجرسی به نام کارمین ( جرمی رینر ) استفاده کند اما...

" حقه بازی آمریکایی " با یک جمله در ابتدای فیلم آغاز می شود و آن " بعضی از اتفاقات این فیلم واقعی هستند " می باشد. جمله ای که به تماشاگر اعلام میکند که منتظر یک بازسازی کامل از رسوایی مذکور نباشد و قرار نیست که عملیات " آبسکام " در سال 2013 بطور کامل در یک فیلم به نمایش درآید. در واقع از بخش " آبسکام " فیلم تنها حضور مامور FBI و نقشه رسوا کردن افراد سیاسی در فیلم وجود دارد و مابقی ارجینال و متعلق به خودِ دیوید او. راسل است.

"حقه بازی آمریکایی " ضرباهنگ تندی دارد اما خوشبختانه نسبت به جزئیات بی ملاحظه نبوده است. در " حقه بازی آمریکایی " اگرچه عمر نماها کوتاه است و کمتر پیش می آید که فیلم مدت زمان زیادی ساکن باشد اما این باعث نشده تا " حقه بازی آمریکایی " از لحاظ پرداخت جزئیات داستان ضعف داشته باشد. راسل داستان پر تعلیق " حقه بازی آمریکایی " را تقریباً به بهترین نحوی که می شد آن را بصورت کمدی سیاه به نمایش در آورد، به مخاطب ارائه داده است. 

البته اینکه بخواهیم " حقه بازی آمریکایی " را صرفا یک کمدی سیاه بدانیم چندان معقول نیست. فیلم در بسیاری از لحظات یک درام جذاب است که چشم برداشتن از آن کار بسیار سختی است اما راسل با هنرمندی ، از این درام قدرتمند و دیالوگ های شنیدنی که میان افراد رد و بدل می شود، در هرکجا که خواسته یک کمدی سیاه ساخته است و اینکار را به قدری خوب انجام داده که تماشاگر علناً قادر به گرفتن ایراد از این تغییر کاربری نیست. لحظات کمدی فیلم اغلب تلخ است و زبان گزنده فیلم نیز یکی از ویژگی های مثبت " حقه بازی آمریکایی " به حساب می آید. انتقادات صریح و هوشمندانه ای که راسل از طریق شخصیت های داستان که هر کدام نماینده قشری از اجتماع نه چندان پاک ایالات متحده در دهه ی هفتاد میلادی هستند داشته، بسیار ریز و هوشمندانه از آب درآمده است.

البته با اینکه " حقه بازی آمریکایی " اثری جذاب و تماشایی است اما مشکل آشنایی به نام " مدت زمان طولانی " دارد. فیلمنامه پرکشش اریک سینگر و دیوید او راسل اگرچه از تعلیق مناسب و ضرباهنگ خوبی بهره می برد اما با این حال باز هم مدت زمان 138 دقیقه برای این فیلم بسیار زیاد است و این را می توان در میانه فیلم به خوبی احساس کرد. با اینحال دیوید او راسل برای جلوگیری از خستگی مخاطب، روش هوشمندانه ای اتخاذ کرده و آن ورود شخصیت های مکمل جدید در طول زمان فیلم است که باعث پرت شدن حواس تماشاگر از مشکل مذکور شود. به عنوان مثال در اواسط فیلم که داستان به اصطلاح " شکل گرفته " و دیگر قرار نیست مخاطب با سورپرایزی مواجه شود، سر و کله یک شخصیت جالب به نام " پیت " که بادیگارد است پیدا شده و به بدنه داستان اضافه می شود. نتیجه این شده که تماشاگر با فیلمی مواجه است که علناً طولانی تر از آن است که داستان کشش مورد نیازش را داشته باشد، اما در هنگام تماشای آن خبری از خستگی نیست.با اینحال مسلماً این ضعف نمی تواند از نگاه تیزبین مخاطب حرفه ای سینما پنهان بماند.

موسیقی نیز یکی از ویژگی های مثبت این فیلم محسوب می شود. " حقه بازی آمریکایی " مانند اغلب آثار متعلق به دهه هفتاد هالیوود، از موسیقی های خاطره انگیزی در جریان فیلم استفاده کرده که از جمله خاطره انگیزترین آنها می توان به قطعه " من عشقو احساس می کنم " از دانا سامر فقید و یا قطعه " زندگی کن و بزار بمیره " پُل مک کارتی اشاره کرد که شنیدنش نوستالژی خاصی را زنده می کند. انتخاب موسیقی در " حقه بازی آمریکایی " فوق العاده بوده و تم های دهه هفتادی ساخته شده توسط دنی الفمن نیز شنیدنی است.

نقش آفرینی ستاره های پر تعداد فیلم " حقه بازی آمریکایی " نیز قابل توجه است، با اینحال به نظر نمی رسد هیچکدام از آنها توفیقی در کسب اسکار داشته باشند. اصولاً نقش آفرینی در یک کمدی سیاه به سبک " حقه بازی آمریکایی " اتفاق ویژه ای نیست که بتواند منجر به اسکاری شدن بازیگران فیلم شود. کریستین بیل در نقش ایروینگ بازی راحت و فوق العاده ای دارد و مشخصاً وزن زیادی هم برای این فیلم اضافه کرده است ( البته بعد از مشاهده مقدار کاهش وزن بیل برای فیلم " ماشین کار " ابداً از این اضافه – کم شدن های وزن وی تعجب نمی کنم! ). با اینحال به نظر نمی رسد که آکادمی چندان روی خوشی به او نشان دهد اما احتمالاً وی را کاندید اسکار خواهند کرد. اِمی آدامز هم در نقش سیدنی بی پروا و راحت است اما در فستیوال بازی های خوب بازیگران زن امسال جایی نخواهد داشت. بردلی کوپر یکی دیگر از بازیگران خوبِ " حقه بازی آمریکایی " هست که بدون شک کاندید اسکار خواهد شد اما برای دریافت آن احتیاج به شانس زیادی دارد. جنیفر لارنس هم که در سال گذشته اسکارش را دریافت کرده در نقش روزالین قانع کننده است اما واقعاً بعید هست که امسال اسکار بخواهد به او توجهی کند و در نهایت باید به این لیست جرمی رینر را هم اضافه کنم که یک نقش آفرینی معمولی را تجربه کرده و اصولاً فکر نمیکنم خودش هم انتظار شنیده شدن نامش حتی در میان نامزدهای اسکار را داشته باشد!

"حقه بازی آمریکایی" همانطور که از نامش بر می آید قرار است یک "حقه بازی به سبک آمریکایی" باشد. تعریف رایجی که در ایالات متحده از مجرم و قانونمند وجود دارد، توسط دیوید او راسل با توسل به یک کمدی سیاه به هجو کشیده شده و اینبار قرار نیست مردِ قانون پیروز میدان باشد. به کاغذ آوردن فرمول تغییر قواعد ژانر در سینما در مورد تعویض جایگاه "خوب و بد" و ایجاد یک "علامت سوال" در روبروی هرکدام از آنها، کاری نیست که به راحتی بتوان آن را انجام داد اما دیوید او راسل و اِریک سینگر به خوبی از عهده آن برآمده اند و توانسته اند قواعد بازی را به بهترین شکل ممکن تغییر دهند.

"حقه بازی آمریکایی" با حقه های فراوان مخاطبش را به بازی می‌گیرد و در نهایت او را به نقطه‌ای می‌رساند که قضاوت در مورد آدمهای داستان تبدیل به سخت ترین تصمیم اش پس از تماشای فیلم می‌شود.
 
منبع: مووی مگ

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.