يک روز بسيار سرد زمستاني رشيد وطواط شاعر، به عزم گفت وگو با اديب صابر، عازم منزل وي شد و چون به در خانه رسيد حلقه بر در زد، کنيزکي در را باز کرد و گفت: اديب در خانه نيست. رشيد همان جا اين بيت را سرود و با صداي بلند خواند:
«آن کس که برون رود در اين روز احمق تر از او کس دگر نيست»
اديب صداي او را شنيد و از داخل خانه اين بيت را ساخت و در جواب رشيد گفت:
«من خود به حرمسراي خويشم پيداست که در برون در کيست»
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید