بلندي هاي سرا (حدفاصل سقز و بوکان) دست ضد انقلاب بود.ديد خوبي روي ما داشتند و آتش سنگيني طرفمان مي ريختند؛ طوري که سرت را نمي توانستي بالا بگيري. همه خوابيده بودند روي زمين. براي اين که نيروها را تحت کنترل داشته باشم نيم خيز شده بودم. ناگهان دستي را روي شانه ام حس کردم، برگشتم، محمود بود.صاف ايستاده بود. گفت: «اين چه وضعيه؟ خجالت بکش! فکر نکردي اگه سرت رو پايين بياري نيروهات منطقه رو خالي مي کنن؟» بعد هم بدون توجه به آن همه تير به سمت جلو حرکت کرد.
علي محمد داوودي- همرزم شهيد محمودکاوه
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید