مردي از حکيمان، همسايه خويش را ديد که سنگ از در سراي او برمي داشت و به در سراي خويش مي برد. آن حکيم او را گفت: «چرا اين سنگ از اين جا برمي داري»؟ گفت: «معذور دار. ندانستم که از آن توست» گفت: «اگر ندانستي که از آن من است، ندانستي که از آن تو نيست؟»
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید