به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران ؛در خاطراتی از حجت الاسلام محسن قرائتی آمده است که :
مناسبتی بود و چند روز تعطیلی در کشور یکی از سرمایه داران تهران بدون اطلاع خانواده و دوستان به حجره اش رفت تا سرمایه و اموالش را حساب کند.
به قسمت عقب حجره رفت و ساعتی در آن جا مشغول حساب و کتاب بود. بعد از اتمام کارش خواست بیرون بیاید که متوجه شد کلید را داخل حجره جا گذاشته و در را به روی خود بسته است.
چون بازار تعطیل بود فریاد کمک خواهی اش به گوش کسی نرسید . آنقدر فریاد زد که از حال رفت .
گرسنه شده بود و به غیر از اسکناس چیزی در اختیارش نبود. از شدت گرسنگی ، مقداری از اسکناس ها را جوید ، مقداری گل کفش خود را هم به همراه آن خورد و سر انجام در کنار میلیون ها پول جان سپرد./ز