باشگاه خبرنگاران؛ بارها دیده ام وقتی می خندی، خانه به تولدی دوباره از روشنی می رسد تا آن چه که شمعدانی های طاقچه می شکفند، می خواهم بگویم که قسمت عمده ای از زندگی چند نفره ما با همین خنده های تو سپری می شود با عقش و تلألو...
پدر تو تپش قلب خانه ای، وقتی هر صبح با تلنگر عشق از خانه بیرون می روی و با کشش عشق دوباره باز می گردی
پدر دستان و شانه هایت تکیه گاه بی پایان من است آنگاه که ما را به جرعه ای گوارا از عاطفه مهمان می کنی
آسمان در اتاق آبی من است وقتی آغوش گرم تو باشد که هست آسایش مثل یک غزل دلچسب همه جا فراهم است.
پدر ای بهار من، من از تبار سبز تو ام، با بدرقه دعای همیشگیت می خواهم چیزی بگویم؛
فرقی ندارد چه طور بودنت، دور یا نزدیک بودنت، پیر و جوان بودنت، خندان و اخمو بودنت، همین که هستی دلگرمی من را کافیست....
تقدیم به مقام فرشته های آسمانی و زمین (پدران هجرت کرده و پدران عاشق پرواز)