وبلاگ شهید من نگاهی داشته است به نامه هایی که یکی از شهدای دفاع مقدس به خودش نوشته است و در این نامه ها با خودش دردودل کرد هاست.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ شهید من در آخرین نوشته اش نامه های شهید مصطفی انجم افروز که به خودش نوشته است را منتشر کرده است که به شرح زیر است:

مصطفی!

بالاترین لذّتی که می‌توانی در زندگی کسب کنی، سوز و گدازهای عرفانی است؛ نغمه‌های عشق و سرورِ اشک نیمه‌شب است. آنجاست که به سر‌منزل بابُ‌‌القلوب رسیده،‌‌‌‌‌‌‌ راه مکاشفات بر تو باز می‌شوند و به حریم خانه قدس و ملکوت راه می‌یابی، دیگر دل را به این خانه تار دنیا بند نمی‌کنی و به دنبال حقایق، رهنمون می‌شوی. خودت را از نعمتِ آهِ نیمه‌شب، محروم مکن.

و بیشترین لذّت، در محبّت است و نشانه محبّت، این است که آنچه را دوست، خوش دارد، انجام بدهی و در آن تعجیل کــنی و آنچه را خوش نمی‌دارد، رها کنی؛ چه دوست حقیقی که خدای تبارک و تعالی باشد و چه دوستِ مجازی؛ نتیجتاَ مستحبات را عمل کنی و مکروهات را دوری کنی.

مصطفی!

ساعت به ساعت و در هر پیشآمد، خود را موعظه کن. چون کسی عیبهای نفسانی و عیبهای اعمالت را به غیر از خدا نمی‌داند. مصطفی! تا نَفْست (نفس امّاره) به مطمئنّه تبدیل نشده، همواره در خطر دام شیطان هستی. اگر خودت را به حال خودت واگذاری و احاطه بر نفست نداشته باشی و فرماندهی تن به دست عقلت نباشد، هیچ ارزشی نداری و هوای نفس و آرزوها، تو را به طرف خودش می‌کشاند و از حیوان هم پست‌تر می‌شوی.

مصطفی!

موقع صحبت کردن، حرفی را که می‌زنی، مبالغه نباشد. در مقابل اشخاص، مدح زیادی نکن که آنان را به خجالت بکشانی و ناخودآگاه، ا ز راهِ مدح، تحقیرشان بکنی. هر حرفی را که می‌خواهی بزنی، چند ثانیه صبر کن، آنگاه بر زبان جاری ساز.

مصطفی!

همانطور که مولا علی (ع) می‌فرماید: در زندگی آنچنان باش که مردم پروانه‌‌وار به دورت بچرخند و در مرگت برایت بگریند.

در زندگی، آنچنان باش که گویی تا ابد زنده‌ای و برای آخرتت آنچنان باش که گویی لحظه‌ای دیگر زنده نیستی.

در مجلسی یا هر جایی اگر بوی غیبت را شنیدی، دوری کن و ننشین و اگر می‌توانی، جلوگـیری کن. اگر می‌توانی، کار فردایت را به امروزت بگذار ولی کار مربوط به امروزت را به فردا وامگذار. به چیزی(مادّیات) دل نبند که اگر از دستت رفت، غصّه‌دار نشوی و بر چــیزی که از دستت رفت، غصّه مخور.

مصطفی!

اگر عملی را به طور مداوم، چهل روز تکرار کنی، آن عمل برای تو ملکه می‌شود، به این معنی که حالت خودکار پیدا می‌کند، و روح و جسمت، خود به خود انجام می‌دهد.

پس اگر مکروهی را چهل روز انجام ندهی ‌[ترک آن] دیگر برایت آسان می‌شود وآن را انجام نمی‌دهی و اگر مستحبِ مشکلی را تا چهل روز انجام دهی، آن عمل مستحب، برای تو ملکه می‌شود؛ اگر چه زهر بلا باشد، آن زهر، برایت شیرین می‌شود.

مصطفی!

بر تو باد سکوت بسیار، سکوت بسیار، سکوت بسیار. زیرا که لباس سکوت، بهـترین حافظ من و روح توست.

ای مصطفی!

در کارها به کسی امر نکن. تا آنجا که می‌توانی، خودت کارهایت را انجام بده.

ای مصطفی!

در مقابل دیگران، خود را کوچک بشمار و به آنان زیاد احترام قائل شو. یاد مرگ بسیار کن و آرزوی شهادت را در دل بپروران. اگر مسؤولیتی بر دوشت نهادند و از عهده‌اش برمی‌آیی، با جان و دل قبول کن و اظهار سستی و ناتوانی مکن.

دیگران را بیشتر از خودت دوست داشته باش و خدا را بیشتر از دیگران. هرگاه مشکلی برایت پیش آمد، دو رکعت نماز بخوان.

مصطفی!

هروقت از خواب بلند شدی، سجده شکر کن که خدا دوباره عــمری به تو داده تا بتوانی عبادت کنی.

مصطفی!

هرچه بیشتر خود را نیازمند و محتاج به خدا ببینی، احساس حقارت بیشتری می‌کنی. زندگی مردان بزرگ و رفتگان را بخوان تا راهگشای کوچکی برای تو باشد. هرگز کار واجب را فدای مستحب مکن. هرچند نمی‌دانی تا چقدر زنده‌ای، امّا پیش‌بینی آینده‌ات را بکن و لوحه راه و زندگیت را روشن کن.امانتی را که به تو می‌سپارند، بسیار دقت کن و مواظبش باش. قولی که می‌دهی، در آن ثابت‌قدم باش و کاری را نمی‌‌دانی آیا می‌توانی انجام دهی یا نه، هرگز قول مده. بلکه بگو اِن‌شاءالله اگر توانستم و زنده بودم، انجام می‌دهم. هر کاری را که می‌خواهی انجام دهی با یاد خدا و ائمّه اطهار(ع) صورت ده.

ای مصطفی!

از خدا بترس؛ از خدا بترس؛ از خدا بترس.

ای مصطفی!

از ریا و هوای نفس بترس؛ از ریا بترس؛ از ریا بترس. از خودبینی و خودپرستی بترس. بترس. بترس.

ای مصطفی!

فروتن باش، تواضع داشته باش، آرام باش.

سرزنش دل

هر گاه می بینم نسبت به برادر مومنی یا مسئله ای سوء ظن پیدا کردم در دلم ناخودآگاه نفس پلیدم وسوسه می کند فوراً وجدانم را قاضی قرار داده و نفس سرکش را به دار زده و پتک محکم به سرش می زنم و پس از چند لحظه ای می بینم واقعاً راحت شده ام.



پی نوشت1:این ها نامه هایی بود که شهید مصطفی انجم افروز است برای خودش نوشت...او در موقع شهادت 19 ساله بود...چقدر زیبا برای خودش نوشت.....برای خود نوشت که قولی که می‌دهی، در آن ثابت‌قدم باش و کاری را نمی‌‌دانی آیا می‌توانی انجام دهی یا نه، هرگز قول مده.... چقدر قول داده ایم و به آن عمل نکرده ایم...چقدر حرف ها زده ایم و پای حرفمون نموندیم....چقدر به این معتقدیم که اگه خدا بخواد میشه...اگه خدا نخواد زمین و زمان را هم به هم بدوزی نمیشه....پس بگو ان شاء الله...یعنی به امید خدا...

برای خودش نوشت دیگران را بیشتر از خودت دوست داشته باش و خدا را بیشتر از دیگران....چقدر خوب نفس اش را محاکمه کرد و دارش زد...وجدانش را قاضی کرد و نفس اش را محکوم کرد و حکم اش را اجرا کرد....امان از این نفس....که گاهی وقت ها فقط خودش را میخواهد... خودخواهی.... همه را موافق خودش میخواهد....خود و منافع خود را بر دیگران ترجیح می دهد...پس خدا ....؟؟؟؟

پی نوشت2: از خودم خجالت کشیدم.. خیلی وقت است خودم را فراموش کرده ام... حسابم را با خودم تصفیه نکرده ام...اگر با هم حساب کنیم....چقدر من بدهکارم...؟؟؟ چقدر جفا کرده ام....اما....خدایا...من را به خودم وامگذار.... خدایا....حواست به من باشه...اگر یادم رفت یادم بیار که دوستت دارم...خدایا...من رو تنها نذار......من نفسم را نمیخواهم...من تو را میخواهم....مرا برای خودت جدا کن...خدایا بفهمان که بی تو چه می شوم....ولی نشانم نده...طاقت ندارم...

ای کاش اینگونه باشیم که مولا فرمود "در زندگی آنچنان باش که مردم پروانه‌‌وار به دورت بچرخند و در مرگت برایت بگریند...."

پی نوشت برای دایی:برگ های دفترچه ام دارد تمام می شود...از بس صفحه هایش را برای تو نوشتم پر شده است...دلتنگی هایم،دردهایم را برای تو می نویسم مهربانم...خوانده ای... مگر نه..؟؟؟؟ورق های آخرین این دفترچه ام را هم برایت می نویسم بهنرینم...ولی یادت باشد که....
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.