سازمان‌ها تمام شئونات و عرصه‌هاي زندگي آدمي را تسخير كرده‌اند. در هر سازماني رئيسي وجود دارد و براي هر رئيسي قدرتي است و در كنار هر قدرتي، رانت و مفسده‌اي نهفته است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،محمدرضا اسدي در وبلاگ يک شهروند دردمند نوشت:
 
عصر زندگي سازماني

در قرن بيست و يكم انسان امروزي در سازماني به نام بيمارستان متولد مي‌شود، در سازماني به نام خانواده رشد مي‌كند، اندكي بعد به سازماني به نام مهدكودك، دبستان، دبيرستان و دانشگاه پاي مي‌گذارد و سپس در سازماني مشغول به كار خواهد شد و در تمام عمر با سازمان‌هاي مختلف سر و كار خواهد داشت و نهايتاً در سازمان بهشت زهرا (آرامستان) به خاك سپرده خواهد شد.

پايان دوران كهن

دوره زندگي سنتي به پايان رسيده و بازگشت به دوران كهن ناممكن است. دوره‌اي كه بچه را قابله به دنيا مي‌آورد و تاريخ تولد او را بر روي جلد قرآن مي‌نوشتند و نيمي از كودكان بر اثر فلج اطفال و كزاز و عدم بهداشت مي‌مردند به سر رسيده است. دوره تحصيل در مكتب‌خانه و نوشتن مهريه و تاريخ ازدواج بر روی قباله به پايان رسيده است. خانواده هم اينك براي خودش يك سازمان و نهاد حقوقي و قانوني است كه تأسيس و انحلال آن نيازمند ثبت قانوني است. حق و تكليف هر يك از اعضاي خانواده را به جاي كدخداي ده و روحاني محل، قانون مشخص مي‌كند. دوره حكيم‌باشي‌هايي كه با داروي علفي بيماران را مداوا مي‌كردند سپري شده است. انسان امروزي تعداد مجهولاتش و اصلاً كل معادله‌ و دستگاه مختصاتش با انسان صد سال پيش از زمين تا آسمان فرق كرده است.

سازمان‌ها تمام شئونات و عرصه‌هاي زندگي آدمي را تسخير كرده‌اند. در هر سازماني رئيسي وجود دارد و براي هر رئيسي قدرتي است و در كنار هر قدرتي، رانت و مفسده‌اي نهفته است. اما آيا مفهوم سازمان و كاركرد آن به همين جا ختم مي‌شود؟ آيا از نظم و انضباطي كه سازمان‌ها به زندگي بشر داده‌اند سخن گفته‌ايم؟ آيا كاهش چشمگير مرگ و مير نوزادان و مادران در هنگام تولد، محصول همين نظم سازماني و مراقبت‌هاي پزشكي نيست؟ آيا به همان ميزان كه از معايب مدرنيته مي‌گوييم از رفاهي كه براي زندگي بشر به ارمغان آورده است، صحبت مي‌كنيم؟

عقيم ماندن جنبش ضد وال استريت

جنبش ضد وال استريت با همه‌ي هياهويي كه به پا كرد، با همه‌ي تبليغات و شوهاي خياباني و بيتوته كردن در چادر و پلاكارد به دست گرفتن و نمايش برتري 99% بر 1% تنها به يك دليل عقيم ماند و خاموش شد، چون هيچ راه‌حل جايگزيني براي نظام فعلي نداشت. كارل ماركس اگر توانست در پايان قرن 19 انقلاب عظيمي در جهان ايجاد كند، به سبب نبوغ و دانش و مطالعات گسترده‌اي بود كه بر روي نظام‌هاي سرمايه‌داري انجام داده بود و به يك مدل جديد از توزيع ثروت و قدرت رسيده بود.

تقاضاي بنده از همه‌ي دوستان، به ويژه رضاي عزيز اين است كه ابتدا براي رهايي از ابزارهاي نظام سلطه، راه حل‌هايتان را بياوريد، در بر شمردن معايب قدرت پنهان و بوروكراسي حاكم بر دستگاه‌ها و سازمان‌ها، من خود يد طولايي دارم. مادامي كه براي اين نظام كنوني بديلي پيدا نشده است، اگر چه با نگاهي انتقادي به آن مي‌نگرم اما از پذيرش قواعد آن ناگزيرم.

من مجبور هستم كه براي گرفتن مرخصي استعلاجي، علي‌رغم برتري دانش خودم بر پزشك معالج، به او مراجعه كنم تا گواهي استراحت بگيرم. من ناگزير هستم كه براي اجاره يك واحد مسكوني، عقد شرعي خودم و همسرم را در يك دفترخانه رسمي ثبت كنم. من مجبورم براي دفن مردگانم، مهر يك پزشك را در پايين گواهي فوت داشته باشم، با اين كه مطمئن هستم او مرده است!

رضا! باور كن همه قواعد بازي و زمين بازي عوض شده است. اين بازي جديد، قواعد خودش، داور خودش و بازيكنان جديد خودش را مي‌طلبد. انسان‌ها مثل صد سال گذشته تحرك بدني ندارند، پس به جراح قلب نياز دارند و اين از عهده حكيم‌باشي‌ها بر نمي‌آيد. هيچ نظام سلطه و دست پنهاني نمي‌گويد كه ورزش نكنيد، خودشان نمي‌خواهند يا نمي‌رسند كه ورزش كنند. امروزه اداره‌ي كشور بدون فناوري اطلاعات ناممكن است و تجمّع اين اطلاعات در دست يك فرد يا يك سازمان ايجاد رانت اطلاعاتي مي‌كند، اما گريزي از آن نيست.

رضا! من سالهاست كه به عنوان يك كارمند در قفس آهنين ماكس وبر (بوروكراسي) زندگي مي‌كنم، براي من كليد بياور، من خود ناله‌ها و ترانه‌هاي رهايي را آموخته‌ام.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.