«من از گورانیها میترسم» اثر بلقیس سلیمانی داستان زندگی زنی میانسال است که در تقابل با سنتهایی قدیمی است، لحظهای دوستشان دارد و لحظهای از آنها گریزان است.
در اهمیت نوشته و نوشتن همین بس که سندی است ماندگار، عمیق و دقیق و فکر نویسنده و صاحب قلم است که بر روی کاغذ مینشیند و میتواند هدایتگری بشری را عهدهدار باشد و یا ذلت آن را رقم بزند.
نویسنده نباید هوشمندتر از كتاباش باشد ولی در حال حاضر خلاف این ماجرا اتفاقی می افتد یعنی نویسنده باید پشت سر كتاب همه جا حضور داشته باشد و از آن دفاع كند.
کتابدار کارش فقط جابجا کردن کتاب نیست بلکه باید کتابخوان و کتابشناس حرفهای باشد تا بتواند به مخاطب از هر سن و طیفی کتابهای مناسب معرفی کند، چیزی که امروز کمتر میبینیم.
وضع کتابخوانی در کشورمان مطلوب نیست، به برنامهریزی و تبلیغات تاثیرگذار نیاز داریم، مردم در بزنگاهها مثل انقلاباسلامی تمایل بیشتری به کتابخواندن و آگاهی دارند.
نویسندگان هر جامعهای در قبال رویدادهای تاریخی و اثرگذار مسئول هستند، به همین خاطر از مهمترین راههای بالندگی هر کشور توجه به ادبیات معاصر آن است که متأثر از همین رویدادهاست.
روح کلام و اندیشه نویسنده و حتی مترجم بر "اثر" او حاکم است و به خواننده منتقل میشود، معتقدم مترجم باید قبل از ترجمه یک اثر نسبت آن را با فرهنگ و هویت کشور خود بسنجد.
دكتر علی شریعتی در طول حیات خود تعریفی دیگر را از خلوت با حضرت حق داشت و این را می توان از نوشته هایی كه بجا گذاشته به وضوح دید، نوشته هایی كه معلم انقلاب جایگاهی ویژه برای آنها متصور بود.