باشگاه خبرنگاران جوان؛ حسین مهدیتبار* - شبکهی مقاومت به مجموعهای از کشورهای منطقهای و گروههای غیردولتی اطلاق میشود که در مقابل مداخلات خارجی و سلطهطلبی قدرتهای بزرگ، به ویژه ایالات متحده و اسرائیل، مقاومت میکنند. این جبهه بهطور خاص بر پایه ائتلافهایی با اهداف مشترک تشکیل شده است که بیش از هر چیز بر اساس مقابله با نفوذ غرب، حمایت از حقوق ملتهای تحت اشغال و دفاع از استقلال سیاسی کشورهای منطقه هویت گرفته. جبهه مقاومت عمدتاً شامل کشورهایی چون جمهوری اسلامی ایران، گروههایی همچون حزبالله لبنان، گروههای مقاومت فلسطینی همچون حماس و جهاد اسلامی، حشدالشعبی عراق و انصارالله یمن است. از اینرو، جبهه مقاومت نهتنها یک اتحاد نظامی است، بلکه مجموعهای از استراتژیها و ایدئولوژیهایی را شامل میشود که در برابر استکبار جهانی و بهویژه سیاستهای جنگطلبانه غرب ایستاده است.
تاریخ جبهه مقاومت در غرب آسیا به چندین دهه پیش برمیگردد. از ابتدای تأسیس جمهوری اسلامی ایران و حمایت از حرکتهای مقاومت فلسطینی و حزبالله لبنان در دهه ۱۹۸۰ تا امروزه که این جبهه بهطور مؤثری به مبارزه با نیروهای خارجی و حامیان آنها پرداخته، روند تحولات و تغییرات بسیاری را به خود دیده است. در این راستا، قدرت جبهه مقاومت در طول سه دهه اخیر، بهطور معناداری سینوسی بوده است. گاهی اوقات این قدرت در مقابل تهدیدات داخلی و خارجی به ضعف گراییده و در برخی مواقع نیز شاهد قدرتگیری بیسابقهای از این جبهه بودهایم. این نوسانات بهویژه تحت تأثیر بحرانهای منطقهای، مداخلات خارجی و تحولات سیاسی داخلی کشورهای مختلف شکل گرفته است. با این حال، آنچه که در مجموع میتوان گفت این است که روند کلی رشد و توسعه قدرت جبهه مقاومت به سمت صعود و تقویت بوده است.
در دهه ۱۹۹۰، جبهه مقاومت هنوز در مراحل ابتدایی خود قرار داشت. در این دوره، جمهوری اسلامی ایران، که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ بهدنبال مقابله با نفوذ غرب و ایجاد ساختارهای قدرت مستقل در منطقه بود، اولین گامها را در راستای تقویت جبهه مقاومت برداشت. ایران با حمایت از حزبالله لبنان و گروههای مقاومت فلسطینی در پی مقابله با اسرائیل و همچنین ائتلاف با سوریه که خود از دهه ۱۹۸۰ در جنگهای متعدد با اسرائیل و ایالات متحده درگیر بود، تلاش کرد پایهگذار جبههای باشد که در آینده در برابر تهدیدات خارجی مقاومتر عمل کند.
در این زمان، جبهه مقاومت بیشتر به شکل یک ائتلاف غیرفعال و نامتمرکز عمل میکرد که هر کدام از بازیگران آن، بر اساس منافع و شرایط خود اقداماتی انجام میدادند. ولی اولین نشانههای همگرایی و انسجام این جبهه در حمایت از حزبالله لبنان مشاهده شد. این گروه، با استفاده از تاکتیکهای جنگ چریکی و نبردهای نامتقارن، به نمادی از مقاومت در برابر اسرائیل تبدیل شد و توانست در جنگ ۱۹۸۲ علیه اسرائیل موفقیتهای قابل توجهی بهدست آورد.
دهه ۲۰۰۰، دورهای بود که جبهه مقاومت شاهد قدرتگیری و سازماندهی بهتر بود. حمله ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳ و سقوط رژیم صدام حسین، تغییرات عمدهای در منطقه ایجاد کرد. با این که حمله آمریکا به عراق بهطور ابتدایی بهعنوان یک تهدید برای جبهه مقاومت دیده میشد، در عمل موجب شد که ایران و گروههای مقاومت وابسته به آن، فرصتهای جدیدی برای گسترش نفوذ خود پیدا کنند. ایران، با تقویت روابط خود با گروههای شیعه عراقی و تأسیس حشدالشعبی بهعنوان نیرویی نظامی در عراق، موفق شد این کشور را به یکی از اعضای مؤثر محور مقاومت تبدیل کند.
در همین راستا، حزبالله لبنان، که پیش از این بهتنهایی بهمبارزه با اسرائیل پرداخته بود، در سال ۲۰۰۶ توانست اسرائیل را در جنگ ۳۳ روزه شکست دهد و در نتیجه، جایگاه خود را در منطقه بهعنوان یک قدرت بازدارنده علیه اسرائیل و ایالات متحده تحکیم کند. این جنگ، بهویژه پیروزی حزبالله در برابر ارتش اسرائیل، تبدیل به یکی از بزرگترین دستاوردهای جبهه مقاومت در این دهه شد و موجب تقویت روحیه و اتحاد بین گروههای مختلف مقاومت در سراسر غرب آسیا گردید.
دهه ۲۰۱۰ یکی از پیچیدهترین دورانهای تاریخ جبهه مقاومت بود. بحرانها و جنگهای داخلی در کشورهای مختلف غرب آسیا، نظیر جنگ داخلی سوریه (۲۰۱۱) و ظهور داعش در عراق و سوریه، جبهه مقاومت را با چالشهای بزرگی مواجه ساخت. با این حال، این دوره، در عین بحرانها، فرصتهایی نیز برای جبهه مقاومت به همراه داشت. سوریه بهعنوان یک عضو کلیدی محور مقاومت، با آغاز بحران داخلی و مداخلات متعدد خارجی، تهدیداتی جدی را متوجه خود دید. اما ایران و حزبالله، با همکاری نزدیک، توانستند نقش خود را در حفظ دولت بشار اسد و مقابله با شورشیان و تروریستها تقویت کنند. در این دوران، حزبالله لبنان و ایران در کنار دولت سوریه، با استفاده از قدرت نظامی خود، توانستند به مقابله با گروههای مخالف بشار اسد بپردازند و مناطق کلیدی را در اختیار دولت مرکزی قرار دهند.
در عراق نیز، ظهور گروه تروریستی داعش در سال ۲۰۱۴، تهدیدی جدید برای جبهه مقاومت محسوب میشد. با این حال، حشدالشعبی، که با حمایت ایران بهعنوان نیرویی مردمی در عراق سازماندهی شده بود، به سرعت توانست نقش خود را در مقابله با داعش ایفا کند و از سوی دیگر، تقویت روابط ایران و عراق را بهعنوان یک ستون قدرت در محور مقاومت تسهیل کند. آزادسازی مناطقی نظیر موصل و دیرالزور از چنگال داعش، نماد قدرتگیری جبهه مقاومت در این دوره بود.
در دهه ۲۰۲۰، جبهه مقاومت همچنان بهعنوان یک نیروی بازدارنده در منطقه باقی ماند و بهویژه در پاسخ به تحولات جهانی و منطقهای، تأثیرگذاری خود را حفظ کرد. حضور انصارالله یمن در جبهه مقاومت بهطور قابل توجهی ابعاد جغرافیایی این محور را گسترش داد. این گروه، با استفاده از موشکهای بالستیک و پهپادها، توانست به اهداف حساس در عربستان سعودی و امارات حمله کند و از این طریق نقش خود را در منطقه تثبیت نماید. این اقدامها نهتنها بر فشارهای اقتصادی و سیاسی بر کشورهای حاشیه خلیج فارس افزوده بلکه نشان داد که جبهه مقاومت اکنون نهتنها در کشورهای سنتی خود بلکه در کشورهای جنوبی خلیج فارس نیز نفوذ دارد.
از سوی دیگر، توانمندیهای موشکی ایران و حمایتهای نظامی آن از گروههای مختلف در منطقه، همچنان محور مقاومت را بهعنوان نیرویی مؤثر در برابر تهدیدات خارجی و بهویژه اسرائیل و آمریکا تقویت کرده است. تهدیدات اسرائیل و حملات هوایی آن به تأسیسات ایران، در مقابل، به تقویت تصمیمات استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در زمینه افزایش توانمندیهای دفاعی و بازدارندگی منجر شده است.
با نگاه به تحولات گذشته، میتوان گفت که قدرت جبهه مقاومت در طول سه دهه اخیر همواره نوسان داشته است. بهرغم اتفاقات چند ماه اخیر، روند کلی حاکی از تقویت و تثبیت موقعیت این جبهه در برابر تهدیدات خارجی و داخلی است. آینده جبهه مقاومت به توانایی آن در حفظ انسجام داخلی، توسعه توان نظامی و دیپلماتیک، و مقابله با فشارهای منطقهای و جهانی بستگی خواهد داشت. در نهایت، آنچه که مسلم است، این است که جبهه مقاومت همچنان بهعنوان یک بازیگر قدرتمند در معادلات سیاسی و امنیتی غرب آسیا حضور خواهد داشت.
*کارشناس مسائل بینالملل
پ