شهادت امام رضا (ع) بنا به قول مشهور در بین شیعه، در روز ۳۰ صفر سال ۲۰۳ هجری قمری واقع گردیده است. آن حضرت توسط مأمون، خلیفه عباسی و با خورانده شدن سم به شهادت رسیدند. روزی که شاعران آئینی آن را با کلمات به سوگ نشستهاند.
فاطمه معصومی
گره خوردهست تا بر مهربانی تو احوالم
شبیه ریسههای پرچم سبزت سبکبالم
نگاهت آفتابم میشود هنگام تاریکی
خودت در کورهراه مرگ میآیی به دنبالم
برای غربتت در کشورم هر چند غمگینم
ولی از دیدن زوار بسیار تو خوشحالم
شب و روز قفس، پرواز را از خاطرم بردهست
رمق میگیرد اما از نگاه تو پر و بالم
به پابوسی غبار فرشهایت میشوم هر بار
به این تقدیرِ خوشروزی، سرافرازانه میبالم
شکوه بارگاه تو، زمین را آسمانی کرد
تو را تنها برازندهست شاهنشاهی عالم
محمد عبداللهی
دل را رها رهای رها از حصار کرد
از کوچههای خسته به سویت فرار کرد
باب الجواد، مثل همیشه قرار اوست
دسته گل سلام و دعا را نثار کرد
اذن دخول مرقد خورشید را گرفت
جان را به سنگفرش حرم چون غبار کرد
با دیدن ضریح پر از حسّ عاشقی
شاعر نشست و گریه بیاختیار کرد
با خوشههای اشک، وضویی دوباره ساخت
بُغضی که داشت در دل خود آشکار کرد
ابیات تشنه را به هوای سبوی عشق
بر شانههای بال ملائک سوار کرد
لبریز نور شد تن احساس شعر او
تا یاکریمِ صحن غزل را شکار کرد
آری در آستان غزل خیز قدس تو
هر شاعری به مدح شما افتخار کرد
اما سرودن از تو کجا و زبان شعر؟!
شاعر دوباره حال خودش را هوار کرد
علیرضا حکمتی
من دلم کبوتر است
پرکشیده باز هم
تا به اوج آسمان
چون پرنده قفس؛
دل نهادهام به این:
لحظه رها شدن
لحظهای جدایی از:
زخم میلهها شدن
هر طرف که رو کنی
سفره سفره از کرم
آب و دانه بر زمین
کاش گوشه حرم
بال و پر ببندم و
رفع خستگی کنم
کاش فرصتی شود!
تا در آسمان تو
-قدر لحظهای فقط-
من پرندگی کنم!...
رزیتا نعمتی
به آقا علی بن موسی الرضا
احساس میرود که سر افکندهات شود
خورشید آمده که پناهندهات شود
آقا نبین برای شما کم گذاشتم
این بنده فلک زده شرمندهات شود
دل آمده که با تپش ضربههای خود
جای نقارهخانه نوازندهات شود
وقت وضو به حوض بیفتد نگاه تو
فکرم اذان نگفته پراکندهات شود
دیشب دو شمع نذر تو کردم دلا بسوز
بگذار درس عبرت آیندهات شود
مشهد خودش قشنگترین جای کربلاست
فتوا دهی حسین نمایندهات شود
در خون بزن قبای مریدان خویش را
باید لباس عشق برازندهات شود
آن پرچم سیاه سرگنبدت منم
این بار آمده که پناهندهات شود
مهدی رحیمی زمستان
آمدی در خاک ایران،خاک ایران سبز شد
از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد
ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار
هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد
می شود ردِّ تو را در نقشه ها ترسیم کرد
چون به هرجایی که باریده ست باران،سبز شد
خواستم دورت بگردم در خیابان رضا
تا که گفتم السلام از دور میدان سبز شد
در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش
بارها تا هشت خواندیم و خیابان سبز شد
بارها دیدم که مادر از زیارت آمد و
تاک پیر خانه ی ما در زمستان سبز شد
گندم پس مانده های کفترانت را شبی
ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد
روضه ی انگور می آمد به گوشم من خودم
در شب سی صفر دیدم که ایوان سبز شد
دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد
بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد
گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر
هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد
مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل
تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد
مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها
رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد
در میان کوچه ها دستار بر سر زرد شد
دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد
زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف
زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد
در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛
راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد
سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود
گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود
با نبی و با حسن با یاعلی موسی الرضا
پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود
گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛
هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود
از خراسان روضه خیلی دور شد یابن الشبیب
زهر وقتی قاطی انگور شد یابن الشبیب
اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت
حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابن الشبیب
در هجوم تیر ها و نیزه ها گم شد تنش
در میان سنگ ها محصور شد یابن الشبیب
در میان علقمه عباس از بس تیر خورد
پیکرش چون کندوی زنبور شد یابن الشبیب
حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما
حرف دشمن نیز حرف زور شد یابن الشبیب
آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که
زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابن الشبیب
عمه هرجایی به دشمن رو نمی زد پیش زجر؛
در بیابان عاقبت مجبور شد یابن الشبیب