موضوع کمبود منابع آبی در استان سیستان و بلوچستان، خشکی دریاچه هامون و حقابه رود هیرمند از قصههای پرغصهای است که سالهاست مردم آن مناطق، بلکه همه مردم ایران را میآزارد. به گونهای که هرچند وقت یکبار، حتماً خبری درباره تنشهای آبی استان سیستانوبلوچستان، سدکمال خان، مذاکره با مسئولان کشور افغانستان درباره حقابه ایران و... در رسانهها منتشر میشود، اما اینکه این قصه پر غصه از چه زمانی و چگونه و به وسیله چه کسانی برای مردمان سرزمین ما ایجاد شده را در مقال پی آمده مورد بررسی قرار دادهایم. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
روزگاری که با هندوستان هم مرز بودیم...
استعمارگران انگلیسی بعد از اشغال کامل کشور پهناور هندوستان، از یکطرف چشم طمع به خاک همسایگان این کشور داشتند و از طرف دیگر نمیخواستند که رقیب دیرینهشان یعنی روسیه تزاری، به مستعمرات آسیایی آنها نزدیک شود. هم از این روی مستکبرانه و به بهانه تجارت و فعالیت کمپانی هند شرقی، شروع به پیادهکردن نیرو در خاک کشورهای همسایه هندوستان کردند. در آن زمان مرزهای غربی و شمال غربی هندوستان - که امروزه پاکستان نام دارد- مرزی مشترک و طولانی با ایران داشت. مرزهایی که بخشی از آن کشور افغانستان کنونی بود و با بیکفایتی پادشاهان قاجار، محل تاخت و تاز مأموران انگلیسی قرار گرفته بود. گرچه باید گفت ایضاً به دلیل بیعرضگی امرای کشور در همان زمان مرزها و مناطق شمالی ایران هم زیر چکمه سربازان روسیه تزاری بود، اما در این میان منطقه افغانستان، محدودهای حائل میان هندوستان و روسیه بود که بیشتر از مناطق دیگر مورد مناقشه روس و انگلیس قرار داشت. به ویژه اینکه بعد از جنگهای دوم ایران و روس، ایران حساسیت زیادتری روی خاک افغانستان و به خصوص منطقه هرات پیدا کرده بود، ولی قدرت چندانی برای حفظ آن نداشت. زیرا از یکسو روسها توانسته بودند خود را به قسمتهای شمالی ایالتهای مرو و بلخ برسانند و انگلیس هم رسماً بخشهای مرکزی و جنوبی آن را به زیر چکمههای سربازان خود درآورده بود (۱)، اما انگلیسیها تنها به پیادهکردن نیرو در سرزمین کنونی افغانستان بسنده نکرده و از ابتدای دوره ناصری، اشغال سرزمین سیستانوبلوچستان را هم آغاز کرده بودند.
وقتی کار، کار انگلیسیها بود
به واقع ردپای حضور انگلیسیها و توطئهگریهای این دولت، برای جداکردن افغانستان و حتی اشغال منطقه سیستانوبلوچستان را میتوان در کتابهای زیادی که توسط رجال دوره قاجار نوشته شده است، به عیان دید. به طورمثال «ذوالفقار مهندس» کرمانیالاصل مشهور به محلاتی - که از فارغالتحصیلان مدرسه دارالفنون بوده است- در دوره ناصرالدین شاه قاجار به مدت ۲۴ سال مأمور میشود که در سرحدات شرقی ایران به کار تهیه آمار مشغول شود. جالب است که وی در سال ۱۲۸۸ هجری قمری (برابر با ۱۲۵۰. ش)، مأمور میشود در معیت دو انگلیسی، یعنی ژنرال فردریک جان گلد اسمیت [افسرنظامی انگلیسی و مأمور کمپانی هند شرقی]و میجر لوت صاحب از بم به سیستانوبلوچستان برود و به آمارگیری مشغول شود. آن وقت این ژنرال گلداسمیت که مهندس کرمانی دربارهاش اظهار میدارد «بار ششم است که برای سیاحت! به ایران آمده و در اکثر علوم تبحر دارد»، همان کسی است که بعد از جداسازی افغانستان از ایران، با حکمیت وی رودخانه هیرمند میان ایران و افغانستان تقسیم شد! (۲). در شرایطی اینچنین، حاکمان ایران یکسال قبل از ماجرای حکمیت و با ساده دلی، این فرد متبحر انگلیسی را در کنار ذوالفقار مهندس کرمانی میپذیرند تا با خیال راحت به جمعآوری اطلاعات و آمار جمعیت، راههای ارتباطی منطقه سیستان و بلوچستان، معادن آن، بازشناسی فرقهها و اعتقادات آنها و... بپردازد. اطلاعاتی که قطعاً برای اجرای سیاستهای استعماری انگلیس در ایران بسیار مهم بوده است.
نمونه دیگر در این زمینه، سیدمحمود دیبا فرزند میرزاعلی اصغر مستوفی معروف به «علاءالملک»، از رجال درباری دوره قاجار است. وی در دورهای که سمت فرمانداری سیستان و بلوچستان را داشته، خاطرات خود را به رشته تحریر درآورده و نام آن را «سفرنامه بلوچستان» گذاشته است. آن وقت در جای جای کتاب خاطرات او، ردپای حضور مستقیم انگلیسیها در منطقه سیستانوبلوچستان دیده میشود. علاءالملک که خود نیز به انگلیسیها وابسته و علاقهمند است، در بخشی از کتاب خاطراتش ضمن اشاره به حضور انگلیسیها در منطقه توضیح میدهد که خوانین سرکش بلوچستان در هماهنگی و همراهی کامل با نیروهای انگلیسی مستقر در خاک این منطقه، به غارت اموال مردم طوایف مختلف اقدام میکردهاند. جالب است که وی در قسمتی از خاطراتش بیان میدارد: مسیو شاورس انگلیسی –نماینده نظامی بریتانیا در منطقه سیستان و بلوچستان- در نامه به علاءالملک دستور میدهد «باید کسانی که به قشون ما حمله کردهاند و اموال قشون ما را غارت کردهاند، دستگیر و تنبیه شوند!» (۳) و این فرمان یعنی اینکه فرماندار ایرانی منطقه، باید با غیورمردانی که به قشون اشغالگر و غارتگر انگلیس حمله کردهاند، برخورد کند.
داغ تعیین مرز ایران و افغانستان به وسیله انگلیس
تا زمانی که امیرکبیر صدراعظم ناصرالدین شاه بود، با تدبیر و درایت کاری کرد که هرات و سایر شهرهای افغانستان که از زمان جنگهای ایران و روس و البته با نقشآفرینی انگلیسیها، سر از اطاعت از حکومت مرکزی ایران باز زده بودند، مطیع حکام ایران شوند. حتی بزرگان و خوانین ارشد هرات، قندهار و کابل برای تقرب به دولت ایران، پیشکشیهایی را به دربار ارسال میکردهاند، اما بعد از شهادت امیرکبیر و افتادن امور به دست صدراعظمهای دنیاپرست و بیکفایت بعدی ناصرالدین شاه، کمکم زمام امور افغانستان کاملاً از دست دولت ایران برون رفت. کمی بعد و در پی وقوع حوادثی در هرات و دادخواهی مردم آن خطه به دربار ایران برای نجات از ظلم حاکمان خودکامه و وابسته به انگلیس، ناصرالدین شاه فرمان اعزام نیرو به هرات و الحاق کامل آن به خاک ایران را صادر کرد. اقدامی که شدیداً واکنش انگلیسیها را برانگیخت. به این ترتیب استعمارگران انگلیسی با ارتش دریایی خود، اقدام به لشگرکشی به جنوب ایران و اشغال برخی از جزایر ایرانی و به ویژه اشغال خرمشهر کرد. البته در مقابل دربار بیکفایت قاجار که خود را ناتوان در جنگ با اشغالگران میدید، مذاکرات را برای صلح با انگلستان آغاز کرد. مذاکراتی که در نهایت به انعقاد عهدنامه پاریس، در سال ۱۲۳۵. ش منجر شد. عهدنامهای که براساس آن ایران با پذیرفتن ننگ شکست، سپاه خود را از هرات خارج کرد و خودمختاری افغانستان را به رسمیت شناخت. علاوه بر آن یک قرارداد استعماری تجاری با انگلیسیها را امضا کرد و انگلیس هم قبول کرد نیروهای نظامیاش را از خاک خوزستان و جزایر ایرانی خارج کند و دیگر به مخالفان حکومت ایران در سفارتخانهاش پناه ندهد! به این شکل و با توطئه انگلیس و بیکفایتی دربار قاجار، افغانستان از ایران جدا شد (۴).
حکمیت گلداسمیت برای تقسیم آب هیرمند
هنوز چند سالی از جدایی افغانستان از ایران نگذشته بود که تجاوزات حکام قندهار و هرات به سیستان و بلوچستان و دلتای رود هیرمند و مصادره سهم آب مناطق سیستان اتفاق افتاد. این بار هم متأسفانه دربار ناصری به جای مقابله با حکام زیادهخواه قندهار و هرات، با انفعال کامل و براساس همان قرارداد پاریس، «انگلیس» را به عنوان حکم برای ایجاد صلح و رفع اختلافات انتخاب کرد! به این ترتیب نماینده استعمار انگلیس یعنی ژنرال گلداسمیت در سال ۱۲۵۱. ش به عنوان حکم در محل منازعه حاضر شد. او پس از بررسی و نقشه برداری از محل منازعه و اختلاف بر سر استفاده از حقابه رود هیرمند، فرمانی کاملاً علیه منافع ایران صادر کرد. او اعلام کرد که ناحیه دستراست هیرمند به افغانستان و ناحیه دست چپ به ایران واگذار شود و در نتیجه قسمت عمدهای از خاک سیستان را - که متعلق به ایران بود- به افغانها داد و خاک سیستان را از سه طرف محصور ساخت (۵).
البته پس از آن حکمیت، باز هم مشکل اختلافات ایران و افغانستان بر سر حقابه هیرمند، همچنان باقی ماند. به طوری که اسناد مربوط به این قضیه را میتوان در نامههای اداری آن دوره دید. به طور مثال محمد ابراهیم خان علم مشهور به شوکت الملک (پدر اسدالله علم) که حکومت قائنات و سیستان از طرف مظفرالدین شاه به وی سپرده شده بود، در نامهای به علی اصغرخان اتابک درباره اوضاع سیستان و عدم احقاق این منطقه از حق آب هیرمند مینویسد: «از اخبار سیستان استعلام میشود، از قراری که کدخدایان سیستان برای غلام نوشتهاند و اطلاع دادهاند از جانب دولت انگلیس حکم شده است که نهر گندر حوض دار از سرحد چغانورا بکشند و فعلاً روزی ۶۰۰ نفر عمله کار میکنند و نهر مزبور میکشند و میخواهند نهر ترقو و محال توابع آنجا و گندر حوض دار را دائر نمایند (۶).»
این یعنی که با نقشه مکارانه انگلیسیها، رسماً حقابه منطقه سیستان از سوی وابستگان به بریتانیا در افغانستان دزیده میشد! البته این دفعه هم دربار قجری ایران در سال ۱۲۸۴. ش برای رفع مشکل و تظلمخواهی مردمان سیستان، با ذلت تمام حکمیت انگلستان را در قضیه حقابه رود هیرمند پذیرفت و به این ترتیب دوباره بخشی دیگر از حق مردمان سرزمین سیستان و بلوچستان، در استفاده از آب هیرمند از دست رفت! (۷).
بلوچهایی که از انگلستان انتقام گرفتند
رفتارهای استکباری مأموران انگلیسی با مردم و طوایف سیستان و بلوچستان، ایشان را بسیار ناراحت کرده بود و البته از آنجا که به شکل کامل از دولت مرکزی برای احقاق حقوقشان در برابر استعمارگران ناامید شده بودند، علیه انگلیسیها دست به قیام زدند. یکی از این قیامها به «حماسه نالک» مشهور است. نالک، نام درهای در سرحدات خاش است. تنگه نالک با محیطی متفاوت و بکر در فاصله ۱۲۰ کیلومتری زاهدان و در دامنه کوه تفتان قرار دارد. بعد از اینکه سربازان انگلیسی به این منطقه حمله کردند، مردمان آن دیار به فرماندهی خلیل خان و میرجی نیدخان علیه اشغالگران قیام کردند. در آن زمان ژنرال «ریجنالد ادوارد هری دایر»، فرماندهی مأموران انگلیسی مستقر در بلوچستان را به عهده داشت. عشایر بلوچ منطقه نالک در تاریخ ۸ تیر ۱۲۹۵. ش قیام خود را آغاز کردند. قیامی که عشایر در آن با تعداد اندکی نیرو (در حدود ۵۰ نفر) و با سلاحهایی ابتدایی به جنگ نیروهای ۳۰۰ نفری انگلیسی رفتند که مجهز به سلاحهای مدرن بودند، اما این عشایر غیور با ایمانی قوی و روحیه سلحشورانه، توانستند ارتش انگلیس را شکست دهد.
در آن میان، جالب است که در آن حماسه، بانوان برجسته عشایر بلوچ هم شرکت داشتند. به ویژه «بیبیگل» از بانوان شاخص آن منطقه که در طبابت متبحر بود با مداوای رزمندگان زخمی در کنار همسرش شهسوار خان شهنوازی، توانست نقشی مهم و بیبدیل را در این حماسه ایفا کند. از بیبیگل جملاتی در تاریخ باقیمانده که نشان از عمق میهن دوستی و ایمانی اوست. وی در زمان راهیکردن همسرش که از فرماندهان قیامکننده بود، خطاب به وی و مردانی که همراه او عازم جنگ با انگلیسیها بودند، گفته بود: «بروید، خدا پشت و پناهتان باشد. شما برای دفاع از خاکمان میروید، خاک هم مثل خانواده، ناموس شماست و دفاع از آن برایتان واجب است.» قابل توجه است که شخصیت «بیبیگل» آنقدر مقتدر و مدبر بوده که حتی ژنرال دایر در کتاب خاطراتش به آن اعتراف کرده است (۸).» به این ترتیب و بعد از وقوع این قیام و قیامهایی دیگری که در منطقه سیستان و بلوچستان علیه انگلیسیها به وقوع پیوست، کشور استعمارگر بریتانیا فهمید که امکان اشغال مستقیم آن مناطق وجود ندارد و نمیتواند سیستان و بلوچستان را از ایران جدا و به مستعمراتش اضافه کند.
حقابه هیرمند و پهلویها
بعد از روی کارآوردن رضاقلدر توسط انگلیسیها، همچنان مشکلات مردم سیستان در موضوع آب هیرمند و دریاچه هامون ادامه داشت. البته پهلوی اول نیز هیچ دغدغهای برای رفع این مشکل نداشت، اما پس از اینکه انگلستان احساس کرد که باید در مقابل پیشرویهای روزافزون سیاسی و نظامی اتحادیه جماهیر شوروی کاری بکند، رؤسای دست نشانده خود در ایران، افغانستان، ترکیه و عراق را به امضای یک قرارداد و پیمان عدم تعرض و اتحاد متقابل در مقابل کمونیستها فراخواند. این پیمان که در تاریخ ۷ تیر ۱۳۱۶. ش در تهران به امضا مسئولان این چهار کشور رسید، به پیمان سعدآباد مشهور شد. البته پیمانی که در بخش معاهده با افغانستان، «دشت ناامید» را از ایران جدا کرد و به افغانستان واگذار کرد و دیگر اینکه در آن عنوان شد ایرانیها باید به صورت مساوی از آب رودخانه هیرمند بهرهمند شوند، اما مجلس ملی افغانستان از تصویب این قانون خودداری کرد و در نتیجه تنش آبی در منطقه سیستان و بلوچستان، بیشتر هم شد! طبیعتاً تداوم این وضعیت، موجب اعتراض مردم سیستان و بلوچستان میشد، اما این مسئله از طرف پهلوی دوم تا سه دهه بعد پیگیری نشد! اما زمانی که امریکاییها تصمیم گرفتند برای ایجاد مانع مقابل گسترش قدرت کمونیستها در کشور افغانستان فکری بکنند، به ناگهان مسئله حقابه هیرمند برای حکومت پهلوی دوم مهم شد! به این شکل معاهده آب رود هیرمند بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت افغانستان، در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۵۲. ش امضا شد. معاهدهای که در آن قرار شد در سالهایی که بارش حالت طبیعی خود را دارد، حقابه ایران از رود هیرمند ۸۲۰ میلیون متر مکعب برای یکسال باشد، اما در سالهایی که بارش کمتر است، به میزان کمبارشی این سهم کمتر شود. اما متأسفانه این معاهده در عمل اجرایی نشد و حتی پذیرفتن این حد از حق ایران هم در سالها و دهههای بعد به ویژه بعد از اشغال افغانستان توسط امریکاییها کمتر هم شد (۹).
میتوان ادعا کرد که وضعیت تنش آبی در استان سیستان و بلوچستان که با نقشآفرینی غیرقابل انکار انگلیسیها در تاریخ معاصر ایجاد شده است، در دوره اشغال افغانستان از سوی امریکاییها بدتر هم شد. به ویژه بعد از روی کارآمدن اشرف غنی –رئیسجمهور غربگرای افغانستان- و نقشآفرینی او در ایجاد سد کمال خان روی رود هیرمند و انحراف سهم آب ایران از مسیر طبیعی خود به سمت شورهزار، مسئله بغرنجتر شده است، اما از آنجا که هر دو کشور ایران و افغانستان در حال حاضر با استقلال کامل و به دور از وابستگی به ابرقدرتها میخواهند مسائل خود را حل کنند، پس قطعاً نمایندگان دو دولت با سیاستهای مبتنی بر گفتوگوی برادرانه میتوانند اختلافهای قدیمی ایجاد شده به وسیله استعمار را پس از سالهای طولانی برطرف کنند و این پرونده تنشزا و ملالآور را برای همیشه ببندند.
منبع: جوان آنلاین
باچین قرداد25ساله امضاکردید
ولی عملا برای هر ترانزیت کالایی،شدیدا به ایران محتاج است.
خفه کنید این گلوگاه های افغان را که دارند نفس گرم
سیستانی های ما را به شماره می اندازند.اگر تمکین کردند چه بهتر واگر نکردند با این جریان وهابیت کله خشک هیچ مراوده ای نداشته باشید ودست پیش را بگیریم که حق ماست این حقابه وتا وصول نشودحتی اگر صدسال، همواره این حق را زنده نگه داریم.