سهند جاهدی، بازیگر سریال «بچه مهندس» معتقد است پیشرفت و دیده شدن در زندگی کاری‌اش را مدیون مرحوم محسن قاضی مرادی است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، از کودکی او را در تلویزیون و سینما دیده‌ایم و بیشتر با سریال «عید امسال» و برنامه «عمو پورنگ» به خاطر می‌آوریمش. کودکی شیطان و خوش خنده که پس از گذشت سال‌ها، حالا بازی‌اش را در «بچه مهندس» می‌بینیم، سریالی که فصل چهارم آن با تغییرات اساسی از جمله تغییر کارگردان و بازیگر اصلی همراه بود و ساخته شد تا در ایام ماه رمضان از شبکه دو سیما پخش شود.

علاوه بر تغییر کارگردان بازیگر نقش اصلی، حضور سهند جاهدی در نقش بهروز هم یکی از همین تغییراتی بود که در فصل چهارم روی سریال اعمال شد و حالا بهروز که در قسمت اول به خاطر جواد چاقو خورد، تبدیل به یکی از بهترین دوست‌های او شده است تا قصه را همراه با هم پیش ببرند. به دلیل حضور سهند جاهدی در سریال «بچه مهندس» به گفتگو با او نشستیم که در ادامه می‌خوانید.

در کودکی چگونه وارد این عرصه شدید؟

در شش سالگی و با پارتی وارد این عرصه شدم. آقای جواد مزدآبادی، پسردایی پدرم هستند که کارگردانند و از طریق ایشان وارد این حوزه شدم. اولین کاری که به طور جدی انجام دادم، فیلم سینمایی «تقاطع» کار ابوالحسن داوودی در سال ۸۱ بود که آن زمان ۷سال داشتم. بعد در فیلم «یک وجب از آسمان» بازی کردم که به خاطر آن از جشنواره کودک و نوجوان جایزه گرفتم. بعد هم درسریال «مدرسه ما» و بعد از آن هم در سریال «عید امسال» بازی کردم.


بیشتر بخوانید


البته شما بیشتر با سریال «عید امسال» و بعد از آن برنامه «عمو پورنگ» شناخته شدید.

بله اساسا من را با سه سریال «مدرسه ما»، «عید امسال» و «عمو پورنگ» می‌شناسند.

اولین کاری که در آن ایفای نقش کردید، در کار آقای مزد آبادی بود؟

بله در یک کار کوتاه بود.

در سریال «عید امسال» شما سیزده سال داشتید و فرزند مرحوم محسن قاضی مرادی بودید، کارگردان کار هم آقای آقاخانی بودند، چگونه با ایشان آشنا شدید؟

من زندگی کاری‌ام را مدیون آقای قاضی مرادی هستم، به این خاطر که در سال ۸۱ و ۸۲ که وارد این عرصه شدم، یک کاری با ایشان داشتم و مرحوم قاضی مرادی من را به فیلم سینمایی «تقاطع» معرفی کردند و برای «عید امسال» هم ایشان من را معرفی کردند و خودم را مدیون ایشان می‌دانم، بسیار انسان ماهی بودند و بسیار متاسفم که از دنیا رفتند.

یک موردی که وجود دارد این است که افرادی که در کودکی وارد این عرصه می‌شوند، یا مدتی از آن فاصله می‌گیرند و یا بعضا هیچ وقت آن را ادامه نمی‌دهند، چرا این اتفاق رخ می‌دهد و شما هم مدتی از این فضا فاصله گرفتید دلیل آن چه بود؟

این اتفاق شامل همه افراد می‌شود، به هر حال در یک سنی بسیاری از بازی‌ها به صورت غریزی انجام می‌شود، آن غریزه که از بین می‌رود تازه مسئله سینما و بازیگری برای ما باز می‌شود که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و این مورد که آیا می‌توانیم از پس این کار بر بیاییم یا خیر، پیش خودمان، مدتی زمان می‌برد و، چون صدا و چهره تغییر می‌کند و به سن بلوغ می‌رسیم در این ماجرا تاثیر گذار است. من در خانه با علی شادمان تمرین می‌کردیم و اتود می‌زدیم که فراموش نکنیم و این تمرینات هم بسیار تاثیر گذار بود، ولی این کار‌هایی بود که با کتاب خواندن و فیلم دیدن که همچنان هم ادامه دارد، اتفاق افتاد. ما خیلی زیاد کتاب می‌خواندیم و فیلم می‌دیدیم و همه این‌ها تاثیر خودش را می‌گذارد.

زندگی کاری‌ام را مدیون محسن قاضی مرادی‌ام

شما و آقای شادمان دوست‌های چندین ساله هستید، این دوستی از کار است یا همکلاسی بودید؟

دوستی ما عجیب و غریب است و من اولین دوست صمیمی علی از زمانی که به تهران آمد هستم و حتی زمانی که در تهران نبود هم ما با هم ارتباط داشتیم و همیشه با هم بودیم. رفاقت من و علی از سر کار شروع شد و در اصل خیلی از هم خوشمان نمی‌آمد، ولی رفاقت ما از فیلم سینمایی «رویای سینما» کار آقای علی شاه‌حاتمی شروع شد.

چند سال‌تان بود؟

تقریبا ۱۴ سال و از آن‌جا رفاقت ما شروع شد و هر روز عمیق و عمیق‌تر شد.

آقای شادمان اخیرا ۲ کار انجام دادند که به هیچ عنوان با آثار قبلی‌شان قابل مقایسه نیستند و یک‌دفعه یک رشد خیلی خوب در بازیگری داشتند. «شنای پروانه» و «می‌خواهم زنده بمانم»، آیا شما این آثار را دیده‌اید؟

من «شنای پروانه» را دیده‌ام.

نظرتان در مورد فیلم و بازی علی شادمان چیست؟

«شنای پروانه» که فیلم بسیار خوبی است، وقتی یک فیلم پکیج کامل داشته باشد، مسلما همه چیز آن درست پیش می‌رود. من می‌دانم که علی این نقشی را که بازی کرد، از خودش و محیط زندگی و خانوادگی‌اش دور بود یعنی آن شخصیتی که بازی کرد کاملا از خودش دور بود و زیستی که خود علی در زندگی شخصیش داشت، ۱۸۰درجه با این نقش تفاوت داشت و خیلی تلاش کرد تا بتواند از پس این ماجرا بر آید و من خیلی لذت بردم.

وقتی به شما نقشی پیشنهاد می‌شود که از خودتان دور است تا به آن برسید لازم است که تلاش زیادی انجام دهید و باور دارم که علی خوب تلاش کرد و خیلی خوب از پس این قسمت ماجرا برآمد.

به شخصیت بهروز «بچه مهندس» بپردازیم. آن شیطنتی که بهروز دارد چقدر به شخصیت واقعی سهند جاهدی نزدیک است و شباهت دارد؟

شخصیت خودم که دو برابر بهروز شیطنت دارد.

پس خیلی از شخصیت خودتان فاصله نگرفتید؟

من دو برابر شخصیت بهروز شوخ طبع هستم و این شیطنت‌ها را دارم، ولی ما از این قضیه استفاده کردیم و وارد کارش کردیم که به آن صحبتی که قبل‌تر انجام دادم باز می‌گردد. من خیلی شوخ طبعم و آدمی هستم که سعی می‌کنم خودم را با شرایط وفق دهم و آن را بپذیرم. بهروز هم در این شش قسمتی که دیدیم این‌گونه است یعنی آدمی است که چاقو خورده و به راحتی صحبت و شوخی می‌کند و یک ذره پایبند به دنیا و زندگی نیست. من آدمی هستم که می‌گویم آدم باید در لحظه زندگی کند و لذت ببرد.

آدمی که چاقو خورده، آن‌قدر راحت از بیمارستان به خانه می‌آید و به زندگی روزمره‌اش می‌پردازد؟

اگر شما توجه کنید، قسمت ۱ و ۲ بهروز در بیمارستان می‌ماند و ما جوری آن را نشان دادیم که خیلی عُمقی نبوده و این‌گونه نشان دادیم که بهروز ۲ روز و نصفی در بیمارستان بود و دوستانی که نکته بین و ذره بین باشند متوجه این شدند که من همچنان در یکسری از میزانسن‌ها که می‌خواستم خم شوم یا بدوم یک اشاره‌ای به پهلویم دارم.

ما یک‌جا‌هایی شخصیت بهروز را می‌بینیم که طبل توخالی است، بچه لات نیست، ولی جا‌هایی لات بازی هم در می‌آورد. این ویژگی کاراکتر را به خاطر محیطی که در آن بزرگ شده به دست آورده است؟

ما مسلما از روز اول به این نتیجه رسیدیم که بهروز بچه لات نیست. من برعکسش را می‌گویم مثلا یک نفر در زندگی واقعی‌اش بچه لات است و مجبور می‌شود در یک فضایی کار یا زندگی کند که همه باکلاس هستند و مؤدب حرف می‌زنند، به تبع آن فرد هم سعی می‌کند به آن سمت بروید و مؤدب و فرهنگی حرف بزند؛ برعکس این اتفاق برای بهروز است.

بهروز آدمی بوده که دانشگاه رفته و از دانشگاه انصراف داده یعنی اگر می‌توانست ۱ یا ۲ ترم را ادامه دهد می‌توانست مهندسی‌اش را بگیرد، ولی در نهایت انصراف داده است پس بچه لاتی نیست، اما نسبت به شرایط زندگی که دارد و در آن فضایی که زندگی می‌کند، مجبور است ادای آدم‌هایی که در آن فضا هستند را در بیاورد تا یک وقت عقب نماند، ولی در اصل بهروز بچه لات نیست.

اتفاقا بچه ساده و دل پاکی است.

بله. ما بهروز را بیشتر به سمت و سویی بردیم که خیلی رفیق باز و بامرام و معرفت است و دل صافی دارد و این باعث می‌شود که بهروز از همان قسمت نخست به خاطر جواد چاقو می‌خورد و هر چه جلوتر برود متوجه می‌شوید که بهروز چه اتفاقاتی را رقم می‌زند.

خانواده جواد جوادی آمدند و با شما زندگی می‌کنند، شما قبلا با خانم ثریا قاسمی در «هیئت مدیره» همبازی بودید. بازی کردن در کنار ایشان چگونه است؟

خانم قاسمی استاد بنده هستند و تک تک ثانیه‌هایی که در کنار ایشان بازی می‌کنم برای من لذت بخش است و در اصل یک کلاس درس برای من است نه تنها برای من بلکه برای همه، به هر حال سابقه درخشانی که ایشان دارند اثبات این حرف من است. ایشان اصلا جای حرف ندارند و جلوی ایشان بازی کردن واقعا لذت بخش است. ایشان ۲ الی ۳ قسمت مهمان بودند و ما خیلی با هم بازی نکردیم، ولی در این کار خیلی با هم در ارتباط بودیم و من به شدت از ایشان یاد گرفتم.

در مورد محمدرضا رهبری که نقش جواد جوادی را بازی می‌کند هم باید بگویم او خیلی پسر ماهی است و از روز اولی که آمد سر کار مهم‌ترین چیزی که به آن رسیدیم این است که خیلی سریع با هم رفیق شدیم و این رفاقت در زندگی شخصی خودمان، مسلما روی کارمان تاثیر گذاشته است.

نکته‌ای که وجود دارد این است که قبل از این‌که فصل جدید سریال شروع شود یک موضوعی که مطرح شد این بود که بسیاری از بینندگان به تغییر بازیگر نقش اصلی اعتراض داشتند و این اعتراض‌ها هم کمابیش ادامه دارد. تغییر کارگردان و نقش اصلی سریال باعث کاهش مخاطب نشد؟

من موافق این نیستم، چون اگر این اتفاق برعکس رخ می‌داد، یعنی اگر آقای رهبری در فصل۳ بازی می‌کردند و در فصل ۴ آقای روزبه حصاری ایفای نقش می‌کردند، دوباره تمام این حرف‌ها و نقد‌هایی که وجود دارد به ایشان وارد می‌شد یعنی من موافق این هستم که مقداری باید فرهنگ‌مان را بالا ببریم، چون خارج از ایران این همه نقش وجود دارد که آدم‌ها بازی می‌کنند و ممکن است بازیگران یا کارگردانان آن هم تغییر کند.

زندگی کاری‌ام را مدیون محسن قاضی مرادی‌ام

اصلا ارزش گذاری نمی‌کنیم که بازی چه کسی بهتر است و بازی چه کسی بهتر نیست، این تعویض نقش و تعویض کارگردان روی اثر تاثیر می‌گذارد یا نمی‌گذارد؟

قطعا که تاثیر می‌گذارد، ولی ما باید ذهنمان را پاک کنیم و مردم اگر سریال را دوست دارند باید از ذهن‌شان پاک شود که در گذشته چه اتفاقی رخ داده است و دوباره یک سریال جدید با یک شخصیت جدید ببینند که به نظر من خیلی جذاب است.

ما یک داستانی را از فصل اول داریم که قصه حول محور شخصیت جواد و اتفاقات زندگی او رخ می‌دهد، اما در این فصل تعداد زیادی خرده داستان می‌بینیم که ممکن است واقعا مخاطب را سردرگم کند.

با این موضوع موافقم و فکر می‌کنم اتفاقا همین موضوع است که فصل چهارم را جذاب می‌کند. یک‌سری داستانک در سریال می‌بینیم که وارد می‌شوند و هر کدام یک کدی را دارند که در نهایت به هم مرتبط می‌شوند.

درباره سردرگم شدن مخاطب هم عقیده من این است که در چنین کار‌هایی مردم ما یک مقدار تعصبی به قصه نگاه می‌کنند، در هالیوود فیلم می‌سازند، مثل سری فیلم‌های «ایکس من» ما یک شخصیت اصلی می‌بینیم که پنج فصل حول محور سخصیت ولورین ساخته می‌شود و فصل ششم آن روی یک شخصیت دیگر مانور می‌دهد. وجود این موارد در قصه ایرادی ندارد و من فکر می‌کنم که نباید تعصبی به داستان سریال‌ها نگاه کنیم.

با حرف شما موافقم، اما باید این را هم بپذیریم که کیفیت فیلم‌سازی ما، هم‌اندازه هالیوود نیست.

شاید کیفیت سینمای ما در اندازه هالیوود نباشد، اما می‌توانیم خودمان را به آن دیدگاه نزدیک کنیم. چند قسمت پخش شده است و ما هنوز صبر این را نداریم که ببینیم چه اتفاقی قرار است رخ دهد، مدام می‌پرسیم چرا جواد جوادی قبلی نیست و اصلا این اجازه را نمی‌دهیم که ببینیم آقای رهبری در جایگاه خودش خوب هست یا نه باید این صبر را داشته باشیم که ببینیم در این ۳۰ قسمت چه اتفاقی قرار است رخ دهد. من تشکر ویژه دارم از جناب آقای احمد کاوری و آقای سعید سعدی و حسن وارسته بابت اعتمادشان همچنین از آقای قائمیان و خانم جوادی که بسیار من را همراهی کردند تشکر می‌کنم.

منبع:خبرآنلاین

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.