به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روز ۱۸ آبان ماه ۱۳۵۹ سالروز نخستین ماه محرم در اسارت است که برای اولین بار آزادگان سرافراز کشورمان در قلب دشمن بعثی، با وجود تمام فشارها و هشدارهای عراقیها برای جلوگیری از برگزاری آن همچنان ادامه دادند تا به شب عاشورا رسیدند.
در ادامه برشی از کتاب «واگویههای سید» که خاطرات «سیداحمد قشمی» را در خود جای داده است مرور میکنیم. این آزاده روایت میکند: در اولین سال اسارتمان، ماه محرم تقارن پیدا کرده بود با ماههای آبان و آذر سال ۱۳۵۹. عراقیها با حساسیت تمام در ایام محرم پیدرپی هشدار میدادند و خط و نشان میکشیدند. همه تلاششان بر این بود که جلوی عزاداری اسرا را بگیرند؛ اما مگر میشد! با گماردن نگهبان به صورت نوبتی و داوطلبی از همان روز اول محرم، کار عزاداری شروع شد.
البته در روزهای اولیه با احتیاط و مخفیانه و دورازچشم دژخیمان بعثی سوگواری انجام میشد. میخواستیم همان اول بسمالله جنگ و دعوا را شروع نکنیم و در روز عاشورا و تاسوعا از عرض ادب به سالار شهیدان محروم نشویم. این شد که عزاداریها هر شب مخفیانه تکرار شد، اما هر چه به روز عاشورا نزدیکتر میشدیم، سوگواری ما بیشتر و بیشتر قوت میگرفت تا به شب عاشورا رسیدیم.
شب عاشورای سال ۱۳۵۹ برایمان در رمادیه و در قلب دشمن رقم خورد. اوجگیری سوگواری بچهها و فریاد «واحسینا» از همه آسایشگاهها در فضای اردوگاه طنین افکند. از هر سه قاطع زندان رمادیه صدای مداحی و نوحهسرایی و سینهزنی برای سالار شهیدان به گوش میرسید.
بیشتر بخوانید
افسران، درجهداران و سربازان عراقی، که شاید تعدادشان به ۲۰ نفر میرسید، سراسیمه به تکتک آسایشگاهها حمله کردند و با میلههای آهنی و شلاقهای کابلی به یکایک بچهها یورش بردند. به طوری که حتی یک نفر از قریب ۲۰۰۰ اسیر اردوگاه از ضربوشتم عراقیهای بعثی در امان نماند.
چهرههای بچهها دیدنی بود، همه کبود و زخمی، اما خوشحال. انگار هجمه ناجوانمردانه دشمن، برایشان از عسل شیرینتر بود. جالب اینکه در آسایشگاه ۹ تعدادی از برادران اهل سنت هم حضور داشتند. ارشد ما هم مرحوم «عنایت» از برادران بسیار رشید، شجاع و جوانمرد اهل سنت بود. آنها هم در این عزاداری همراه برادران شیعه خود بودند.
منبع:ایسنا
انتهای پیام/