به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، آیا به خاطر انتظارات و خواستههایی که به آنها نرسیدهاید احساس ناامیدی میکنید؟ در زندگی قرار نیست دقیقا به هر آنچه میخواهید برسید، آنهم دقیقا همان زمانی که میخواهید. گاهی توقعات شما برآورده نمیشوند، چه توسط خودتان و چه بواسطهی دیگران و چه به دلیل شرایط و محیطی که در آن قرار گرفتهاید.
این واقعیت میتواند ناامید کننده باشد. شما آرزوها و خواستههایی دارید و برای رسیدن به آنها تلاش میکنید، اما نتیجهای نمیگیرید. وقتی چنین اتفاقی میافتد، چگونه میتوانید خود را بازیابی کنید؟ چطور میتوانید دوباره روی پاهایتان بایستید و انگیزه بگیرید؟
تسلیم احساس شرمتان نشوید
احساس شرم و گناه شما را به عقب میراند و ناامیدی باعث میشود الگوی شرم و اضطراب، گرفتارتان کند؛ بنابراین چه باید بکنید تا ناامیدی بر شما غلبه نکند؟ ساده است؛ قبول کنید که ناامید هستید!
وقتی سعی میکنید هیجانات منفی خود را انکار و سرکوب کنید، در نهایت به جایی میرسید که احساس ناامیدی و شرم شما را تحلیل میبرد و درگیر استرس مداوم میشوید. این احساس شرم و گناه بر شما پیروز میشود و حتی اگر واقعا هم گناه و تقصیری نداشته باشید، این احساس سنگین و آزاردهنده همه جا با شما خواهد بود و رهایتان نخواهد کرد.
اما چگونه میتوانید احساس گناه را از خود دور کنید؟ اولین قدم این است که قبول کنید ناامیدید و با کسی که به او اعتماد دارید حرف بزنید و پیش او به احساسات و رفتارها و موقعیتتان اعتراف کنید، نظر او را بشنوید و به حرفها و ماجراهای او گوش دهید و حتی میتوانید به شرایط و چیزهایی که میگویید و میشنوید بخندید.
ناامیدی میتواند واقعا آزاردهنده باشد و این هیچ اشکالی ندارد. اما اگر تلاش کنید این درد را نادیده بگیرید و حس نکنید، تنها اتفاقی که میافتد این است که در نهایت درد بیشتری را مجبورید تحمل کنید؛ بنابراین به خودتان اجازه دهید درد ناامیدی را لمس کنید. هیجانات منفی را که تجربهشان میکنید پردازش کنید و هر وقت آمادگیاش را داشتید از آنها عبور کنید.
درمورد اهمیت موقعیت پیش آمده، بزرگنمایی نکنید
مواجههی اول با ناامیدی، به سختی قابل کنترل است. ضمنا شاید در تلهی بزرگنمایی و اغراق ِ موقعیت پیش آمده بیفتید. حتی شاید احساس کنید دنیا برای شما به آخر رسیده یا عمرتان رو به پایان است.
انسان معمولا تمایل دارد در مورد اهمیت حوادث ناخواسته یا منفی بزرگنمایی کند و همین باعث میشود هر گونه تفکر مثبت و جنبهی خوبی از موقعیت، نابود شود. بیشتر اتفاقهایی که برای ما میافتند، لزوما معنای عمیق و بزرگی ندارند، اما زمانی معنا پیدا میکنند که ما به آنها میچسبیم و بیش از حد آنها را تجزیه و تحلیل میکنیم. وقتی شما به چیزی آنقدر اهمیت میدهید که در واقع آن قدرها هم مهم نیست، به آن اجازه میدهید قدرتمند شود و بر شما تسلط پیدا کند. یادتان باشد انتظارات برآورده نشده به معنی مُهر تائیدی بر پایان دنیا نیستند، بلکه موانع و فراز و نشیبهایی در مسیر پیش رو هستند.
کمال گرایی را رها کنید
خیلی از ما نمیتوانیم باور کنیم که دست و پای خود را با استانداردهای غیرممکن و غیرمنطقی بستهایم. بیشتر مواقع حاضر نیستیم انتظارات و توقعات خود را بازبینی کنیم و ببینیم شدنی هستند و با شرایط ما جور در میآیند یا نه. موارد زیر را بررسی کنید:
حالتان
گذشتهتان
آیندهتان
خودتان
شغلتان
خانوادهتان
دوستانتان
خانه و محل زندگیتان
آیا جنبههای گفته شده از زندگیتان را با استانداردهای خنده دار و نامناسب سخت کردهاید؟ به نظرتان میرسد انگار هیچ چیزی هرگز راضیتان نمیکند؟ آیا به خودتان و اطرافیانتان بیش از حد فشار میآورید؟ همهی این رفتارها میتوانند تاثیرات منفی به جا بگذارند، مثلا:
شما را درگیر استرسی مداوم میکنند، چون رسیدن به استانداردهای سخت، عملا غیرممکن است. به روابط خانوادگی و حرفهایتان لطمه میزنند و فرصتهای شغلی و ... را از شما دور میکنند.
شما را در هراس و اضطرابی مداوم نگه میدارند، چون میبینید هر چه تلاش میکنید نمیتوانید به هدفهایتان برسید.
نسبت به هر آنچه در رسانههای اجتماعی مانند اینستاگرام در مورد زندگی دیگران میبینید وسواس پیدا میکنید.
احساس ناتوانی و ضعف میکنید، چون رسیدن و نتیجه گیری در کار نیست.
آیا همهی اینها به این معناست که نباید استانداردهای عالی برای خود در نظر بگیرید؟ البته که نه! ارزش خودتان را بدانید، بدانید لایق چه چیزی هستید و به دنبال خواستههای به جایتان بروید. اما از خودتان یا اطرافیانتان توقع نداشته باشید به چیزهایی که شدنی و متناسب با شرایط تان نیستند برسید.
خودخواه نباشید
خودخواهی اغلب دلیل برآورده نشدن انتظارات است و هیچ کجای دنیا، رفتار پسندیدهای محسوب نمیشود. وقتی شما خودخواه هستید و از دیگران بیش از اندازه انتظار دارید، به سلامت روانی خود آسیب میزنید، خودتان را درگیر میکنید و به دیگران نیز لطمه میزنید. در ادامه چند نمونه از خودخواهی و اینکه چگونه انتظارات برآورده نشده میتوانند شما را در دام بدترین خودخواهیها بیندزاند را مثال میزنیم:
بخشی از درد و رنج شما ممکن است از جانب دیگران باشد. وقتی چنین حالتی روی میدهد، آیا تصور میکنید تعمدا به شما حمله شده؟ این هیجان و احساس ناشی از موجی از خشم خودخواهانه است؛ وقتی شما از چیزی رنج میبرید، عصبانی میشوید و میخواهید این خشم را به گردن کس دیگری بیندازید. اما شاید لازم باشد کمی فکر و بررسی کنید.
گاهی ممکن است شما دلیل درد و ناراحتی دیگران باشید. وقتی این اتفاق میافتد، این احتمال وجود دارد که آن را تصادفی یا اشتباهی بدانید. چرا شما باید اشتباهات دیگران را تعمدی و اشتباهات خود را تصادفی تلقی کنید؟ این خودخواهی است. چنین طرز فکری باعث میشود همیشه خود را قربانی بدانید و از دیگران توقع داشته باشید در برابر شما همیشه بدون نقص و اشتباه عمل کنند.
وقتی عصبانی هستید ممکن است تصور کنید خشم شما، تنها چیزی است که اهمیت دارد و خود را محق این خشم بدانید. این طرز فکر از اینجا ناشی میشود که خشم معمولا به شما میگوید همیشه شما درست میگویید و حق با شماست؛ بنابراین فکر میکنید انتطارات برآورده نشدهی شما، بدترین اتفاق ممکن در دنیا هستند.
توقعات شما ممکن است شما را به این باور برسانند که سختتر از هر کس دیگری کار و تلاش کردهاید. آیا واقعا اینطور است یا صرفا نگاه شما اینگونه است؟ یا شاید هم توقعات شما آنقدر دور از واقعیتاند که ناسالماند و به همین دلیل هیچکس دیگری هم نمیتواند کمکی در رسیدن به آنها به شما بکند؟
آنقدر به انتظارات برآورده نشدهی خود فکر نکنید
رها کردن احساسات و درد ناشی از توقعات برآورده نشده کار راحتی نیست. همانطور که گفتیم شما مجبورید احساسات منفی خود را پردازش کنید و به آنها اهمیت بدهید تا بتوانید بر آنها مسلط شوید و این ابزار قدرتمندی در دست شماست که امکان ادامهی مسیر را برایتان فراهم میکند. اما تمام نکته اینجاست که شما «باید» حرکت کنید.
«ماندن» در یک احساس منفی باعث میشود فکر کنید راهی برای رها شدن ندارید و موقعیت ناخوشایندِ پیش آمده را بارها و بارها پیش خود مرور میکنید و میبینید و هر بار انتظار دارید چیز متفاوتی رخ بدهد! نشخوار فکری همان تلهای است که رهایی از آن دشوار است. درک کنید که هدف شما پردازش افکار و احساساتتان با سرعت هر چه تمامتر است تا بتوانید هر چه زودتر خودتان را از آنها دور کنید.
دیگران را ببخشید
وقتی دیگران عامل و مقصر برآورده نشدن خواستههای شما هستند، رها کردن گذشته و حفظ رابطه میتواند کار بسیار سختی بشود. اما بخشیدن دیگران هم درست به اندازهی بخشیدن خودتان اهمیت دارد تا بتوانید بر ناامیدیتان غلبه کنید. نکاتی برای بخشیدن دیگران:
به جای اینکه دیگران را سرزنش کنید، خودتان را جای آنها بگذارید و درک کنید هر کسی شرایط خاص خودش را دارد. هر چند انگیزهها و عادتهای اشتباه دیگران، هرگز توجیه کنندهی تقصیراتشان نیست، اما حداقل میتوانید با حس همدلی خود، آنها را ببخشید.
یادتان باشد که همهی ما انسانیم و اشتباه میکنیم.
روی مهربانی و جبران گذشته تمرکز کنید. شاید حق با شما باشد، اما به این معنی نیست که حق دارید بیرحم باشید. مهربان باشید و بدون اینکه از موقعیت خود عقب بکشید سعی کنید با درک و همدلی پیش بروید.
به دنبال دلایل بیشتری برای عصبانی بودن و سرزنش کردن نگردید. اگر در حال حاضر مشکلی با کسی دارید، ممکن است به راحتی در تلهی پیدا کردن دلایل بیشتری برای نبخشیدن او گرفتار شوید. اما دست نگه دارید! شما فقط دارید خودتان را گرفتارتر و خشمگینتر میکنید.
البته بخشش و گذشت نباید مستقیما نثار کسانی شود که پشیمان نیستند، آسیب شدیدی به شما زدهاند و حتی به دنبال جبران بخشی از آن هم نیستند و به شما ثابت شده که تعمدا در حقتان جفا کردهاند. این تصمیم شماست که کسی را که تا این اندازه بدی کرده ببخشید یا نه، اما در بیشتر موارد، انتظارات برآورده نشده، چیزهایی هستند که شما میتوانید بر آنها غلبه کنید و بخشش شما، پیش از هر چیزی خودتان را آرام و آزاد میکند.
خودتان را ببخشید
بخشیدن شامل حال خودتان هم میشود. وقتی شما در برآورده کردن انتظارات خودتان موفق نمیشوید یا چیزی که انتظار دارید، روی نمیدهد، به راحتی ممکن است انگیزهتان را از دست بدهید. شما باید خودتان را بابت آنچه روی داده است ببخشید:
اشتباهات خود را بپذیرید. خیلی راحت پیش خودتان اعتراف کنید که اشتباهی مرتکب شدهاید یا معیارهایتان دور از واقعیت بودهاند و یا محدود بودن شرایط خود را باور کنید.
عبرت بگیرید. بله حق با شماست. اتفاقهای خیلی بدی رخ داده، اما چه درسی میتوانید از آنها بگیرید؟ چه خطاهایی را میتوانید دوباره تکرار نکنید؟ روزنهی امید و درس آموزندهی تجربهی تلختان را از دست ندهید تا بتوانید برای انتخاب مسیر بعدیتان بهترین تصمیم را بگیرید.
از خودتان عذرخواهی کنید. برای اینکه خودتان را ببخشید، اول باید از ته دل، متاسف و پشیمان باشید. حتی میتوانید یک نامهی عذرخواهی برای خودتان بنویسید. فرض کنید میخواهید از یکی از دوستان یا اعضای خانوادهتان عذرخواهی کنید. این نامه به شما فرصتی میدهد تا با خودتان مهربانتر باشید و دلجویانه رفتار کنید.
صبور باشید. طبیعی است که تا مدتی احساس خوبی نداشته باشید و خودتان را گناهکار بدانید، پس صبور باشید تا این مرحله از بحران نیز بگذرد.
به روال عادی زندگیتان برگردید
حالا وقت آن است که احساس منفی را از ذهن و جسمتان پاک کنید و به روال عادی زندگی برگردید. یک روال مثبت و مفید کمکتان میکند با قدمهای حساب شدهتری که برمیدارید، سلامت روح و روانتان را بهبود بدهید:
هوشمندانهتر به سمت هدفتان قدم بردارید.
یک هنر جدید یاد بگیرید.
در صورت امکان، به یک شغل جدید و بهتر یا تغییری لازم در حرفهتان فکر کنید.
بررسی کنید به چه مهارتهایی واقعا نیاز دارید که باید آنها را یاد بگیرید.
نگرشتان را اصلاح کنید.
هدفهای جدید برای خود در نظر بگیرید.
روتین خود مراقبتیتان را بازبینی و تصحیح کنید.
بیشتر مطالعه کنید.
برای علاقه مندیهایتان بیشتر وقت بگذارید.
روابط دوستانهتان با آدمهای مثبت را تقویت کنید.
به تغذیه سالم و خواب خوب و با کیفیت خیلی بیشتر اهمیت بدهید.
محیط زندگیتان را تمیز و خلوتتر نگه دارید.
برای مدیتیشن و تمرین ذهن آگاهی، روزی پنج دقیقه هم که شده وقت بگذارید.
ورزش، ورزش، ورزش!
همین کارها و تغییرات ظاهرا ساده به شما کمک میکنند ذهن و جسمتان را به سمتی هدایت کنید که با انگیزهای جدید و با انرژی به سوی کامیابی پیش بروید؛ و کلام آخر اینکه ...
توقعات برآورده نشده، درد دارند! و پذیرش آنها ساده نیست. اما باید یاد بگیرید با هیجانات و تبعات روحی و روانی آن چگونه برخورد کنید و دوباره به تفکر مثبت برگردید و آگاهانه بیاندیشید. افراد موفق هرگز اجازه نمیدهند انتظارات برآورده نشدهشان، سد راه اهدافشان شود و شما هم نباید این کار را بکنید!
منبع: برترین ها
انتهای پیام/