به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، کمبود یا عقده یعنی محروم بودن از چیزی از طرف کسی که قرار بوده آن نیاز را برطرف کند. عقدههای کودکی هم نیازهایی هستند که بدون پاسخ از سوی والدین برای کودکان باقی ماندهاند و باعث شدهاند تا کودک احساس حقارت و یا بیارزشی بکند.
کمبود یا عقده یعنی محروم بودن از چیزی از طرف کسی که قرار بوده آن نیاز را برطرف کند. عقدههای کودکی هم نیازهایی هستند که بدون پاسخ از سوی والدین برای کودکان باقی ماندهاند و باعث شدهاند تا کودک احساس حقارت و یا بیارزشی بکند.
این عقدهها در زمان بزرگسالی در شخصیت او تاثیر میگذارند و باعث میشوند این کمبودها و عقدهها به شیوههای بسیار بدی در اطرافیان او نیز تاثیر منفی بگذارند.
دلیل عقدههای کودکی
خمیر مایه مولفههای اصلی شخصیت متعادل و پویا یا متزلزل و آسیبپذیر کودکان و نوجوانان در کانون خانواده و در سایه تعامل مطلوب با والدین، به ویژه مادر، شکل میگیرد.
ویژگیهای زیستی و روانی- اجتماعی کودکان در سالهای اولیه رشد (هفت سال اول حیات) به گونهای است که بیشترین تعلق خاطر را به پدر و مادر دارند و میخواهند همواره همه وجود پدر و مادر خود را در قبضه مهر خود داشته باشند.
از همین رو زیباترین و موثرترین روش پرورش فرزند در این دوران، حاکمیت مهر و محبت و سیطره عاطفی کودک بر پیکره شخصیت پدر و مادر است؛ بنابراین محرومیتهای عاطفی، تنبیه، اعمال رفتارهای خشونتآمیز با کودک و تحمیل آزردگیها و ناکامیهای مکرر بر احساس فرزندی با شاکله محبتپذیر، میتواند آسیبهای اجتماعی به همراه داشته باشد.
گزل، پدر روانشناسی کودک میگوید: شخصیت کودک در پنج، شش سالگی نسخه کوچکی از جوانی است که بعدا خواهد شد.
کودکانی که از مهر و محبت پدری و مادری محروم مانده و یا عموما در عین برخورداری از نعمت پدر و مادر، دچار بد سرپرستی شدهاند و به گونهای که انتظار میرود از تعامل عاطفی خوشایند و دوستداشتنی با والدین بهرهمند نمیشوند، با دنیایی از نگرانی و ناکامی، بیانگیزه و شکننده وارد مدرسه میشوند.
در حقیقت ضمن آنکه خلق و خوی افراد از نظر ژنتیکی متفاوت است، اما نحوه تربیت صحیح، عدم بحرانهای روحی، برخوردهای معقول و سنجیده و پرهیز از محروم کردن کودک از حقوق ابتدایی، میتواند شخصیت مفید و مناسبی را در دوره جوانی، میانسالی و کهولت، در یک فرد شکل دهد.
اما بر خلاف آن، افراد نامتعادل از نظر روحی و روانی، افراد بزهکار و شخصیتهای منفی غالبا در مرحلهای از دوران کودکی و نوجوانی خود به نحوی با یک یا چند محرومیت روبرو شدهاند و در سنین بالاتر تصمیم دارند از هر راه ممکن پوششی بر کمبودهای به وجود آمده در دوران کودکی و نوجوانی خود بگذارند.
اما متاسفانه، چون این محرومیتها تبدیل به عقدههای روانی شدهاند، شخص بیشتر طالب است تا از راه انتقام و رفتار افراطی بر این عقدهها سر پوش بگذارد و به خواستههای خود دست پیدا کند یا بسته به خلق و خوی خود راه انزوا و گوشهنشینی، افسردگی و خودآزاری را برگزیند.
نقش وابستگی در عقدههای کودکی این مسئله بیشتر مربوط به سنین بعد از هفتسالگی است.
به هر حال کودک در مراحل اولیه از عواطف و احساساتی برخوردار است که باید به گونهای صحیح مورد توجه قرار گیرد و پرورش صحیح آن به عهده والدین است، وگرنه کودک دچار عقده خواهد شد و نهایتا راه انحراف را خواهد پیمود.
فکر نمیکنید که تمامی مشکلاتی که پنهان یا پیدا، خودتان یا تکتک اطرافیانتان به آن مبتلا هستید، میتوانند در کودکی شما ریشه داشته باشند و اگر همان زمان حل و فصل میشدند، شما هیچ کدام از اتفاقات امروز را تجربه نمیکردید؟
در اینجا از بحرانهایی صحبت شده که از همان کودکی سراغ انسان آمده و تاثیرات ناخوشایندی در بزرگسالی میگذارند:
وابسته و منفعل هستید؟
این افراد همیشه احساس بیپناهی کرده و فکر میکنند اگر کسی مراقبشان نباشد و برایشان تصمیم نگیرد، از عهده سادهترین کارها هم بر نمیآیند.
به همین دلیل است که در نوجوانی خود را روی دوش خانوادهشان میاندازند و در آینده هم بهدنبال همسری میگردند که بتوانند برای سادهترین کارها و تصمیمها به او تکیه کنند.
این افراد، چون خود را دچار کاستیها و نقصهای بسیار میبینند، دوست دارند که به دیگری بچسبند و تنها در کنار فرد دیگری احساس میکنند که کامل شدهاند.
کمبود محبت و ضربه عاطفی در دوران کودکی چه عواقبی در آینده دارد؟
دوران کودکی سخت و طاقتفرسای هیتلر، عدم پذیرفته شدن از جانب پدر، فقر شدید مالی، بیتوجهی و نادیده گرفته شدن استعدادها و تواناییهای وی در زمینه موسیقی، نقاشی و هنر، اخراج او از موسسه هنرهای زیبا و پذیرفته نشدنش در جامعه همگی در زمره عوامل مهمی هستند که دست به دست هم دادند تا هیتلر خشم، کینه، انتقامجویی و حسادت را جایگزین خلاهای درونیاش کند و به اهریمن قرن بیستم تبدیل شود.
بر اساس پژوهشهای انجام شده در حوزه آسیبشناسی و همچنین با توجه به مطالب ذکر شده، روانشناسان معتقدند تجربههای ترومای سخت و طاقتفرسا، ضربههای احساسی و عاطفی دوران کودکی نقش بسیار مهمی در پرورش و رشد شخصیت کودک دارد و با توجه به شدت آسیبها، میتواند اثرات مخرب جبرانناپذیری بر شخصیت کودکان و همچنین دیگر دورانهای زندگی فرد در بزرگسالی بر جای بگذارد.
کودکانی که در معرض تجربیاتی همچون شکست، رانده شدن و محروم ماندن از توجه و حمایت والدین، ناکامی، فقر، طلاق والدین، آزار و اذیت جنسی و مشکلاتی از این دست قرار میگیرند، هرگز نمیتوانند به بلوغ روحی و روانی متعادلی نایل شوند و همواره در مدیریت بحرانهای زندگی، رفتارهای اجتماعی ضعیفی را از خود بروز میدهند و احساس عدم اعتماد به دیگران در آنها رشد میکند.
به همین ترتیب پیرو مطالب ذکر شده و اهمیت جایگاه دوران کودکی در شکلگیری هویت و شخصیت افراد، روانشناسان و متخصصین رواندرمانگر همواره بر اهمیت این دوران به خصوص پنج سال اول زندگی کودکان در فرآیند شکلگیری شخصیت در ابعاد زیستی، روانی، اجتماعی، هیجانی، جنسی و بین فردی و همچنین شیوهها و الگوهای فرزندپروری که والدین برای تربیت کودکانشان بهکار میبرند تاکید میکنند.
متخصصین روانشناس در همین راستا نیز توصیه میکنند والدین باید روابط صمیمانه ایمنی را با فرزندانشان داشته باشند، چرا که اصولا تمام رفتارهای دوران نوجوانی، جوانی، بزرگسالی و دیگر دورانهای زندگی، چه اجتماعی باشد و یا ضد اجتماعی، همگی در نتیجه تجربیات گذشته مربوط به دوران کودکی بوجود میآید.
به همین علت ضروری است پدران و مادران بر روی رفتار خود نظارت و مدیریت داشته باشند، چرا که در اثر غفلت، با فرزندِ کجرفتار مواجه میشوند.
تاثیر احساسات دوران کودکی در شکلگیری شخصیت در بزرگسالی
اغلب افراد تحت تأثیر تجربههای دوران کودکی خود قرار میگیرند، در نتیجه میتوان گفت احساسات دوران کودکی نقش بسزایی در دوران بزرگسالی زندگی افراد دارد. تجربیات دوران کودکی بر شخصیت و نگرش هر فردی نسبت به شرایط مختلف زندگی تأثیر میگذارد، اگر این تجربیات دردناک باشند، موجب بروز بسیاری از درد و رنجها در فرد میشوند، شانس برگشت این ترسها در طول دوران بزرگسالی بسیار است.
برخورد ناعادلانه یک زخم عاطفی است که انسان را به یک فرد با چشم انداز منفی در زندگی تبدیل میکند، علاوه بر این، کسانی که در طول دوران کودکی با آنها منصفانه رفتار نشده است، همه چیز را در اطرافشان مورد انتقاد قرار میدهند.
اگر در دوران کودکی تجربیات همراه با تهاجم داشته باشید، کودک درونیتان که تحقیر شده، دارای عزت نفس پایین بوده، بیرون میآید و عمیقترین ترسهای شما را به نمایش میگذارد بنابراین، طبیعی است که این زخمهای احساسی هنوز در درون شما زندگی کنند و امروز شما را تحت تاثیر قرار دهند.
منبع : زندگی آنلاین
انتهای پیام/