به گزارش
گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از
شهرکرد؛ حضرت امام ابو محمد حسن بن علی العسکری (علیه السلام) یازدهمین اختر نورانی آسمان ولایت و امامت و سیزدهمین گوهر دریاى عصمت می باشند.
آن امام همام در 8 ربیع الثانی سال 231 هجرى قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود و در سال 254 پس از شهادت پدر بزرگوارشان، حضرت امام علی النقی الهادى (ع) به مقام شامخ امامت و پیشوایی شیعیان برگزیده شدند.
پدر گرامی ایشان حضرت امام علی النقی الهادی (ع) و مادرشان بانوی پارسا و شایسته حدیثه است. این بانوی بزرگوار از زنان مؤمنه و نیکوکار بود که حضرت امام حسن عسکری (ع) در دامان پاک ایشان متولد شد و پرورش یافت. این زن پرهیزگار، در سفر امام عسکری (ع) به سامراء همراه ایشان بوده و در همان شهر از دنیا رحلت فرمودند.
از آنجا که امام یازدهم (ع) همراه با پدر بزرگوارشان امام هادی (ع) به شهر سامراء پایتخت خلافت عبّاسی منتقل و در آن جا در محله «عسکر» سکونت اجباری داشتند، «عسکری» نامیده شدند.
کنیه ایشان هم «ابو محمّد» و از القاب آن حضرت «سراج»، «زكى» و «خالص» است.
آن حضرت و پدر و جدّ بزرگوار ایشان (ع) به خاطر یاد كرد و زنده نگه داشتن عظمت به دست آمده شیعه در زمان امام هشتم (ع) نیز به «اِبْنُ الرِّضا» (فرزند امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام) ملقب و شهرت یافته بودند.
ضمناً «نرجس خاتون» نیز همسر گرامی آن حضرت (ع) و مادر ارجمند حضرت صاحب العصر مهدی موعود (عج) می باشند.
امام حسن عسکری (ع) به عظمت نفس و علو مقام معروف، دارای بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی و باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن کریم بودند و مورد احترام خاص قرار می گرفتند.
در شكوه و منقبت آن امام همام (ع) چیزى بالاتر از این نیست كه حضرت امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف) که عدالت گستر جهان و در هم كوبنده ستمگران است، فرزند گرامی ایشان می باشد.
دوران 29 ساله عمر کوتاه و مبارک و حیات شریف و ارزشمند حضرت امام حسن عسکری (ع) به سه دوره تقسیم می گردد:
دوره اول: 13 سال اول زندگی شریف و نورانی آن حضرت (ع) که در مدینه طی گردید.
دوره دوم: 10 سال دیگر قبل از امامت (13 تا 23 سالگی عمر مبارک) که در سامرا تشریف داشتند.
دوره سوم: نزدیک به 6 سال هم دوره امامت آن حضرت (ع) می باشد.
با نگاهى به تاریخ شیعه در می یابیم كه با نزدیک شدن به عصر غیبت، عرصه زندگانى بر شیعیان تنگ تر و رسالت امامان (ع) در برنامه هدایت الهى، سنگین تر و دشوارتر می شود. به ویژه عصر امام حسن عسکرى (ع)، دورانی بسیار سخت و پر ابتلاء و آکنده از بدعت، اختناق، فساد و ظلم و جور در تمام زوایاى اجتماع بود.
مدت امامت آن امام همام (ع) شش سال به طول انجامید كه با قدرت ظاهری بنی عباس و با حكومت سه خلیفه جابر عباسى به نام هاى معتز، مهتدى و معتمد همزمان بود.
بنى عباس، امام هادى و امام حسن عسکرى (علیهما السلام) را به این بهانه كه می خواهند رهبر شیعیان در مركز حكومت باشند (و البته به منظور مراقبت و كنترل دقیق امام و سركوبى حركت هاى احتمالى علیه حكومت) از مدینه به سامراء منتقل نمودند.
از زمان ولیعهدى امام رضا (ع) كه شیعه از حاشیه اجتماع تا پایگاه قدرت پیشروى كرده بود، وحشت و ترس بنى عباس فزونى یافته بود و در زمان هاى بعد نیز شیعیان وظیفه خود می دانستند كه كاسته شدن قدرت حق را برنتابند، این عامل ترس و كابوسى براى خلفاء عباسى بود. لذا آنان چاره اى جز در پیش گرفتن سیاست خانه نشین كردن، مراقبت شدید، زندان و آزار نمى دیدند.
دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود، در بیشتر اوقات عمر شریف امام حسن عسکری (ع)، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت نمود، به طوری که آن بزرگوار (ع) مدت 3 سال از دوران 6 ساله امامتشان را در زندان گذرانیدند.
صالح بن وصیف زندان بان آن حضرت (ع)، دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود تا ایشان را آزار بیشتری بدهد، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام (ع) بودند، تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته، به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند. وقتی از این غلامان، جویای حال امام (ع) شدند، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شب ها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید.
عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت امام حسن عسکری (ع) ملاقات می کرد، به احترام آن حضرت (ع) بر می خاست و ایشان را بر مسند خود می نشانید. پیوسته می گفت: در سامرا، کسی را مانند آن حضرت (ع) ندیده ام، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است.
پسر عبیدالله خاقان می گفت: من پیوسته احوال آن حضرت (ع) را از مردم می پرسیدم. مردم را نسبت به او متواضع می یافتم. می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند.
در این عصر، جنبش هاى مكتبى زیادى نیز برپا شد، به طورى كه نهضت هاى علوى روز به روز گسترش می یافت. ولى بسیارى از این نهضت ها به وسیله حكومت كشف و با آن مقابله می شد.
یاران امام (ع) در شهرهاى مختلف پراكنده و امكان تمركز براى آنان وجود نداشت و از دیگر سو، فشار دستگاه خلافت، عرصه را چنان تنگ كرده بود كه امكان هر حركتى را ناممكن می ساخت.
علامه مجلسی (ره) از یكى از یاران حضرت امام عسكرى (ع) روایت كرده كه: «ما در عسكر اجتماع كرده بودیم و منتظر ورود ابى محمد (علیه السلام) بودیم كه می خواست به دیدار معتمد برود. در این هنگام، نامه اى از امام به دستمان رسید كه در آن نوشته شده بود: «ألا لا يسلمنّ عليّ أحد، و لا يشير إليّ بيده، و لا يومئ، فإنكم لا تؤمنون على أنفسكم.» یعنى: «مراقب باشید احدى از شما بر من سلام نكند و با دستش مرا نشان ندهد و اشاره هم نكند كه در غیر این صورت جانش در خطر خواهد بود.»
از این روایت آشكارا در می یابیم كه تا چه اندازه امام عسکری (ع) تحت مراقبت و فشار دستگاه خلافت بوده اند و به همین سبب، در روایات بسیارى، شیعیان به تقیه امر شده اند.
مهمترین عامل برخورد و موضع گیرى بسیار خصمانه و ظالمانه خلفای حکومت علیه امام حسن عسکری (ع)، روایات و بشارت امامان پیشین (ع) در مورد اینکه از امام حسن عسكرى (ع) فرزندى به دنیا خواهد آمد كه به ستم آنان پایان می دهد (بنابراین سیاست فرعونى را پیشه خود ساخته و گاه و بیگاه به منزل امام (ع) هجوم آورده و به جستجو می پرداختند.) و همچنین احترام و سیادتى كه امام (ع) بواسطه تقوا و مقام امامت داشتند و نفوذ و احترامى كه در بین علویان و عباسیان دارا بودند (و خلفا را وادار می كرد تا مانع انتشار این نور شوند.) بود.
حضرت امام حسن عسکرى (ع) در مدت عهده داری منصب امامت، رسالتى بس گران و الهى را تحت مراقبت هاى شدید و تنگناهاى دستگاه خلافت به انجام رساند و با برخوردارى از مقام امامت، شیعه را از شدید یرین مهلكه ها و بحران هاى تاریخى حفظ كرد.
با وجود تمام محدودیت ها، آن حضرت (ع) (که در قدرت بسیار والا و بی بدیل علمی شان ـ که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) مایه گرفته بود ـ نکته ها گفته اند.) از نشر احكام اسلام و تقویت بنیه علمى شیعه و رسیدگى به امور شیعیان دریغ نمى ورزیدند و در آگاهى بخشیدن، روشنگرى، ارشاد مردم و بر حذر داشتن آنان از نیرنگ هاى حكومت جائر، لحظه ای درنگ نمى فرمودند که اهتمام بسیار به حفظ اموال مسلمین و تقویت بنیه مالى شیعیان، فراخوانی شیعیان و اصحاب و رسیدگی به مسائل و مشكلات آنان، جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راه های دور برای کسب فیض به محضر امام (ع) مشرف می شدند، سخنان، مراسلات و مكاتبات هدایتگرى، تألیف تفسیر و تعلیمات عالیه قرآنی، نشر احکام الهی و بیان مسائل فقهی، مأثوراتى در فقه و اعتقاد و ...، مناظرات کلامی و ... از جمله این اقدامات است.
دستگاه بنى عباس پیوسته از وجود امام عسکری (ع) در زحمت و ترس بود تا آنكه سرانجام معتمد خلیفه جائر عباسى، آن حضرت (ع) را در سال 260 هجرى قمری به طور پنهانى مسموم كرد و آن امام همام (ع) در روز جمعه 8 ربیع الاول همان سال و در سن 29 سالگی به شهادت رسیدند.
علت شهادت آن حضرت (ع) را سمی بیان کرده اند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت (ع) خورانید و بعد از کردار زشت خود پشیمان شد. به ناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان، کار طبابت در بغداد و سامرا را بر عهده داشتند، برای معالجه فرستاد. البته از این دلسوزی های ظاهری، هدف دیگری هم داشت و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگه داشتن آنها از حقیقت ماجرا و توطئه بود.
پس از آگاه شدن شیعیان از خبر شهادت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (ع)، شهر سامرا را غبار غم و اندوه فرا گرفت و از هر سوی، صدای ناله و گریه برخاست. مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت (ع) شدند. از آنجا كه هیچ عاملى نمى تواند از مشیت الهى جلوگیرى كند، پس از شهادت امام حسن عسکری (ع)، فرزند عزیز و گرانقدرشان امام مهدى (عج) عموى خویش (جعفر كذاب) را كه قصد نماز بر پیکر مطهر پدر بزرگوارشان امام حسن عسکری (ع) داشت، كنار زدند و خود بر این بدن شریف، نماز گزارده و منصب امامت را از جانب خدای متعال بر عهده گرفتند.
پیکر مبارک و مطهر حضرت امام حسن عسکری (ع) در شهر سامرا و در کنار پدر بزرگوارشان حضرت امام علی النقی الهادی (ع) به خاک سپرده و ملجاء، پناهگاه و زیارتگاه عاشقان و دلدادگان حضرتش شد.
ابوالادیان می گوید: من در خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع) بودم. نامه های آن حضرت (ع) را به شهرها می بردم. روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام (ع) فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامرا خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود. ابوالادیان می گوید به امام (ع) عرض کردم: ای سید من! هر گاه این واقعه دردناک روی دهد، امامت با کیست؟ فرمود: هر که جواب نامه من را از تو طلب کند. ابوالادیان می گوید: دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما. امام (ع) فرمود: هر که بر من نماز گزارد. ابوالادیان می گوید: باز هم پرسیدم علامت دیگری بفرما تا بدانم. امام (ع) فرمود: هر که بگوید در همیان چه چیز است، او امام شماست. ابوالادیان می گوید: ابهت و شکوه امام (ع) باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم. رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتی به درب خانه امام (ع) رسیدم، صدای شیون و گریه از خانه آن حضرت (ع) بلند بود. داخل خانه امام (ع)، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری (ع) را دیدم که نشسته و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت می گویند. من از این بابت بسیار تعجب کردم، پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم. اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد. چون بدن مطهر امام (ع) را کفن کردند و آماده نماز گزاردن بود، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ایستاد، طفلی گندمگون، پیچیده موی و گشاده دندان مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت: ای عمو! پس بایست که من به نماز سزاوارترم. رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ایستاد. سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی (علیه السلام) دفن کرد. سپس روی به من آورد و فرمود: جواب نامه ها را که با توست تسلیم کن. من جواب نامه را به آن کودک دادم. پس حاجزوشا از جعفر پرسید: این کودک که بود؟ جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام. در این موقع، عده ای از شیعیان از شهر قم رسیدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند: بگو نامه هایی که داریم از چه جماعتی است و مال ها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببینید مردم از من علم غیب می خواهند! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر (عج) ظاهر شد و از قول امام (عج) گفت: ای مردم قم! با شما نامه هایی است از فلان و فلان و همیانی (کیسه ای) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا. شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند: هر کس تو را فرستاده، امام زمان است، این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن. جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد. معتمد گفت: بروید و در خانه امام حسن عسکری (ع) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید. رفتند و از کودک اثری نیافتند. ناچار صیقل کنیز حضرت امام عسکری (ع) را گرفتند و مدت ها تحت نظر داشتند، به تصور اینکه او حامله است. ولی هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند.
از آن پس، به خاطر مصالحى، نوع ارتباط شیعه با امامشان تغییر كرد و حضرتش كه آخرین حجت الهى و بقیه السلف از فرزندان پیامبر (ص) است و از سویى مأمورین معتمد در پى به شهادت رساندن آن حضرت (عج) بودند، با خواست خدا، در پرده غیبت به سر بردند و تا مدتى (غیبت صغری) ارتباط مردم با وى از طریق چهار نایب تعیین شده از طرف ایشان بود و بعد از آن، مرحله غیبت كبرى آغاز گشت كه تا این لحظه، دیدگان منتظر دوستدارانش در انتظار طلوع خورشید وجود اویند.
« اَلّلهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ اَوْسِعْ مَنْهَجَهُ ...»
* چند جمله از بیانات گهربار و شریف امام حسن عسکری (ع): - «لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ»
عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است. (تحف العقول، ص 448)
- «اِنَّ الوُصُولَ اِلی اللهِ عَزّوجلَّ سَفَرٌ لا یُدرَکُ اِلّا بِامتِطاءِ اللَّیلِ»
وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد. (مسند الامام العسکری، ص290)
- «خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوقَهُما شَئٌ: الإیمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الإخْوانِ.»
دو خصلت است که بالاتر از آن چیزی نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به برادران. (بحار الأنوار، ج 53، ص 191)
- «بئسَ العَبد عَبدٌ یَکُون ذاوجهَین و ذالسَانینِ، یطرِی أخاه شَاهِداً و یأکله غائباً، إن أَعطی حَسَده و إن ابتَلی خَانَه»
چقدر بد است بنده دورو و دو زبان، که در حضور برادرش او را می ستاید و در غیاب او بدگوئی اش می کند. اگر عطایی به برادرش رسد حسد برد، و اگر گرفتار گردد او را وانهد. (تحف العقول، ص 518)
- «المُومِنُ بَرَکَةٌ عَلی المُومِنِ وَ حُجَّةٌ عَلی الکافر»
مؤمن برای مؤمن برکت و برای کافر، اتمام حجت است. (تحف العقول، ص 489)
- «لَیسَ مِنَ الاَدَبِ اِظهارِ الفَرَح عِندَ المَحزونِ»
اظهار شادی نزد غمدیده، از بی ادبی است. (تحف العقول، ص489)
- «کَفاکَ ادباً تَجنُّبُکَ ما تَکرهُ مِن غَیرکَ»
در مقام ادب همین بس که آنچه برای دیگران نمی پسندی، خود از آن دوری کنی. (مسند الامام العسکری، ص288)
- «التَّواضُعُ نِعمَةٌ لايُحسَدُ عَلَيها»
تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند. (تحف العقول، ص 489)
- «جُعِلتِ الخَبائِثُ فی بَیت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ»
تمام پلیدی ها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است. (بحار الانوار، ج78، ص377)
- «لا تُمار فَیذهَبَ بَهاوُک وَ لا تمازح فَیجتَرَاُ عَلَیک»
جدال مکن که ارزشت می رود و شوخی مکن که بر تو دلیر شوند. (تحف العقول، ص 486)
- «اَشَدُّ النّاس إجتهاداً مَن تَرَک الذُّنوبَ»
کوشنده ترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد. (تحف العقول، ص 489)
- «أقَل النّاس رَاحَة، الحُقُود»
كینه ورز، كم آسایش ترین مردم است. (تحف العقول، ص 519)
- «قَلبُ الأَحمَق فِی فَمِه و فَمُ الحَكیم فی قَلبِه»
قلب نابخرد در دهان اوست و دهان خردمند فرزانه در دل او. (تحف العقول، ص 519)