به گزارش خبرنگار
گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اهواز، نیمه های شب بود ، خواب به چشم هرکسی سرمیزد جزهاشم.
زمانش فرارسیده بود بعد از اعلام تاریخ عملیات جدید به طورمحرمانه، هاشم هم بی تاب ترشده بود.
گوشه ی سنگر نشسته بودمو بهش نگاه می کردم، کاغذی رو برداشتو درحالی که اشک می ریخت شروع به نوشتن کرد.
نزدیک نماز صبح شد ، چشم هام روکه بازکردم ، هاشم نزدیک من روی سجاده اش با خدا نجوا می کرد: خدایا، اگر هم شهادت رو نصیبم کردی زمان ظهور مولام درحالی که کفن برتن و شمشیر در دستم دارم در ردیف یارانش قرارم بده . از تو سپاس گذارم که توفیق جهاد در راه دینم روبه من عطا کردی، تا روز قیامت شرمنده ی امام زمانم نباشم.
فردای اون روز،عملیات فتح المبین با رمز یا زهرا در ساعت سی دقیقه ی بامداد آغاز شد.
بهش نگاهی کردموگفتم: وقتی دردل سیاهی شب با صدای نجوا وگریه هات بیدار می شم افتخار می کنم دوستی مثل تو دارم.
دیگه حرفی بینمون ردوبدل نشد ،این چشم ها بود که با هم به گفت وگو می نشست همدیگه رو درآغوش گرفتیم، شاید دیگه فرصتی نباشه، برگه ای روبه دستم داد همون برگه ی شب قبل ، اشک درچشم هام حلقه زد.
از وقتی به جبهه اعزام شدم هاشم تنها وصمیمی ترین دوستم شده بود.
دانشجوی سال سوم مهندسی کشاورزی، کم حرف بود و خوش رو.
با اینکه به عنوان مسئول روابط عمومیه سپاه شهرمون بهبهان انتخاب شده بود،ولی به قول خودش هرگز بوی ناب خاک سنگر رو با راحتیه صندلیه مدیریت عوض نمی کرد.
برگه روبازکردم، بسم الله الرحمن الرحیم من هم بايد دين خود را به اسلام وقرآن ادا كنم.
گاهي از ترس خدا مضطرب مي شوم و گاهي شادانم از اينكه به ملاقات خدا مي رسم.
برادران عزيزم، از مال خود انفاق کنید ونیازمندان رافراموش نکنید .خود را در قبال خون شهيدان متعهد ببینید، و پاسدار و نگهبان مجاهدتهایشان باشيد.
ارادت خاصی به امام حسین داشت می گفت: ما درحکم کوفیانی هستیم که باید انتخاب کنیم.
هاشم همون روزانتخابش روانجام داد وافلاکی شد، حالا این ماهستیم که باید انتخاب کنیم.
شهید هاشم احمدی زاده بهبهان است و معراجی شده در شوش.
انتهای پیام/و