حضرت جواد الائمه علیهمالسّلام، در اخلاق كريمه و صفات پسنديده و علم و معرفت و دانش و زهد و تقوا، وارث اجداد بزرگوار، و در عظمت و جلالت، زبانزد خاص و عام بود، و شخصيّتهاي بزرگ علمي و ديني در برابر او خاضع و فروتن بودند.
محدّثان بزرگ و علماي عاليقدر، افتخار كسب علوم از آن حضرت را داشته و در دشوارترين مسايل علمي، او را حلاّل مشكلات مييافتند.
من بنده او هستم
«عليّ بن جعفر» - که از مشايخ و مؤلفان بزرگ و علماي بني هاشم و علويّين بود؛ از محضر پدرش حضرت صادق عليهالسّلام و برادرش موسي بن جعفر و برادرزادهاش حضرت رضا عليهمالسّلام كسب علم كرده و به جلالت و فقاهت و دانش شهرت داشت- وقتي كه عمرش در حدود هشتاد سال بود و عمر شريف امام جواد عليهالسّلام از پانزده شايد سال تجاوز نكرده بود، به امامت ايشان معترف بود؛ به حدّي كه دست آن حضرت را ميبوسيد و ميفرمود: «أنا له عبد؛ من بنده او هستم.»(1)
مناظره با دانشمندان و پیروزی علمی
با اينكه مدّت زندگي امام جواد عليهالسّلام ديري نپاييد؛ و عمر شريفش به بيست و شش سال نرسيد، علوم بسيار از آن بزرگوار صادر شد و مجالس بحث و مناظراتي بين آن حضرت و علماي بزرگ آن زمان صورت ميگرفت؛ مانند مناظره علمي و مباحثهاي كه با «يحيي بن اكثم» قاضي القضاة، در حضور مأمون - خليفه عباسي - و جمعي از بنيعبّاس و ديگران فرمود؛ و در پاسخ به مسأله او، شقوق آن را چنان بيان كرد كه قاضي القضاة، حيران و خجل گشت، و حكم تمام آن شقوق را بيان فرموده؛ سپس از يحيي - طبق پيشنهاد مأمون - مسألهاي پرسيد كه از جواب آن عاجز گرديد و حلّ آن مسأله را از شخص امام عليهالسّلام در خواست كرد و حضرت پاسخ فرمود و بر همه بنيعبّاس واضع شد كه طبق گفته مأمون، آن حضرت با وجود كمي سن، افضل و اعلم از همه علما است؛ و خداوند متعال او را به اين فضيلت و كمال مزيّن كرده است (2) و از جمله مناظرات و مباحثات آن حضرت، مباحثهاي است كه بر حسب روايت « ابن شهر آشوب » از كتاب «الجلاء والشفاء» در سنّ هشت سالگي با جمعي از دانشمندان فرمود و مسائل مشكل آنها را به طور علمي پاسخ داد.
امامت در کودکی
دستيافتن بر امامت، پيش از سنّ بلوغ، گر چه تا آن زمان به طور رسمي سابقه نداشت؛ و در بين امامان، هيچ يك در اين سن بر مسند امامت ننشسته بود، ولي در بين ساير انبيا و پيامبران سابقهدار است؛ و حضرت عيسي و يحيي در كودكي به مقام نبوّت رسيدند و قرآن درباره حضرت عيسي ميفرمايد: «اِنّي عَبْدُاللهِ آتانِي الْكِتابُ وَ جَعَلني نَبِيّاً»(3) و درباره حضرت يحيي ميفرمايد: «وَ آتَيْناهُ الْحُكْم صَبِيّاً»(4) اين مسأله كه علوم و دانشهاي امامان و قّوت فهم و كثرت معارف آنان به واسطه آموزش و گذشت زمان و رشد جسماني نيست، همواره مقبول خواصّ و عوام بوده است و کتب تاريخي قطعي و معتبر آن را اثبات ميکند.
از دوران كودكي هر يك از ايشان، حكايات و داستانهاي شگفتانگيز بسياري كه حاكي از نبوغ فوق العاده و فعليّت كمالات و فضايل آنهاست، نقل شده است؛ حتّي معاويه و يزيد و عبدالله بن عمر نيز از علم لدّني آنها سخن ميگفتند؛ و مثل ابوحنيفه، وقتي حضرت موسي بن جعفر عليه السّلام در سن هفت سالگي بودند، از ايشان مسايل فقهي ميپرسيد و پاسخ ميشنيد.
هر كس در حالات آن بزرگواران مطالعه بنمايد و علومي را كه در دوران كودكي و بعد از بلوغ از آنها صادر شده را ملاحظه كند، ميفهمد كه اين همه علم و معرفت از راه تحصيل فراهم نميشود.
علوم بیپایان اهل بیت علیهمالسلام
علوم بيپايان اميرالمؤمنين عليه السّلام را در همه رشتههاي علوم اسلامي، و حقوق و معارف والهيّات و ...، چگونه ميتوان با تحصيل، به دست آورد و كدام مكتب و مدرسه غير از مكتب خاصّ حضرت خاتم الانبياء صلّي الله عليه وآله وسلّم ميتوانست در آن زمان چنين فارغ التّحصيل داشته باشد و كدام استاد ميتوانست اين شاگرد بي نظير را تربيت كند و غير از علي عليه السّلام چه كسي ميتوانست علوم نبوّت را حمل كند و باب مدينة علوم نبيّ شود؟
علوم تمام اصحاب و شاگردان مكتب پيامبر صلّي الله عليه وآله وسلّم در برابر علوم علي عليه السّلام قطرهاي در مقابل دريا بود.
اين علوم از فضل خدا و ميراث آنان از رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم است و صدور اين علوم اگر از خردسالان تعجب داشته باشد، از سالمندان نيز تعجّب دارد. مگر سالمندان ديگر ظرفيّت اين همه علم را دارند؟ و مگر دانشمندان سالمند، اين گونه بدون سابقه و بالبداهه به مسايل مردم پاسخ داده اند؟
در اين باب فرقي بين كودك هفت ساله و پيرمرد هفتاد ساله نيست؛ هر دو بايد استعداد خاص و صلاحيّت تمام و كمال داشته باشند كه بتوانند اين علوم را اخذ كرده و مُحدَّث به آن شوند.
همانگونه كه منصور، (خليفه) در مورد امام جعفر صادق عليه السّلام گواهي داد كه آن حضرت، از كساني بود كه خدا در شأن آن ميفرمايد:
ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا...(5)
هر يك از امامان نيز بنده برگزيده خدا بودند كه خدا كتاب و علم كتاب را به ايشان عطا فرمود و هيچ گاه امّت، از چنين شخصيّتي از اهل بيت، محروم نخواهد شد.
احاديث «ثَقَليْن»، «سفينة»، «امان» و حديث «في كّل خلف من امتي» وروايات ديگر، همه مبيّن و مؤيّد اين موضوع است.
مرور زمان نيز ثابت كرد، غير از اين ذواتِ مقدّسه، فرد ديگري مصداق اين احاديث نيست و ايشان هستنند كه علمشان از علم خدا و بصيرتشان، موهبتِ خاصّ خدا است. و مسلمانان به شرق بروند يا به غرب، علم صحيح را جز در نزد آنها نخواهد يافت.
حضرت زين العابدين عليه السّلام بر حسب نقلِ «ابن حجر هيثمي شافعي» وقتي كه آية شريفه:
يآ اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقينَ(6)
را تلاوت ميفرمود، دعايي طولاني ميخواند و ميگفت: «ذَهَبَ آخَرُونَ اِلي التَّقْصير في اَمْرِنا وَ احْتَجُّوا بِمُتَشابِهِ الْقُرآنِ، وَتَأَوَّلُوا بِآرائِهِم»(7) رأي خويش، تأويل نمودند.
تا اينكه فرمود: «فإلي مَنْ يَفْزَعُ خَلَفُ هذِهِ الأُمَّةِ، وَ قَدْ دَرَسَتْ اَعْلامُ الْمِلَّةِ، وَ دانَتِ الأمّة بِالْفُرْقَةِ وَ الإِخْتِلافِ، يُكَفِّرُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَاللهُ تَعالي يَقُولُ: (ولاتَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جائَتْهُمُ الْبَيِّناتُ)(8)
فَمَنِ الْمَوْثُقُ بِهِ عَلي اِبْلاغِ الْحُجَّةِ، وَ تَأْويلِ الْحِکْمَةِ اِلّا أهْلَ (اَعْدالَ خ ک) الْکِتابِ وَ اَبْناءَ اَئِمَّةِ الْهُدي وَ مَصابيحَ الدُّجَي الَّذينَ احْتَجَّ اللهُ بِهِمْ عَلي عِبادِهِ، وَ لَمْ يَدَعِ الْخَلْقَ سُدًي مِنْ غَيْرِ حُجَّةٍ هَلْ تَعْرِفُونَهُمْ اَوْ تَجِدُونَهُمْ اِلّا مِنْ فُرُوعِ الشَّجَرَةِ الْمُبارَکَةِ، وَ بَقايَا الصَّفْوَةِ الَّذينَ اَذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهيراً، وَ بَرَّاَهُمْ مِنَ الْآفاتِ، وَ افْتَرَضَ مَوَدَّتَهُمْ وَ افْتَرَضَ مَوَدَّتَهُمْ فِي الْكِتابِ»(9)
اين بيانات بليغ، در نهايت صراحت به اين مطلب اشاره دارد كه جز ائمّه هدي و پيشوايان و شخصيّت هايي كه اعدال كتاب خدا هستند، هيچ كس و هيچ مقامي صلاحيّت رهبري امّت را ندارد و فقط آن بزرگواران محل اعتماد و وثوق و از خطا و اشتباه به دور ميباشند، و خدا آنان را از هر رجس و آلايش پاك قرار داده و مودّت آنها را بر همه واجب فرموده است.
پینوشتها:
1. اصول كافي، ج1، ص322 ـ تنقيح المقال، ج2 ص272 و237.
2. شرح اين مجلس مناظرة تاريخي و بي نظير، در كتب معتبر اهل سنّت مانند: صواعق، الاتحاف، نور الابصار، تذكرة الخواص و... نقل شده و در كتب شيعه نيز مانند: مناقب ابن شهر آشوب، ارشاد و اعلام الوري و كشف الغمه و بيش از صدها كتاب حديث و تراجم و تاريخ آمده است.
3. سوره مريم، آيه 30؛ به درستي که من بندة خدا هستم که خداوند به من کتاب عطا کرده و مرا پيامبر گردانيده است.
4. سوره مريم، آيه 12؛ و فرمانِ (نبوت) را در حالي که کودکي بيش نبود، به او داديم.
5. سوره فاطر، آيه 32؛ پس کتاب را به بندگاني که آنها را برگزيديم، به ارث داديم.
6. سوره توبه، آيه 119: اين افراد با ايمان،
7. و ديگراني نيز نسبت به شأن و مقامِ ما، راه تفريط را پيمودند و با استناد به متشابهات قرآن و تأويلِ آيات، مطابق رأي خويش، استدلال به عقيدهشا نمودند.
8. سوره آل عمران، آيه 105
9. «پس آيندگان اين امت، به چه کسي پناه برند در حالي که بزرگان ملت از بين رفتهاند و اين امت، به پراکندگي و اختلاف مبتلا گشته است تا آنجا که گروهي از مردم، گروه ديگر را تکفير مينمايد و خداوند متعال ميفرمايد: و همچون کساني نباشيد که پراکنده شده به اختلاف با يکديگر افتادند، در حالي که شواهد روشن ما به ايشان رسيده بود.
پس چه کسي در ابلاغ و اتمام حجت و بيان حکمت بر اين امت پراکنده، مورد اعتماد است؟ آيا فرد ديگري جز دارندگان کتاب فرزندان ائمه هدي و چراغهاي فروزان هدايت که خداوند، به وجود آنها بر بندگانش احتجاج نموده است، وجود دارد؟
آري خداوند، خلقش را باطل رها نکرده و آنها را بدون راهنما نگذاشته است. آيا تو آنها را ميشناسي و آنها را جز از شاخههاي درختِ مبارکة امامت و باقيماندههاي برگزيدهاي که خداوند، ناپاکي را از آنها دور نموده و آنها را کاملاً پيراسته ساخته و آنها را از آفات و بديها به دور داشته و دوستيشان را در قرآن واجب ساخته است، ميداني؟» (الصواعق المحرقة، ص150؛ ينابيع المودة، ص273)