داستان و نوشتن برایم مشغله‌ای تمام‌وقت است و البته نه شغل. اگر یک هفته ننویسم، کتاب خواندنم یک‌روز هم تعطیل نمی‌شود.

حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ فرزام شیرزادی متولد 1356 در تهران و دارای مدرک  کارشناسی فیلمنامه‌نویسی و ارشد کتابداری است. تاسیس هفته‌ نامه همشهری مسافر و سردبیری برخی دیگر از نشریات از جمله فعالیت‌های مطبوعاتی اوست. شیرزادی علاوه بر این تاکنون چندین نمایشنامه رادیویی و نقد ادبی را به رشته تحریر درآورده است. از جمله آثار او می‌توان به ‌«سه‌شنبه قرقی»، «روشن‌تر از آبی»، «ما سه نفر»، «نسخه‌ای برای جنون» و ... اشاره کرد. گفتگوی ما را با او می‌خوانید:


*آقای شیرزادی، دنیای نویسندگی چقدر از زندگی شما را در بر گرفته؟

داستان‌نویسی در ایران به دلایل متعدد و البته غم‌انگیزی نمی‌تواند شغل محسوب شود. اگر نویسنده‌ای مدعی است با داستان نوشتن یا شعر گفتن روزگار می‌گذراند، گفته او را نباید جدی گرفت. مطمئن باشید او طنزپرداز است. به رغم همه این‌ها، داستان و نوشتن برایم مشغله‌ای تمام‌وقت است والبته نه شغل. اگر یک هفته ننویسم، کتاب خواندنم یک‌روز هم تعطیل نمی‌شود.

*روزنامه‌نگاری یک حرفه پر هیجان و پر هیاهوست، اما نویسندگی حرفه‌ای است که نیاز  به آرامش، سکوت و خلوت دارد. چطور این دو را جمع کردید و به هر دو مشغول هستید؟

روزنامه‌نگار حقیقی و نویسنده هر دو به هیجان، انگیزه و اشتیاق نیاز دارند و  آرامش وخلوت هم می‌خواهند. داستان‌نویس اگر بخواهد اشتیاق و میل به نوشتن خود را در گزارش‌نویسی یا گفت‌گویی چالشی صرف كند، در دراز مدت شور و هیجان و شعفش را به داستان‌نویسی از دست می‌دهد. در ایران روزنامه‌نگاران طراز اولی داشته‌ایم كه به رغم توانایی بالا در نوشتن و حتی شعر سرودن و داستان نوشتن، شغل روزنامه‌نگاری آن‌ها را در خود بلعیده و اجازه بروز و ظهور به آ‌ن‌ها نداده است. اغلب این دوستان بعد از این كه پا به سن می‌گذارند، حسرتی پیوسته همراهشان است؛ حسرت نوشتن یك مجموعه داستان یا رمانی قابل اعتنا.

*فرزام شیرزادی را به مثابه یک نویسنده برای ما تعریف کنید.

داستان نوشتن و مطالعه برایم یک اصل اساسی است. به واقع اگر قرار بود داستان ننویسم وکتاب نخوانم نمی‌دانم چطور می‌‌توانستم در بطالت مطلق به زندگی ادامه بدهم. نوشتن و خواندن برایم پرستیژ نیست، نوعی درمان برای ادامه و سپری‌کردن زندگی محسوب می‌شود. بی‌آنکه بخواهم ماجرا را احساسی، علمی یا مثلا فرهنگی- عشقی جلوه بدهم، باید صادقانه بگویم که زندگی برای من بدون نوشتن وخواندن به راحتی رنگ می‌بازد و مفهوم بلاهت‌باری پیدا می‌کند.

*شخصیت شما در کدام‌یک از کتاب‌هایتان متبلور شده؟ اصلا این اتفاق افتاده؟ 

به هر حال هیچ نویسنده‌ای در خلأ نمی‌نویسد. همان‌طور که می‌دانید داستان‌نویس حقیقی و راستین در هر جای دنیا واقعیت‌های جامعه‌اش را می‌نویسد. مثلا اگر داستان‌های بارتلمی یا ریموند کارور را بخوانید، روح جامعه آمریکایی دستتان می‌آید. حالا اگر  نگاهتان به جهان و عالم با نویسنده‌ای که آثار او را می‌خوانید، قرابت داشته باشد به نوعی احساس خویشی با آن نویسنده دارید. بنابراین هستی‌شناسی و نگاه یک داستان‌نویس به دنیای اطرفش در نوشته‌هایش متبلور است. این‌که خودش در داستان‌هایش حضور دارد یا نه چندان اهمیت ندارد. 

*امروز شما چه ارزیابی از ادبیات داستانی کشورمان دارید؟

عده‌ای معتقدند نسل داستان‌نویسان و شاعران دهه سی و چهل ایران تکرار ناشدنی است. به نظرم اگر کمی منیع‌الطبع باشیم باید صبوری کنیم و ببینیم داستان‌نویسان امروز چه جایگاهی پیدا می‌کنند. به گمانم در ایران نویسنده‌ای که خوب از پس نوشتن برآمده باشد، دست‌کم چهل تا پنجاه سال پس از مرگش شناخته می‌شود.

*کلاس‌های داستان‌نویسی را چگونه می‌بینید؟

این روزها کلاس‌هایی با این عنوان قارچ‌گونه رشد کرده‌اند، با کسانی که به خودشان قبولانده‌اند، راستی راستی استاد هستند. این هم مضحکه‌ای شوم و غم‌بار است. اگر هوشنگ گلشیری در مقطعی کارگاه داستان‌نویسی داشت، پوستری از او با نام استاد داستان‌نویسی منتشر نشد. او نه فریب می‌خورد و نه اجازه می‌داد فریبش دهند. به قول یکی از داستان‌نویسان مطرح معاصر برپایی این کلاس‌ها، امپراطوری بر روی موزاییک است.

* فکر می‌کنید فرهنگ تبادل کتاب و کتابخوانی چطور در کشور ما نهادینه می‌شود؟

تیراژ کتاب در دوره قاجار که جمعیت ایران حدود هفت میلیون نفر بود، هفتصد و پنجاه نسخه بوده است. ما الان تیراژ صد و صد و پنجاه نسخه‌ای هم داریم. مجموعه مقالات سینمایی آقای احمد ضابطی جهرمی را نشر نی در تیراژ صد و پنجاه نسخه‌ منتشر کرده است. بهترین تیراژ کتاب هزار نسخه است و این یعنی مردم اصلا کتاب نمی‌خوانند. واقعا هم باید برای چه کتاب بخوانند. وقتی طی سال‌های گذشته روند به گونه‌ای پیش رفته که  در اداره‌ای کارمندی اهل مطالعه که به زبان انگلیسی هم تسلط دارد تفاوتی با هم رده کتاب‌نخوان زبان‌ندان خود ندارد و فضیلت و دانش در پیشرفت وحتی ارتقای شغلی تاثیر ندارد، چرا باید سراغ کتاب رفت؟ وقتی کودکان و نوجوانان می‌بینند آن‌که اهل مطالعه وکتاب است، کلاهش پس معرکه است و دلالان و افرادی که با زد و بند به نان و نوایی رسیده‌اند، جایگاه اجتماعی هم پیدا کرده‌اند، اگر شمارگان کتاب بیش از این باشد باید متعجب بود. به هر حال یادمان باشد که همه چیزمان باید به هم بیایید. با گیوه و کلاه شاپو نمی‌شود سوار بی ام و و کروک شد.

*دغدغه‌های شما به عنوان یک نویسنده چیست؟

دورشدن از سودا‌زدگی و رفتن به سمت خرد‌گرایی.

*لطفا چند کتاب خوب به ما معرفی کنید. 

برادران کارامازوف، مجموعه آثار چخوف، داستان‌های کوتاه و بلند ریچارد براتیگان، آثار کارور، دینو بوتزانی، کلود سیمون، بارتلمی و... 

*کتابی که همیشه در روزهای پردغدغه‌تان می‌خوانید و به شما آرامش می‌دهد و شاید نور امیدی را برایتان روشن کند؟

شصت داستان دینو بوتزاتی، سنگر و قمقمه‌های خالی بهرام صادقی وتاریخ تمدن که چند ماهی است در کنار کتاب‌های دیگر، با برنامه مدون هر روز چند صفحه‌ای از آن را می‌خوانم. در واقع الان به صفحات پایانی جلد اول تاریخ تمدن«مشرق زمین گهواره تمدن» رسیده‌ام. می‌دانم که تمام کردن همه جلدها شاید چند سال طول بکشد، اما ارزش خواندن و زمان صرف کردن و یادداشت‌برداری دارد.

*یک تعریف از کتاب به ما بدهید.  اگر کتاب را از زندگی شما حذف کنند چه می‌شود؟

کتاب از هر زندگی‌ای حذف شود، غم‌انگیز است. راستی راستی غم‌انگیز است.

*شما فیلمنامه‌نویسی خوانده‌اید. به نظرتان پیوند میان سینما و ادبیات در کشور ما چگونه است؟ چرا کمتر به ساخت سریال یا فیلم سینمایی از مفاخر ادبی پرداخته می‌شود؟ جایگاه اقتباس از ادبیات در سینمای ما را چطور ارزیابی می کنید؟

در هر جامعه‌ای اجزا بیش و کم شبیه هم هستند. البته استثناهایی وجود دارد.  در کمتر کشوری در کنار اقتصاد شکوفا، ورزش ناقص و فرهنگ معلق وجود دارد. رشد اقتصادی به توسعه سیاسی کمک می‌کند و فرهنگ و ورزش و اقتصاد یک جامعه ارتباط نزدیکی با هم دارند. نمی‌شود تیراژ کتاب پانصد تا هزار نسخه باشد و شاهد تئاتر و سینمای فرامرزی و پر مخاطب بود. بنابراین طبیعی است که در چنین فضایی عده‌ زیادی از سینماگران ما هم دنبال پول و قضایای دیگر باشند یا دنبال پست دولتی بگردند و اساسا به اقتباس که جای خود دارد، به کتاب هم فکر نمی‌کنند.



گفتگو از: مریم محمدی


انتهای پیام/


اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.